خانمها و آقایان محترم، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. در این بحث؛ بعد از اشاره به ترور میرزاده عشقی، خالق اولین اپرای ایرانی، اسامی شاعران و نویسندگانی را که در دوران سلطنت زندانی شدند، قرائت میکنم. با این یادآوری که، استبداد زیر پرده دین، و آنچه در این سالهای سیاه گذشت، اصلاً و ابداً با گذشته قابل مقایسه نیست. شاه و پدرش؛ قدمهای بزرگی به نفع ایران برداشتند. آری، اما راستهای دیگر را هم باید گفت. اضافه کنم که نیّتِ من؛ ثبت امر واقع است، نه موضعگیری له یا علیه جریان و فردی.
▬ ۱۲ تیر ماه ۱۳۰۳؛ خالق اولین اپرای ایرانی، میرزاده عشقی (سیدمحمدرضا کردستانی)، ترور شد. در واکنش به این واقعه دردناک، ملکالشعرا بهار، به شدت برآشفت و دولت وقت را زیر سؤال بُرد، چرا که شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرانی دوره مشروطیّت به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت؛ کشته شده بود.
▬ «اپرای رستاخیز شهریاران ایران»؛ مشاهدات میرزاده عشقی، از ویرانههای طاق کسری در مدائن هنگام عبور از بغداد و موصل است.
▬ «نوروزی نامه» هم آز آثار خوب اوست. میرزاده عشقی نمایشنامه کفن سیاه را نیز در باب روزگار زنان و حجاب آنان نوشت.
▬ حدود دو ماه قبل از ترورش، انجمن نسوان وطنخواه با کمک او نمایشنامهای با مضمون دفاع از آزادی و رهایی زنان در پارک اتابک اجرا کرد.
▬ میرزاده عشقی با شماری از روشنفکران، هنرمندان و ادبای زمان خود از جمله حسین بهزاد، نیما یوشیج و ملک الشعرا بهار روابط نزدیک و صمیمانهای داشت.
▬ بعد از ترور عشقی؛ صاحبان جراید در مجلس به عنوان نداشتن امنیت بَست نشستند. استدلالشان این بود که متهمین (ابوالقاسم بهمن، حبیب همدانی و...) از عوامل «اداره تامینات» شهربانی بودند. بماند که قاتلین میرزاده عشقی، با رأی دیوان عالی تمیز؛ تبرئه شدند!
▬ گرچه قدرت سیاسی برای حفظ خودش در یادمانها دست میبرَد تا به واسطه آن، حافظه جمعی را کنترل کند، گرچه دیوان عالی تمیز؛ قاتلین میرزاده عشقی را تبرئه کرد! اما، او را با رهنمود رئیس نظمیه وقت «سرتیپ محمد درگاهی» به گلوله بستند.
▬ البته در این واقعه؛ رضاشاه، نقش مستقیمی نداشت. آقای پرویز ثابتی هم شخصاً در شکنجه زندانیان سیاسی دخیل نبود، آیتالله خمینی نیز در اسیرکُشی سال ۶۷، خودش زندانیان را به دار نمیکشید. عاملیت با آمریت متفاوت است. آمرّیت پیدا و ناپیدای آنان بر دستگاه سرکوب تردید برنمیدارد.
آیا میرزاده عشقی، گل بی خار بود؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▬ پرسش: آیا میرزاده عشقی، گل بی خار بود؟ خیر. نه او و نه هیچکس دیگر برتر از سؤال نیست. خدا هم برتر از سؤال نیست. عشقی روزنامهنگاری بیپروا بود، اما با «مخالفت مطلق با همه کس و همه چیز» از ارزش خود میکاست. متاسفانه به گزارههای نادرست تاریخی هم روآوردهاست. «سه تابلو مریم» او خالی از اغراق و شعارهای توخالی نیست.
▬ در مقالاتی که سال ۱۳۰۱ خورشیدی در روزنامه شفق سرخ انتشار داد از «عید خون» مینوشت و پیشنهاد کرد باید سالی ۵ روز به حساب امنای قانون رسیدگی شود تا هر یک از مقامات که به ملت خیانت کرده، به اعمالش رسیدگی شود (بماند که تعابیر خوبی به کار نمیبُرد).
در یکی از اشعارش، میگوید:
مُرده شو این مُردهدوست مردم ببَرد
گشته فقط حُب مُرده، درشان تخمیر!
▬ حالا خیانت چیست و خائن کیست بماند و اینکه چه کسی صلاحیت رسیدگی به این موضوع را دارد و اصلاً مگر میشود طی ۵ روز به این موضوع مهم رسیدگی عادلانه شود؟
▬ میرزاده عشقی بر این نظر بود که زنها اغلب به عوض مهریه از شوهرشان، ریختن خون پلید خائنی را بخواهند...
وزیر عدلیهها بر فراز دار روند
رئیس نظمیهها سوی آن دیار روند
کفیل مالیهها زنده در مزار روند
وزیر خارجهها از جهان کنار روند
تا نماند از ایشان نشان به روی زمین...
▬ گویی او با همه چیز قهر بود. به این موضوع در جلد دوم کتاب «از صبا تا نیما» هم اشاره شدهاست.
بشر یک لکه ننگی است، اندر صفحه گیتی.
سزد پاک ای زمین، زین دُم بریده جانور گردی
▬ میرزاده عشقی، در مقطعی از طرفداران سید ضیا بود و در مدحش شعر میگفت. (منظور سید ضیاءالدین طباطبایی یزدی، نخستوزیر ایران در زمان احمدشاه قاجار، است که در کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی همراه با رضاشاه شرکت داشت و رئیسالوزرای ایران شد و تا ۴ خرداد ۱۳۰۰ در این مقام بود.)
ندانم این طبیب، اجتماعی را چه درمان شد؟
کزو صد ساله زخم مهلک این قوم مرهم شد
من اضمحلال ایران را به چشم خویش میدیدم
کنون در مغز استقلال این کشور مجسم شد
چنان تاریخ ایران شد، ز تاریخ تو تاریخی
که این تاریخ: تاریخیترین تاریخ عالم شد
ببین «عشقی » که هر کابینه را نفرین نمود اینک
چسان در مدح این کابینه قدرت مصمم شد
میرزاده عشقی با ادامه حكومت قاجار مخالف نبود و تداوم سلطنت را بیشتر ميپسندید. به گفتهی ملک الشعرا بهار در «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران »، میرزاده عشقی به محمدحسن میرزا، برادر احمد شاه هم، وعدهی وفاداری داد. وی با تشکیل جمهوری در ایران مخالفت میکرد، یک دلیلش این بود که رضاشاه زمانی در پی جمهوری بود.
▬ بله او گل بی خار نبود اما پادوهای استعمار و ارتجاع برای پوشاندن قتل وی، در یادمانها دست میبرند. ربط دادن قتل شاعر به این یا آن زن و رقبای عشقی وی! توهین به شعور مردم ستمدیده ایران است، نسبت دادن مرگ فرخی یزدی در زندان به پزشک احمدی و داستان دوختن لبهای وی و آمپول هوا نیز واقعیت ندارد. به این موضوع در مقاله محاکمه عمله استبداد بعد از شهریور ۱۳۲۰اشاره کردهام. احمد کسروی؛ که به عنوان وکیل تسخیری دفاع از متهمان را در دادگاه به عهده داشت، در مدافعاتش گفت: بنده تعجب میکنم که فرخی، به حکایت پرونده، چند مرض مُهلک...داشته و چون مُرده، طبیب قانونی مرگ او را عادی دانسته و جواز دفن صادر کرده، با این حال اصرار میکنند که او را کشتهشده با دست [پزشک] احمدی وانمایند و به تکلفات باورنکردنی میپردازند! دادخواهی و کینهتوزی با هم نسبتی ندارند.
رأی دیوان عالی تمیز؛ در باره قتل میرزاده عشقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در موضوع اقامه دعوای ابوالقاسم خان [ابوالقاسم بهمن]، متهم به قتل میرزاده عشقی که قضیه در محکمه جنائی عمومی تهران مطرح [شده] و محکمه مزبور، به شرحی که در رأی خود ذکر کرده، متهم مزبور را تبرئه نموده، حکم مزبور در ۷ عقرب [آبان ماه] ۱۳۰۳، به رؤیت مدعیالعموم کل رسیده و در ۳ ربیعالثانی ۱۳۴۴ [۹ خرداد ۱۳۰۵] مستدعی تمیز گردیده:
دیوان عالی تمیز، پس از قرائت راپرت شفاهی جناب آقای میرزا عیسی خان و ملاحظه دوسیه [پرونده] عمل و اعتراضات و پس از کسب نظریات آقای میرزا احمد، وکیل عمومی که بر رد بود و بعد از مشاوره رسمی آقایان مستشاران مرقومه الاسامی، در جلسه ۴ شهر ذیحجه یکهزار و سیصد و چهل و چهار [مطابق ۴ خرداد ۱۳۰۵]، به اتفاق آراء جناب آقای صدرالاشراف، رئیس شعبه، جناب آقای میرزا سید محمد، جناب آقای میرزا سید علی بهبهانی، جناب آقای میرا عیسی خان، جناب آقای میرزا صادق خان ــ چنین رأی میدهند: چون به موجب ماده ۴۰۳ اصول محاکمات جزا، مدت تمیز احکام جزائی برای مدعیالعموم از تاریخ صور حکم شروع میشود، و در این مورد تقاضانامه مدعیالعموم کل، بعد از انقضای مدت تمیزی رسیده، لذا به اتفاق آرا، مردود است.
[محل مُهر دیوان عالی تمیز و ۵ مُهر قضات مذکور]
...
پیام قلم؛ پیام آزادی است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز قلم در ایران باستان روز سیزدهم تیر، جشنتیرگان، بوده است؛ از آن جهت که در این روز هوشنگ، پادشاه پیشدادی، نویسندگان را گِرد آورد و گرامی داشت...
با یادآوری این موضوع که استبداد زیر پرده دین، و آنچه در این سالهای سیاه گذشت، اصلاً و ابداً با گذشته قابل مقایسه نیست، برای مبارزه با فراموشی که یک وظیفه تاریخی است، اسامی اهل قلم را که در دوران سلطنت زندانی شدند، تا آنجا که اطلاع دارم، مینویسم. با این توضیح که هویت شماری از کسانیکه نامشان را میبرَم، فعالیت سیاسی بود و به صرف این که شعر یا قصهای نوشته یا ترجمه کردهاند ــ شاعر یا نویسنده (به معنی دقیق کلمه)، نبودند. برای نمونه کتاب «سرمایه» کارل مارکس را ایرج اسکندری ترجمه کرد که فعالیت سیاسی (نه نویسندگی) هویت وی بود. همچنین است عبدالصمد کامبخش که «جنبش کارگری و کمونیستی ایران» و... را نوشتهاست. مثال دیگر: «پرتوی از قرآن» و «حاشیه بر تنبیه الامه و تنزیه المله» را آیتالله طالقانی نوشتهاند اما هویت ایشان نویسندگی و مترجمی نبود.
...
این گزاره که شاه و پدرش؛ قدمهای بزرگی به نفع ایران برداشتند راست است، اما راستهای دیگر را هم باید گفت. در دوران سلطنت پهلوی (زمان رضاشاه و محمدرضاشاه)؛ زندانیانی بودند که قلم، توتم آنان بود. بعضی چندین کتاب تألیف (یا ترجمه) نموده، و برخی یکی دو مقاله نوشته بودند. بیشترشان سالهای طولانی، و شماری مدتی کوتاه زندانی کشیدند اما (جز تک و توکی که قدر قلم را نشناختند و به پای دشمنان آزادی ریختند)، عاشق زندگی و شیدای زیبائی بودند.
شاعران و نویسندگان در زندان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسامی به ترتیب الفبا (البته با توجه به نام کوچک نویسندگان)
ابراهیم رهبر، ابراهیم یونسی، ابوذر ورداسبی، احسان طبری، احمد خلیلالله مقدم، احمد شاملو، احمد محمود، اصغر رستگار، اصلان اصلانیان، امانالله قرشی، امیر گلآرا، انور خامهای، ایرج اسکندری، باقر مؤمنی، بزرگ علوی، بیژن هیرمنپور، پرویز بابایی، پرویز زاهدی، پرویز شهریاری، تقی ارانی، جعفر کوشآبادی، جلال آل احمد، جهانگیر افکاری، حشمتالله کامرانی، محمدعلی مَهمید، خسرو گلسرخی، رحمان هاتفی، رسول نفیسی، رضا براهنی، رضا علامهزاده، رضا مقصدی، سعید سلطانپور، سیاوش کسرایی، شاهرخ مسکوب، عبدالحسین نوشین، عبدالرحیم احمدی، عبدالصمد کامبخش، عدنان غُریفی، عزیز یوسفی، عطاالله نوریان، علی اشرف درویشیان، علی دشتی، علی شریعتی، علی صادقی (کاک ابراهیم)، علی طلوع، علی محمد افغانی، علیاکبر دهخدا، عماد رضوی، غلامحسین ساعدی، فخرالدین میررمضانی، فرج سرکوهی، فرخی یزدی، فرهنگ فرهی،، فریدون تنکابنی، فریدون شایان، فیروز شیروانلو، فیروز گوران، کریم کشاورز، گالوست زاخاریانس، مجید امین مؤید، محسن یلفانی، محمد بُرنا مقدم، محمد پرنیان، محمد جعفر محجوب، محمد حسین تمدن، محمد خلیلی، محمدرضا زمانی، محمد زُهری، محمد علی سپانلو، محمدمهدی جعفری، محمدتقی بهار (ملکالشعرا)، محمدصادق فرزامنیا، محمدعلی خنجی، محمدعلی عمویی، محمود اعتمادزاده (به آذین)، محمود دولتآبادی، مرتضی کیوان، منصور خاکسار، منصور یاقوتی، منوچهر هزارخانی، محمود طالقانی، مهدی اخوان ثالث، مهدی بازرگان، نادر ابراهیمی، ناصر رحمانینژاد، ناصر مؤذّن، نجف دریابندری، نسیم خاکسار، نصرالله کسرائیان، نظام رکنی، نعمت میرزازاده (میم آزرم)، هادی جفرودی، هاشم بنیطُرفی، هوشنگ اسدی، هوشنگ قرباننژاد، هوشنگ گلشیری، ویدا حاجبی تبریزی، یدالله سحابی و…
...
از یاد نبریم که رژیم مستبد حاکم بر ایران نیز، دشنه را به مصاف قلم فرستادند. سعید سلطانپور، عطاالله نوریان، علی اصغر امیرانی، حسین نواب صفوی، حسین اقدامی و خیلیهای دیگر را با شقاوت تمام تیرباران کردند.
پانویس
میرزاده عشقی ؛ در بخشی از اشعارش (که در آغاز مقاله آوردهام)، با اشاره به نمایشنامهنویس فرانسوی «ژان باتیست پوکلن» (مولییر)، نویسنده انگلیسی «ویلیام شکسپیر»، حکیم اسپانیایی «بن جُبرول»، فیلسوف ایتالیایی «جوردانو برونو» که در آتش سوخت و «ژان ژاک روسو» فیلسوف عصر روشنگری.، و اینکه در زمان خود قدر ندیدند، به زندگی خودش گوشه میزند.
حدود ۲۰سال پیش، به اهل قلم در زندان اشاره کردهام. ارتجاع غالب و مغلوب(و بهتر است بگویم ضد انقلابِ غالب و مغلوب) نوشتههای مرا هم، کپی کرده، در آن دست میبرَند...