عراق؛ حزب بعث، و خُلق و خویِ صدام حسین
این مقاله سال ۲۰۰۶؛ بعد از اعدام صدام نوشته شدهاست
1
عراق دارای پیشینه تاریخی بسیار کهن بوده و یکی از قدیمیترین تمدنهای بشری را در خود پروراندهاست. در جای جای آن، آثار تاریخی و باستانی دورههای گوناگون را از هزاران سال پیش از تولد مسیح تا پس از ظهور اسلام میتوان دید.
عراق، سرزمین نینوا، بابلیون، نمرود و اوروک، نخستین شهر جهان است. در اینجا بود که سومریها ۵۰۰۰ سال پیش نوشتن را اختراع کردند، اینجا بود که حماسه گیلگمش یک هزاره و نیم پیش از هومر به خط میخی نوشته شد. اینجا سرزمین عهد عتیق، برجهای بابل و اور است، جایی که ابراهیم خلیل زاده شد، بتها را شکست، با نمرود درافتاد، در آتش رفت و اسماعیلاش را قربانی کرد.
2
عراق نیز همانند کشور ما رنگ و وارنگ بسیار دیده، و با تاخت و تازهای گوناگون روبرو بودهاست. سومریان، اکدیان، ایلامیان، بابلیان، آشوریها، کلدانیها، مادها، پارسها، یونانیها، پارتیان، ساسانیان، امویان، عباسیان، ایلخانیان، جلائریان، آق قویونلو، قراقویونلو، ترکهای عثمانی، انگلیسیها، نیروهای ائتلاف....
3
در گذشتههای دور، زبانِ مردم عراق عربی نبود، با یورش اعراب و بهطور خاص امویان به سنن و فرهنگ مردم، زبان عربی نیز به عراق تحمیل شد. (زمان عبدالملک ابن مروان)
در قرون وسطی، عراق کانون قدرتی بود که درست یا غلط امپراطوری اسلام نامیده میشود و بغداد (باغ داد؟)، پایتخت فرهنگی و سیاسی ناحیهای که از مراکش تا شبه قاره هند، وسعت داشت… یورش مغولها در قرن سیزدهم، به تدریج از نفوذ عراق کاست.
4
سرزمین عراق تا اواخر سال ۱۶۴۰ میلادی، بخشی از کشور ایران بهشمار میرفت و پس از شکست شاه اسماعیل صفوی از نیروهای عثمانی در چالدران، امپراتوری عثمانی آن را ضبط کرد. در این دوره، عراق کشوری یکپارچه نبود، بلکه از سه منطقه مستقل شامل بصره، بغداد و موصل تشکیل میشد.
در سال ۱۹۱۷، نیروهای انگلیسی پس از روبرو شدن با مقاومتهای مردمی در جنوب، (بخصوص از سوی شیعیان) وارد بغداد شدند و به دنبال شکست دولت عثمانی در پایان جنگ جهانی اول، بریتانیا رسماً آقا بالاسر عراق شد.
5
در عراق ایرانیان کم نبودند. رّد پای آنها تا همین امروز در فرهنگ و هنر مردم عراق دیده میشود. بیشتر مراجع نامی و بانفوذ شیعیان از قبیل شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی هم در این کشور اقامت داشتند.
میرزای نائینی که تجربهٔ نهضت مشروطه خواهی ایران را پشت سر داشت و در مبارزه با ظلم و استبداد پیشگام بود ــ با جنبش آزادیخواهی مردم عراق هم آوائی میکرد.
ایرانیان از دیرباز، از جمله به خاطر نجف و کربلا و کاظمین و سامرا به عراق علاقه داشتند. روز و روزگاری نیز از عراق، «رادیو میهنپرستان»، سرود ای رفیقان، قهرمانان، جان را بدهید در راه وطن… پخش میشده، آخوند دعائی اعلامیههای آیتالله خمینی را میخوانده… که همراه با دیگر آیات عظام، حکیم و خوئی و سید محمد باقر صدر... ساکن نجف بود و درس ولایت فقیه و اخلاق اسلامی میداد.
6
چرچیل و مامورّیت لورنس عربستان… در خلال جنگ اوّل جهانی به سفارش چرچیل وزیر مستعمرات بریتانیا، سرهنگ لورنس عربستان، به کمک امیرفیصل و امیر عبدالله فرزندان شریف حسین، یک شورش ضدعثمانی را رهبری کرد و باعث شکست عثمانی در جزیرهالعرب شد. امیر عبدالله پدربزرگ ملک حسین پادشاه اردن بود.
در خلال جنگ، لورنس وعده پادشاهی سوریه یا عراق را به فیصل داده بود، غافل از آنکه دو دولت فرانسه و انگلستان در قراردادهای نهان و سپس آشکار (توافقنامه سایکس و پیکو) مقرر داشته بودند که سوریه و لبنان سهم فرانسه، و عراق و اردن و فلسطین از انگلیس باشد و هر کس هم که به پادشاهی این کشورها میرسد باید مثل بچه آدم! از امثال چرچیل اطاعت کند.
7
در سال ۱۹۱۹ تمام خاک عراق به تصرف بریتانیا درآمد، از آنجایی که عراق صاحب منابع غنی نفت بود، انگلستان میخواست به هر صورت که شده عراق را قورت دهد، ولی چون با مقاومتهای مردمی روبه رو شد، به سلطنت مشروطه و مجالس سنا و شورا تن داد، البته آلت دستهایش همه جا را زاغ سیاه میزدند و از همین رو مجالس وابسته، کارش را پیش میبردند و کلیه قراردادهای استعماری با انگلستان را به تصویب میرساندند. در سال ۱۹۳۲ دولت انگلستان تحت عنوان قرارداد دوستی با عراق، بدون کسب اجازه از جامعه ملل، (سازمان ملل متحد پیشین) زمام عراق را در اختیار گرفت.
طبق قرارداد مزبور، حق تعیین مستشاران دولت عراق، تربیت افراد ارتش عراق و نظارت بر روابط خارجی عراق، برعهده انگلستان قرار گرفت. پیشتر هم که مأموران انگلیسی از حق قضاوت کنسولی(کاپیتولاسیون) برخوردار بودند و دو پایگاه هوایی در منطقه حبّانیه و شعّیبه به انگلستان داده شده بود.
8
عراق تا زمان استقلال از بریتانیا در سال ۱۹۳۲ نقشی جزئی در منطقه داشت. در دوران ۳۷ ساله نظام سلطنتی، (از ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۸)، پادشاهان عراق یعنی فیصل اول، ملک غازی و فیصل دوم، همه بدون استثناء، عروسک کوکی بریتانیا بودند و پارلمان هم فرمایشی بود. تنها یکی از نخستوزیران یعنی نوری سعید، چهارده بار نخستوزیر شد و از ابتدای سلطنت فیصل اول تا ۱۹۵۸، همه مجالس عراق را بازیچه خود ساخته بود.
9
در پی سقوط حکومت سلطنتی عراق در سال ۱۹۵۸ و کودتای خونین ۱۹۶۸، که حسن البکر و صدام حسین زمام امور کشور را به دست گرفتند، این کشور تحت فرمان حزب بعث به یکی از کانونهای ملّیگرایی عرب بدل شد…
حزب بعث که عنوان رسمی آن حزب سوسیالیستهای بعثی عرب است، جنبش مؤثر در جوامع عربی خاورمیانه، خصوصاً سوریه و عراق بود که از همان ابتدای تشکیل، اعلام نمود حزبی ملیگرا و سکولار است. در رأس تصمیمگیریهای این حزب، آزادی مردم عرب از استعمار و اتخاذ مشی اقتصادی سوسیالیسم قرار داشت. (بعث یعنی رستاخیز)
10
با سقوط نظام سلطنتی، رژیم جدید در پاسخ به خواستههای مردم محروم و ستمدیده، دست به اصلاحاتی زد که ساختار کهن جامعه عراق را به سرعت درهم ریخت. اصلاحات ارضی، اصلاح قانون خانواده، مساوات زن و مرد در ارث و اجرای قوانین مدنی به جای قوانین شرعی در دستور کار قرار گرفت. بدین ترتیب بر قدرت و نفوذ طبقات اجتماعی دیرین و لایههای سنتی جامعه مانند روحانیت ضربه مهلکی وارد آمد و امثال آیه الله حکیم را به واکنش واداشت تا به تکفیر، و واشریعتا، متوسّل شود.
11
رواج ایدئولوژیهای مدرن سکولار، به ویژه اندیشههای چپ، خطر مستقیمی بود که مرتجعین را به لرزه انداخت. مرجّعیت شیعه که اجتهاد (به معنی دقیق کلمه) و مسائل مستحدثه، فقط لقلق زبانش بود و با پیچیدگیهای دشمن و دنیای جدید آشنائی نداشت و باور نمیکرد (حالا هم باور نمیکند) که قواعد بازی در جهان تغئیر یافته، و پیچیدهتر از قواعد دوران هارون الرشید است ــ نتوانست گرد و غبار را از خود بزداید و پوستهشکنی کند، در واپسگرائی درجا زد و در مبارزه با رژیم چپگرای عبدالکریم قاسم، با مرتجعترین نیروهای دست راستی، همپیاله شد.
12
نگاهی به تاریخ گذشته عراق حضور احزاب سازمان یافته را در این کشور تأیید میکند… بعد از سقوط نظام سلطنتی در آن کشور، حزب کمونیست رشد بیسابقهای کرد و پُستهای مهمی را در دولت و ارتش به دست گرفت. در اول ماه مه سال ۱۹۵۹ میلادی به مناسبت روز کارگر، حزب کمونیست عراق عظیمترین تظاهرات سیاسی تاریخ کشور را در خیابانهای بغداد به نمایش گذاشت.
از سال ۱۹۶۸ رژیم بعثی تلاش کرد تا عراقی قدرتمند و متحد ایجاد کند و ارزشها و کنشهای مخرّب پیشین یعنی استثمار، نابرابری اجتماعی، وفاداریهای فرقهای و فقدان روح مَدنی را از چشم بیاندازد.
تأکید ویژهٔ حزب بعث بر آموزش نظامی جوانان در راستای شعار «خلق انسان جدید» و دفاع از جمهوری در برابر نیروهای صهیونیستی، امپریالیسم، شوونیسم ضدعربی، راستگراها و فرصت طلبها بود. هدف عمدهٔ حزب بعث از سال ۱۹۶۸، سوسیالیستی کردن اقتصاد بود و تا اواخر دههٔ ۱۹۸۰ موفق شد بخشهای مهمی از اقتصاد ملّی از جمله بخش کشاورزی، بازرگانی، صنعت و نفت را دولتی کند. صدام میگفت: حکومت بعثی، تجلی کامل فرهنگ غالب در عراق است.
13
صدام حسین فرزند یک چوپان فقیر بود، اما تحصیل کرد و دوش به دوش نیروهای ملّی علیه دشمنان میهنش مبارزه نمود. سه سال حبس کشید، در سال ۱۹۶۷ از زندان فرار کرد و یکبار هم پایش تیر خورد.
صدام با مقاومت، و نیز تکیه بر گروهی متشکل و وفادار، با کنار زدن رقبا و تصفیههای بعضاً بیرحمانه و خونین، با هراسافکنی و جّوسازی امنالعام (مخابرات و پلیس مخفی)، با آشنائی به روحیه و روانشناسی مردم عراق، و البته با موقعشناسی و هوشیاری ــ کشمکش درون حزب را به سمت برکناری حسنالبکر هدایت کرد و خودش را بالا کشید.
14
عراقِ صدام یکی از پیشرفتهترین کشورهای خاورمیانه بود. صدام حضور غیردموکراتیک خودش را از نظر داخلی با توضیح اینکه بر قالبهای فکری ــ ارزشی تاریخ عراق تکیه دارد، توجیه میکرد و از نظر خارجی با بهرهگیری از رقابت ایدئولوژیک بین آمریکا و شوروی خود را تثبیت نمود.
البته از حق نباید گذشت که در این دوره سیاستهای اقتصادی در کشور عراق که تنوع قومی و مذهبی زیادی داشت، در جهت کاهش اختلاف طبقاتی و بالا بردن سطح زندگی مردم بود. مدرسهها و بیمارستانهای زیادی در آن سالها ساخته شد و پای تکنولوژیهای جدید به عراق رسید. در سال ۱۹۷۲ نفت عراق ملی شد.
کشور پزشکی نسبتاً مدرنی داشت. عملیات جراحی پیشرفته همراه با آزمایش و تشخیص کامپیوتری و آزمایشگاههای مدرن، با موفقیت صورت میگرفت. پیوند اعضا، دیالیز کلیه و معالجه با اشعه لیزر نیز، باب شده بود. یکی از پیشرفتهترین کشورهای خاورمیانه بود و این را دشمنان عراق نیز نمیتوانند انکار کنند که در زمان او هر شهروند عراقی که به یکی از کشورهای عربی میرفت، از سوی اعراب با احترام زیادی روبرو میشد و یکی از دلائلش محبوبیت و جذبه صدام بود.
امثال جورج حبش و عرفات و فاروق قدومی… نیز به وی احترام زیادی میگذاشتند.
15
صدام خودش را هیچوقت از تا نمیانداخت. رئیسجمهور پیشین عراق جز یک بار که بعد از تهاجم آمریکا در جنگ کویت گفت: ملاحظات ما نسبت به واکنش قدرتهای جهانی آن نبود که میپنداشتیم. به اشتباهاتش اشاره نمیکرد و خودش را هیچوقت از تا نمیانداخت و به جای توجه به توطئه امثال دونالد رامزفلد (وزیر دفاع کابینهٔ جرالد فورد و جرج واکر بوش)، که هیزم بیار معرکه بودند و میخواستند سر به تن هر دو ملت ایران و عراق نماند، وقت و بیوقت به افسرانش مدآل شجاعت میداد!
گاهی خودرا صلاح الدین ایوبی میپنداشت و از اینکه او را سردار قادسیه، چابکسوار عرب، آفتاب ملت، و رهبر حکیم تودههای انقلابی خطاب کنند، گزیده نمیشد. و دیدیم که کبر و غرور کار دستش داد. وی در دوم آوریل سال ۱۹۹۰ به جنگافروزان بهانه داد و گفت: «والله نصف اسرائیل را به آتش میکشم…»
افسوس که او نیز اهل مبالغه و خودبزرگبینی و از سوی دیگر اهل کوچکشمردن دشمن بود. آمار تلفاتی که دستگاه تبلیغاتیاش در جنگ هشتساله اعلام میکرد گاهی از صدمه دیدن یکی دو جیپ ارتشی و چند مجروح و یکی دو سربازی که جانشان را از دست داده بودند، تجاوز نمیکرد.
16
چه بسا برخی از سران حزب بعث جداسازی استان خوزستان و متصلساختن آن به خاک عراق را وظیفه خود میپنداشتند. با کمال تاسف حزب بعث عراق، ساز عجمستیزی میزد.
بعد از داستان کویت، «ژنرال حسین کامل مجید» داماد صدام (سالها پیش از فرارش به اردن) در یک سخنرانی برای افسران ارتش عراق (که روزنامه قادسیه درج کرد) با صراحت گفت: همیشه یک چشمتان باید به طرف مجوسها و عجمهای نابکار یعنی ایران باشد. فراموش نکنید که هر حکومتی با هر اسم و هر ادعایی که بعد از ملاها هم روی کار بیآید موضوع عوض نمیشود. آنان دشمنان ما بوده و خواهند بود.
رئیسجمهور پیشین عراق نیز یکبار ضمن اشاره به مسئله شط العرب گفت: اگر ممکن بود که تهران موطن رسالت از جانب پروردگارباشد خداوند قادر متعال یکی از پیامبران خود را از تهران انتخاب میکرد و بی درنگ اضافه نمود: محدودساختن ظهور پیامبران و رسولانی که احکام مذهبهای آسمانی را تبلیغ میکردند تنها به همین سرزمین (موطن اعراب)، به هیچ عامل دیگری جز اصرار خداوندی نمیتواند توجیه شود.
او آنگاه با صراحت بیشتری اضافه کرد:
من میل ندارم توضیحات بیشتری بدهم. برای من کافی است بگویم آنچه در این مورد خاص گفته شد فقط میتواند بیانگر آن باشد که خداوند قادر متعال به درستی توجه داشت آن کسانی که شایستگی اجرای رسالت انسانی را در تمام مفاهیم آن دارند اعراب هستند… خداوند توجه خاص داشت که مبّلغ احکام الهی، کسی که به عنوان نماینده خداوند در روی زمین عمل میکند، باید یک عرب باشد.
صدام آن گاه در تأیید نظرهای بالا و اینکه عرب برگزیده خاص خداوند و متمایز از کلیه نژادها و ملتها است بیان داشت:
قرآن، کتاب خداوند به زبان عربی است. محمد پیامبر اسلام هم یک عرب است. وسیله ارتباط در عرش خدا به زبان عربی است و درسهایی که در قرآن داده شدهاست، حتی آن درسهایی که برای امور بشری چاره جوییهایی میکند، اساساً مشتق از رابطههای انسانی است که در سرزمین موطن اعراب وجود داشتهاست! اصلاً امامان شیعه هم عرب هستند…
عجبا که در نامه نگاری به رفسنجانی بعد از تحویل اسرای جنگ، بازهم از این گافها که ادبیات اعراب جاهلی را تداعی میکرد، میداد و عملاً به طرف مقابل کمک میکرد تا برای خودشان حقانیت بتراشند و بر ادامه جنگ خانمانسوزی که به ویژه پس از فتح خرمشهر، مشروعیتش را از دست داده بود ــ سرپوش بگذارند.
17
جنگ ایران و عراق یکی از فاجعههای تاریخ بشری و بعد از جنگ ویتنام، طولانیترین جنگ تاریخ جهان قرن بیستم بودهاست. زمینهسازی برای جنگافروزی و فتنه جویی، از سوی مرتجعینی که بر دوش انقلاب پریده و تصور میکردند انقلاب هم خربزه است و میشود با وانت صادر کرد! بر هیچ پژوهشگری پوشیده نیست، بعلاوه اکنون بر همه روشن شده که به ویژه در ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، آخوندها مقصّر بودند. اما همه اینها دلیل نمیشود که ما چشممان را بر حقائق دیگر ببندیم.
گویا در آغاز جنگ، فیدل کاسترو نامهای برای صدام حسین مینویسد و هشدار میدهد که من دست مرموز ایالات متحده و شرکتهای چند ملیتی را در این جنگ میبینم. این برادرکشی جز به سود آنها نیست… تقاضا میکنم دست از این جنگ بردار…
کاسترو و دیگران بعدها هم کوشیدند به طرف مقابل نبز این هشدارها را بدهند، اما هر بار با بی محلی روبرو شده، و دَک میشدند…
18
نوع خرید برخی تسلیحات جدید توسط رژیم صدام حسین گویای آن بود که او زمینه تدارک برای اجرای حمله نظامی خود به ایران را، لااقل از این مقطع زمانی طرحریزی میکند.
به عنوان مثال، خرید دو هزار دستگاه تانک نفربر خاکی - آبی از برزیل در اوائل زمستان ۱۳۵۸ از نوع «ای - ای یازده» Brazilian EE11 از نقطه نظر نظامی، به منظور عملیات عبور دادن نیروهای نظامی از رودخانه (کارون به خاک ایران) بودهاست.
19
گفته میشود امثال تیمسار اویسی با گزارش بلبشو، در ارتش ایران، زیر پای صدام نشستند و او را که بو برده بود آمریکا و غرب (و البته شرق آنروز نیز) خواهان شکست انقلاب ایران هستند - به طمع انداختند.
واقعش این بود که در طول ۱۴–۱۵ ماه بعد از انقلاب و تا مقطع حمله ارتش عراق به ایران، بهطور متوسط در فاصله هر چهار پنج ماه یک فرمانده در مقام رئیس ستاد کل ارتش یا فرمانده یکی از نیروهای سهگانه به اشکال مختلف تعویض شدند یا ناگزیر کنارهگیری کردند. بعد از ترور سرلشکر قرهنی، در طول مدت هفده ماه، رؤسای ستاد کل ارتش یکی پس از دیگری استعفا دادند یا به نوعی حذف شدند.
این فرماندهان ستاد کل به ترتیب عبارت بودند از:
سرلشکر فربد، سرلشکر شادمهر، سرتیپ شاد و بالاخره سرتیپ فلاحی که پنجمین رئیس ستاد کل ارتش به هنگام شروع جنگ بود.
در نیروی هوایی، در طول چهارده ـ پانزده ماه بعد از انقلاب، تعویض بالاترین رده در موقعیت فرماندهی آن نیرو بدین ترتیب بود:
سپهبد مهدیون، سرتیپ ایمانیان، سرهنگ معین پور، سرلشکر باقری، و بالاخره سرهنگ فکوری پنجمین فرمانده نیروی هوایی به هنگام شروع جنگ.
در نیروی دریایی نیز این تغییرات در طول یک سال و نیم بدین ترتیب بودهاست:
دریادار مدنی، دریادار علوی، دریادار طباطبایی و بالاخره ناخدا بهرام افضلی که چهارمین فرمانده نیروی دریایی به هنگام شروع جنگ بود و میدانیم بعداً اعدام شد.
از میان فرماندهان نیروی هوایی در آن دوره زمانی، یک نفر اعدام شد (سپهبد مهدیون)، سرلشکر باقری نیز چندین سال زندان بود. در نیروی دریایی، دریادار مدنی راه خروج از ایران را پیش گرفت و دریادار علوی چندین سال را در زندان گذرانید.
از ۱۳ تن بالاترین رده فرماندهان نیروهای مسلح ارتش ایران، ۸ نفر به اشکالی چون اعدام، زندان، تبعید، حذف شدند و دو نفر نیز در سانحه هوایی در دوران جنگ جان باختند. در طول یک سالونیم بعد از انقلاب تا مقطع شروع جنگ، وضعیت در ردههای پایینتر نیروهای مسلح ارتش به اشکالی چون پاکسازی، بازخرید، استعفا و بازنشستگی، حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد از افسران نیروی هوایی عمدتاً افسران ارشد به یکی از اشکال یادشده از نیروی هوایی خارج شدند. این وضعیت آماری عمدتاً از افسران ارشد در نیروی دریایی بین ۲۵ تا ۳۰ درصد بودهاست. ریزشهای پرسنلی در نیروی زمینی به مراتب بیش از آن دو نیروی دیگر بودهاست. سرتیپ ظهیرنژاد فرمانده وقت نیروی زمینی، یک بار آمار چهارده هزار نفر از نظامیان که از نیروی زمینی بیرون رفتهاند را ذکر کردهاست.
20
در اول انقلاب، هرم فرماندهی ارتش(امرایش) سر بریده شد. بعد از آن هم بسیاری از افسران ارشد را برکنار کردند که شمار زیادی از آنان کاردان و در کار خویش خبره بودند. ۴۵ روز مانده به جنگ، ۱۹ افسر ارشد در میدان صبحگاه لشکر ۹۲ زرهی اهواز تیرباران شدند و جای آنها را کسانی گرفتند که گرچه برخی از آنها (همچون محمد جهان آرا) پاکباز و فداکار بودند اما تجربه و تخصص کافی نداشتند. اینگونه وقایع، صدام و کسانی را که زیر پایش مینشستند و او را به حمله به ایران تشویق میکردند، به طمع انداخت. گفته میشود هنگام حمله ارتش عراق به ایران، نیروهای مسلح ارتش ایران ۱۸۰ هزار نفر بودند. ظرفیت پرسنلی نیروهای مسلح ارتش ایران در مقطع شهریور ۱۳۲۰ و به هنگام اشغال ایران توسط نیروهای متفقین بالغ بر ۱۷۰ هزار پرسنل بودهاست. اما هنگام حمله ارتش عراق به ایران، نیروهای مسلح ارتش ایران ۱۸۰ هزار نفر بودند، یادآوری کنم که قبل از انقلاب، ظرفیت پرسنلی نیروهای مسلح ارتش ایران بالغ بر ۴۷۰ هزار نفر بود.
21
وضعیت آمادگی واحدهای نیروی زمینی ارتش ایران بجز غرب کشور، به گونهای بود که تا ۴۲ روز بعد از شروع جنگ نتوانستند خود را برای دفاع در مقابل ارتش عراق به جبهه جنوب ایران برسانند!
در این فاصله زمانی، نیروهای نظامی که در خرمشهر در مقابل دو لشکر عراق مقاومت کردند، مجموع ظرفیتشان کمتر از یک تیپ یعنی یک ششم ظرفیت واحدهای نظامی ارتش عراق در حمله به خرمشهر بود (شامل تکاوران نیروی دریایی، یک گردان پیاده، هنگ ژاندارمری و گروهی از دانشجویان دانشکده افسری)
بیشتر این افراد در جریان مقاومت ۳۴ روزه در دفاع از خرمشهر در برابر حمله ارتش عراق تکهتکه شدند و غریبانه جان باختند.
22
مجهزترین لشکر زرهی ارتش ایران قبل از انقلاب (لشکر زرهی خوزستان) که نقش تدافعی در حمله احتمالی ارتش عراق به ایران در شمار مسئولیتهای سازمانی آن لشکر بود، به هنگام حمله ارتش عراق به کشور از ۳۸۵ تانک سازمانی، فقط ۳۸ تانک آماده عملیات داشت!
بخشی از فرماندهان آن لشکر تا رده فرماندهان گردان و گروهان نیز در زندان بودند…
23
گردباد جنگ که برخاست، شور و شادی جای خود را به رنج و اندوه داد.
تنها اصحاب حکومت، جماعت سالوس و ریا و چریانات زالو صفتی که همواره خون دیگران را میمکند و جنگ برایشان رحمت بود، در این برادرکشی شوم بار خود را بستند. اینان حتی پیش از فتح خرمشهر نیز، که جنگ عادلانه بود، خر خود را سوار میشدند و هی میکردند. چه جانهای پاک که فدا نشد و در آن هوای مه آلود، استبداد دینی چه راحت آزادیها را به بند کشید…
جنگ هشت ساله ایران و عراق یکی از فاجعههای تاریخ بشری در قرن بیستم بود.
24
رژیم عراق در آخرین سال قبل از جنگ حدود ۳۸ میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت، اما در پایان جنگ ۳۵ میلیارد بدهی خارجی بار آورد و در هر کوی و برزنش همانند کشور ما پرچم عزا برافراشته بود. تازه به دلیل مصیبتهای جنگ در دام دسیسههای تازه جهانخواران افتاد و ماجرای کویت و حوادث پس از آن پیش آمد که پس لرزههایش دامن مردم عراق را گرفت…
25
صدام نیز از شعب عراق (خلق عراق) کم نمیگفت، تلفن خاصی را بین خود و مردم نصب نموده بود و هرکس میتوانست از این طریق با وی مکالمه و صحبت آزاد داشته باشد، حتی در آغاز دومین تهاجم آمریکا بین تمامی مردم سلاح پخش کرد و بر اعتمادش به آنها مُهر زد.
واقعاً اراده نیک داشت اما افسوس که حسن نیت تنها، کاری از پیش نمیبرد کما اینکه نبرد. ای کاش پیشتر، نه فقط سر این بزنگاه، مردم، همه مردم در اداره کشور نقش داشتند و میتوانستند قدرت حاکم را کنترل کنند.
ای کاش هر مخالفی را جاسوس و مزدور خطاب نمیکرد و به بیگانه و بیگانگان ربط نمیداد.
26
در جهانی که پیوسته پیچیدهتر میشود تمرکز قدرت، میتواند به راحتی سر از استبداد رأی در بیآورد. اگر ابزار کنترل قدرت به معنی واقعی کلمه در اختیار مردم نباشد، هزار بار هم که از شورا، یا زیانهای دیکتاتوری صحبت شود، فایده ندارد.
مگر بیش از دوقرن از اعلامیه استقلال آمریکا نمیگذرد؟ و مگر در ضرورت توازن و مهار قدرت
checks and balances به روشنی توضیح نداده؟ مگر بارها از لزوم کنترل قدرت صحبت نشدهاست؟ پس چرا در عمل جنگافروزان حرف آخر را میزنند؟
آیا جز این است که اندیشه ضد آزادی و فرعونیت خود را در پس حق مطلق پنهان میکند؟
27
کمتر مستبدی است که در حرف، از لزوم همفکری و شورا صحبت نکند.
بارها و بارها از زبان آخوندهای حاکم بر میهنمان این کلام علی ابن ابیطالب را شنیدهایم که
«وَمَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ، وَمَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا،»
هر که به آرای دیگران بها ندهد، نابود میشود و هر که با مردم به مشورت پرداخت خود را با خرد آنان شریک ساخت.
چه بسا صدام حسین نیز روی شورا، و شاورهم فی الامر، و امرهم شوری بینهم تأکید داشتهاست، اما…
28
گرچه در تئوری، تصمیمگیری در حزب بعث بر اساس اجماع بود، اما در عمل همهٔ تصمیمهای اصلی و مهّم به وسیله شخص صدام اتخاذ میشد و حرفش بُرو برگرد نداشت. بعد از دست اندازی به کویت، و واکنش آمریکا و غرب و آن بمبارانهای به راستی دهشتناک که مردم عراق را ماتم زده کرد، توسط یک خبرنگار خارجی از طارق عزیز سئوال شده بود (نقل به مضمون):
آقای طارق عزیز، آخر مگر شما که یک دیپلمات زیده و هوشیار هستید، جهان امروز و معادلات بینالمللی را نمیشناختید؟ گیریم کویت اصلاً در گذشته مال عراق بوده، در زمان عبدالکریم قاسم اینطور که شما میفرمائید استانی از عراق بوده…، بسیار خوب، آیا شما فکر نکردید ورود ارتش عراق به آنجا از سوی غرب با واکنش بسیار جدی روبرو خواهد شد؟ و…
طارق عزیز پس از یک مکث معنی دار و کمی طولانی کفت:
ما همان آغاز گفتیم. من همه چیز را گفتم، اما شما میدانید نظر سیدالرئیس برای همه ما محترم است…
29
الله اکبر روی پرچم عراق، (پرچم پیشین)، خط خود صدام حسین است که کپی شدهاست.
دستهائی که در میدان پیروزی، شهر بغداد با شمشیر در یک نقطه یکدیگر را قطع میکنند، مجسّمهسازان عیناً از دستهای او نقش زدهاند،
تمام روزنامههای عراق بدون استثناء (بدون استثناء) خودشان را مجبور میدیدند که عکس صدام را در هر شماره (در هر شماره)، در صفحه اول چاپ کنند و خیابانها نیز قدم به قدم پر از تصویر او بود…، و جز تعریف و تمجید از درایت سیدالرئیس حرف دیگری خریدار نداشت. در شرایطی که در کناره دجله، کاخهای پرزرق و برق بالا میرفت، زاغهنشینها وسیع تر میشدند، اما…،
اما وقتی عراق را با دیگر کشورهای عربی مقایسه میکنیم در مییابیم که در زمان صدام حسین به گرایشات لائیک بها میداند و خرافات مذهبی کمتر دامن زده میشد.
بعد از ماجرای کویت و لشکرکشی غرب و ختم موقت کینههای آمریکا، صدام طبق معمول سفرهای تبلیغاتی، به یکی از شهرهای مذهبی رفته بود، به شکرانه مثلاً سلامت سیدالرئیس و…، روحانیون به استقبالش آمده و درخواست بنای مساجد جدید کردند، صدام قبول نکرد و استدلالش این بود که در جامعه میبایست توازن به هم نخورد و عراق به مدرسه و کالج، بیشتر از مسجد نیاز دارد.
30
تاریخ عراق در یک قرن گذشته نشان میدهد که اقلیتهای قومی ومذهبی در کنار هم با آسایش و پذیرفتن عقاید همدیگر زندگی کردهاند. قریب هشتصد هزارمسیحی و… در عراق هیچگاه در گذشته مجبوربه رعایت دستورات اسلامی نبودهاند. در هیئت دولت، هم طارق عزیز مسیحی، هم سعدون حمادی (شیعی)، هم افرادی با تمایلات سنی و لائیک و دارای گرایشات چپ (به شرطی که ساز خودشان را نمیزدند) حضور داشتند. البته گفته شده بعثیها برای پُستهای حسّاس دولتی شیعیان را پس میزدند. که تا حدود زیادی واقعی است.
متأسفانه از همان زمان حسن البکر که به بهانههای بیپایهای مثل نفوذی و جاسوس…، شیعیانی را که رگ و ریشهشان در گذشتههای دور به ایران برمیگشت، ظالمانه از کشور به طرف مرزهای کشور ما پرتاب کردند (معاودین)، سیاست بسیار زشتی که صدام هم با شدت بیشتر اجرا کرد.
عملاً بسیاری از شیعیان درجه دو، بودند و چه بسا برای اجرای مراسم مذهبی دچار خودسانسوری میشدند.
31
شخص صدام حسین بر خلاف برخی رهبران عرب با همسرش در میان جمع ظاهر میشد که در کشوری با بافت قبیلهای و عشیرهای مثل عراق، اهمیت داشت. در عراق، زنان بدون واهمه بدون روسری یا چادر سر کارشان میرفتند و هیچکس مزاحم آنان یا کسانی که متمایل به داشتن حجاب بودند ــ نمیشد. وقتی مرتجعین زمام امور را به دست گرفتند، هیج زنی با خیال راحت و بدور از اذیت و آزار مرتجعین نمیتوانست در خیابانهای عراق رفت وآمد کند و این فقط به خاطر چشمهای دریده و نگاههای هیز برخی از اشغالگران نبود که به زنان عراقی به عنوان دستمال کاغذی و بستنی نگاه میکردند.
32
از یکی از کانالهای تلویزیونی مرّتب موسیقی کلاسیک و فیلمهای برتر سینمائی با زیرنویس عربی، پخش میشد. خود صدام هم در پاسخ خبرنگار فرانسوی که پرسید: شما در ساعات فراغت چکار میکنید؟ به موسیقی هم علاقه دارید؟ بی آنکه خودش را از تا بیاندازد بیتوجه به لبخند پر معنای خبرنگار با ژستی مخصوص گفت:
سونات مهتاب از بتهوون و نیز چایکوفسکی گوش میکنم…
33
زمان صدام جز پخش اذان و مواردی این چنین، به عمد تبلیغات مذهبی را دامن نمیزدند و روی احساسات ملّی مانور میدادند. البته در زمان عبدالکریم قاسم که مادرش شیعه بود، برای نخستین بار در تاریخ عراق، نیایشها و شعارهای شیعیان از رادیو بغداد پخش شد.
در اواخر جنگ با ایران، صدام نیز غلظت شعارهای مذهبی را بالا برد. نامگذاری موشکهائی را که العباس و الحسین گذاشته بود، به رخ میکشید… و در نامههایش از الله اکبر و آیات قرآن استفاده میکرد که دلائلش بماند…
پیش از ورود اشغالگران به عراق، به دستور صدام حسین ساختِ بزرگترین مسجد جهان در بغداد، مسجدی که به قول صدام از همه مساجد دنیا بزرگتر باشد و هیچ بنای مذهبی به پایش نرسد ــ در دستور کار قرار گرفت که با جنگ همزمان شد و ناتمام ماند. بزرگترین ساعت دنیا را هم برای یکی از میدانهای شهر سفارش داده بود و نیز، هزاران هزار ساعت مچی که عکس خودش روی صفحه آن بود و قرار بود به عراقیان هدیه شود که وقت و بیوقت او را ببینند و حظ کنند.
33
صدام یکی از نامههایش را که به تاریخ می۲۰۰۳ نوشته و مردم عراق را به ایستادگی در برابر آمریکا و انگلیس فرا خواندهاست، با آیه ۶۹ سوره طه از قرآن شروع میکند:
وَأَلْقِ مَا فِی یمِینِک تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کیدُ سَاحِرٍ وَلَا یفْلِحُ السَّاحِرُ حَیثُ أَتَی
که اشاره به عصای موسی، و ساحران فرعون دارد.
آنچه را در دست راست داری بیفکن، تمام آنچه را ساختهاند میبلعد. آنچه ساختهاند تنها مکر ساحر است و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!
34
صدام در نامه مزبور به عربستان و اردن و کویت میتوپد و آنان را نوکران اجنبی مینامد و به سوریه هشدار میدهد که جانب مردم مبارز عراق را بگیرد، صدام تکنولوژی پیشرفتهای که نیروهای ائتلاف با آن در عراق کشتار میکردند، با جادو جنبل ساحران فرعون مقایسه میکرد!... که اوج خیالپردازی بود، وی قبلاً نیز با شبیهسازی ارتش آمریکا و سپاه ابرهه و داستان ابابیل، که در قرآن در آیه سه سوره فیل آمده، نتیجه میگرفت که دشمنان عراق مثل سپاه ابرهه که قصد تخریب مکه را داشتند اما قبل از رسیدن به مکه، تار و مار شدند ــ اسیر تیر بلا خواهند شد...
35
به لحاظ اقتصادی با اینکه دولت عراق سالها بار جنگی بیهوده را به دوش مردمش انداخته بود و نسبت به ایران کشور کوچکی بود، اما تا حدود زیادی اوضاع روبه راه بود و صفهای طولانی در برابر فروشگاهها دیده نمیشد.
زمانی یک دینار عراقی برابر با ۳ دلار آمریکا بود و کارگران عرب که از سودان و اردن و سوریه و مصر… برای کار به آنجا میآمدند، بار خود را میبستند و از این بابت راضی بودند. البته نواحی فقیر نشین بغداد بسیار بسیار غمانگیز بود و این شهر تنها در خیابان قلسطین یا فردوس و منصور… که پلهای زیبا و هتلهای مدرن و فروشگاههای لوکس داشت، محدود نمیشد.
36
مجسّمه خلیفه عباسی و بنیانگذار بغداد را با کارگذاشتن مواد منفجره، بهطور کامل منهدم کردند.
عراق، عراقی که بعد از حمله آمریکا و متحدینش قرار بود محتوایش را از ترکیه و مدل غربی، ساختارش را از مدل لبنانی و عربی، و نامش را از جمهوری اسلامی به عاریت گیرد، آبستن حوادث تازه است.
دیدیم که مرتجعین همزمان با شروع محاکمه صدام در الخضیره، که سربازان آمریکائی پوستری را که یکی از آنها به تمثال رئیسجمهور پیشین عراق میشاشد، دور میگردانند تا مثلاً دّق دلشان را از برخورد قاطع صدام در دادگاه، سر مریدانش خالی کنند، مجسّمه ابوجعفر المنصور، خلیفه عباسی و بنیانگذار بغداد را با کارگذاشتن مواد منفجره، بهطور کامل منهدم کردند.
مجسمه زیبائی که به وسیله خالد الرحال، از پیشگامان جنبش مجسمهسازی هنری عراق اواخر دهه هفتاد میلادی ساخته شد…
از غارت موزهها و آثار باستانی و آرشیو رادیو ــ تلویزیون نیز در اوایل کار (که عراق را خلاء قدرت گرفته بود) باخبریم. تا مدتها بعد اگر کسی به عراق سفر میکرد (در کنار مقاومت درست بخشی از مبارزین عراقی که عرصه را بر اشغالگران تنگ کرده بودند) ــ حضور دم به دم روزافزون مرتجعین را هم که به قمه و تفنگ و «باد و بروت» مسلح بودند، در خیابانهای عراق میدید.
این دسته که به راستی جانی، حرامی و دزد سر گردنه بودند در کاظمین و کربلا و نجف و بغداد و بصره و تکریت… وسط خیابان شلاق میزدند...
37
گاه گداری خود صدام هم، راهی جبههها میشد. و در جنگ ۸ ساله تا نزدیک شوش آمده بود.
ژنرال حسین کامل مجید، وقتی به اردن فرار کرده بود، فاش ساخت:
در منطقه شوش ــ دزفول هنگامی که نیروهای ایران در منطقه سپاه چهارم عراق پیشروی کردند، واحدهای پشتیبانی این سپاه رزمی نیز از بین رفت و چیزی نمانده بود که صدام و همراهان او که من هم جزو آنها بودم، به اسارت نیروهای ایرانی درآیند.
در این لحظات رنگ از چهره صدام پریده و بسیار نگران بود. صدام به ما نگاه کرد و گفت:
از شما میخواهم در صورتی که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید.
در اوج بمبارانهای آمریکا، صدام که به قول مریدانش خیلی مَرد بود و دل شیر داشت، ناگهان به میان مردم کوچه و بازار میرفت و گاه سرزده راهی خانههای فقراء شده، با آنها همسفره میشد. برخی میگفتند که همه این کارها نمایشی نیست و واقعاً دوستش داشتند.او گرچه در برابر امپریالیستها و زورگوئیهای دول غربی کوتاه نمیآمد و عّزت نفس نشان میداد، امّا عملاً (عین آخوندهای مرتجع) در دام خواستههای جهانخواران و امثال دونالد رامزفلد افتاد و به جنگی خانمانسوز برای مردم، و سرمایهساز برای دشمنان بشریت، دامن زد و روزی که همراه ملک حسین پادشاه اردن اولین توپ جنگی را به سمت کشور ما، آتش کرد، به فراست نیافتاد که او نیز مثل طرف مقابل که بر طبل جنگ میکوبید، در تلّه افتاده و عَملِه شرکتهای چند ملیّتی و دول امپریالیستی شدهاست و آنها هستند که در نهایت بهره این برادرکشیها را میبرند، در تنور چنین جنگی که شرکتهای چند ملیتی، نان خود را میچسبانند، حرث و نسل مردم مظلوم بود که میسوخت.
بر اثر آن جنگ خانمانسوز، (که نقش حزب بعث و صدام در آغاز آن تردید بردار نیست)، اشک و آه، بر هر دو کشور سایه انداخت و گِردباد ویرانی برخاست… چه خانوادهها که پرپر نشد…
دوّمین باری که بی گدار به آب زد، غُدبازی بر سر جنگ کویت بود. کویت البته در اصل استانی از عراق بهشمار میرفت، اما دیگر آن مَمه را لولو برده بود!
البته کویت و امارات متحده دبّه درآورده و تولید اضافی نفت را که به زیان عراق بود، در دستور کار خود قرار داده بودند. صدام آنان را تهدید کرد که عراق با این توطئه سالیانه ۱۴ میلیارد دلار میبازد و این قابل تحمل نیست.
چاههای نفتی که کویت و عراق در راستای مرز مشترکشان داشتند و نیز عدم دسترسی عراق به یک بندر برای بارگیری و از همه بالاتر ادعای همیشگی عراق که کویت از آن ما است، عراق را به لشکرکشی به سوی کویت واداشت که نتییجه اش را میدانیم…
38
پاسخ بازیهای کویت و امارات که با اشارات آمریکا صورت میگرفت، لشکرکشی نبود. حالا همه میدانند که بر خلاف آنچه در مذاکرات طارق عزیز و جیمز بیکر، طرف آمریکایی عنوان نموده، آمریکا منتظر ورود ارتش عراق به کویت بود!! آیا صدام با ندانم کاری، عجم ستیزی و خودخواهی خودش، پیشاپیش خودش را اعدام نکرده بود؟
...
قبل از ورود ارتش عراق به کویت سفیر آمریکا «آوریل گلسپی» با صدام ملاقات میکند و بنا بر همه شواهدی که اکنون در اختیار پژوهشگران است، با اینکه در این ملاقات، صدام اوج هشیاری را به کار میگیرد تا آمریکا را به دشمنی با عراق نکشاند، اما سفیر آمریکا موفق میشود پی را کور کند و اینگونه به صدام القاء نماید که در صورت ورود او به کویت، آمریکا دخالتی نخواهد کرد! چرا؟
چون در سال ۱۹۸۲ ریگان دولت عراق را از لیست رسمی کشورهای تروریستی خود حذف کرده بود، و سال بعدش صدام حسین مهماندار دونالد رامسفلد در بغداد بود و موافقت کرد که با شرکتهای آمریکائی راه بیاید، و همچنین در سال ۸۸–۱۹۸۷ انهدام سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس بوسیله کشتیهای جنگی آمریکا، به تغییر توازن قوا در جنگ به نفع عراق کمک کرده بود، و قطع نامههای سازمان ملل در محکومکردن عراق به استقاده از بمبهای شیمیائی را هم آمریکا وتو کرد…
(به دلائل فوق) صدام حسین هوا برش داشت، از خباثت دولت بوش پدر غافل شد و با طناب سفیر آمریکا در عراق و امثال رامزفلد، به ته چاه رفت.
39
الافاعی لا یولد الحمامه.
بعد از آتشبس و پایان جنگ با ایران، صدام نیز همانند برخی از دول غربی، (لابد به تقلید از فرانسه و آلمان و انگلیس)، به رفسنجانی امید بسته بود و در تبلیغات رادیو فارسیاش از اینکه گویا در حکومت ایران یک جناح عدالت طلب دموکرات در حال رشد است…، دم میزد.
40
در یککلام گرچه عراق صدام حسین خالی از سایههای یک خفقان پنهان نیود و بسیاری از عراقیها کنترل رادیو ــ تلویزیون، مطبوعات و محدودیت استفاده از ساتالایت و اینترنت و… را سمبل روشن استبداد میدانستند، گرچه برخی از کردهای عراق که از آخوندها نیز دل خوشی نداشتند، دولت صدام را از خودشان نمیدانستند، گرچه روشنفکران در منگنههای نامرئی بودند و هیچکس به دیکتاتوری چه پنهان و چه آشکار، صحّه نمیگذارد، اما همان حکومت با همه ایرادات جدّی که داشت به این شیخ و آن شیخ مرتجع و نابکار، بارها و بارها ارزش داشت.
کسانی که حمله و اشغال کشورشان را توجیه کردند و روضه دموکراسی خواندند و با بر جسد به خاک افتاده صدام حسین، هلهله کردند...
در همین رابطه:
طولانیترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook