سلام بر شما دوستان دانشور و فرهنگورز؛ این بحث، بخشی از گزارههای مربوط به سردودمان رژیم پهلوی رضاشاه است که متاسفانه فرصت تدوین آنها را آنطور که باید و شاید نداشتهام و از عدم ترتیب آن پوزش میخواهم.
از نگاه و دیدگاه من؛ هیچکس ازجمله وی، شر مطلق، یا خیر مطلق نیست. نباید بد را بد تر، یا خوب را خوب تر دید. او میهنش را دوست داشت و خدمات زیادی به ایران کرد اما متاسفانه به استبداد رأی افتاد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حکم می کنم: تمام اهالی شهر طهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند
▬۲۴ اسفند ۱۲۵۶ زاده شد و ۴ مرداد ۱۳۲۳ سر بر خاک نهاد.
▬ ۲۵ دی ۱۲۹۹، از سوی ژنرال انگلیسی «ادموند آیرونساید» بهعنوان فرمانده قوای قزاق منصوب شد و دو ماه بعد، در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی او، تهران را تصرف کردند.
▬ رضاحان میرپنج (سرتیپ اول)؛ با همدستی سیدضیاءالدین طباطبایی و با برنامهریزی آیرونساید در ایران کودتا کرد. در نتیجه مذاکرات و هماهنگیهای به عملآمده بین سیدضیاء و رضاخان، روز کودتا، قوای قزاق وارد تهران شده و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند.
▬ در همان روز اولین اعلامیه رضاخان تحت عنوان «حکم می کنم»، در ۹ ماده صادر شد. حکم میکنم:
ماده اول ـ تمام اهالی شهر طهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.
ماده دوم ـ حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعداز ظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر کسی نباید در معابر عبور نماید.
ماده سوم ـ کسانیکه از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
ماده چهارم ـ تمام روزنامجات ــ اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت بکلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد باید منتشر شوند.
ماده پنجم ـ اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه بکلی موقوف در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهریه متفرق خواهند شد.
ماده ششم ـ تمام مغازههای شراب و عرق فروشی تئاتر و سینما تلگرافها [تلگرافخانهها] و کلوپهای قمار باید بسته شود و هر مَست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد.
ماده هفتم ـ تا زمان تشکیل دولت تمام ادارات و دوائر دولتی غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهد بود ـ پستخانه تلفون خانه هم مطیع این حکم خواهند بود.
ماده هشتم ـ کسانیکه در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند به محکمه نظامی جلب و به سختترین مجازاتها خواهند رسید.
ماده نهم ـ کاظمخان به سمت کماندانی شهر انتخاب و معین میشود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نزدیک به ۱۰۰ تن از فعالان سیاسی و رجال سرشناس بازداشت شدند. احمدشاه قاجار و محمدحسن میرزا (ولیعهد)، به کاخ فرحآباد گریختند و سپهدار رشتی (نخستوزیز) به سفارت انگلیس در تهران پناهنده شد. نتیجه کودتا، رسیسالوزرایی سیدضیاءالدین و وزیر جنگ شدن رضاخان بود.
▬ رضا سوادکوهی - رضا ماکسیم) که پیشتر جانب ضعیفان را میگرفت، باج به اجنبی نمیداد و در بریگاد قزاق همه دوستش داشتند و پاگون افسر روسی ارشدش را که زور میگفت کنده بود، متاسفانه پس از تاجگذاری به زندان چاپلوسان افتتاد و به سرکوب مطبوعات و محدودکردن آزادیهای مردم پرداخت. مصونیتِ پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او نسبتی با آزادیخواهی نداشت اما فقط در ستم و سرکوب خلاصه نمیشود. میهنش را دوست داشت و خدمات زیادی به ایران کرد که درخلال بحث به آن میرسیم.
▬ رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد و سپس در ۵ آبان ۱۳۰۲، با فرمان احمدشاه قاجار به منصب نخستوزیری گمارده شد و دو سال بعد، با تمهیدی که در مجلس مؤسسان صورت گرفت و در ویدئوی «اولین مجلس مؤسسان» شرح دادهام، به پادشاهی رسید.
▬ ایران در دورهٔ وی شاهد ایجاد نظمی نوین بود. او نهادهای مدرن را در کشور پایهگذاری کرد که از مهمترین آنها راهآهن سراسری، ارتش نوین، دادگستری نوین و دانشگاه تهران است.
▬ همزمان او در جهت تضمین قدرت خود، قانون اساسی را نقض کرد و احزاب مستقل را منحل نمود و مصونیّت پارلمانی نمایندگان مجلس شورای ملی را گرفت. پادشاهی او از سوی حامیانش «دیکتاتوری مُنَوّر» نامیده شد اما مخالفان، وی را مسؤول «بر باد رفتن مشروطیت» در ایران میدانند و معتقدند دموکراسی، مجلس، انتخابات و آزادی را در ایران محدود کرد.
▬ او در جهت جمهوریخواهی تلاش کرد اما آخوندها بویژه، برنتافتند. البته این مخالفت محدود به آنها نبود.
▬ ۲۲ بهمن ۱۳۰۲؛ مجلس پنجم تشکیل شد. این مجلس با نطق محمدحسن میرزا ولیعهد افتتاح شد. میرزا حسین خان موتمنالملک به ریاست و سید محمد تدین و میرزا عبدالعلی طباطبایی به نیابت آن برگزیده شدند.
▬ اکثریت مجلس را در این دوره نمایندگان ائتلافی فراکسیون تجدد به رهبری سید محمد تدین و فراکسیون سوسیالیستها به رهبری سلیمان میرزا تشکیل میدادند و در برابر آنان فراکسیون اقلیت قرار داشت که سید حسن مدرس از مسؤولین آن بود.
▬ حدود دو ماه بعد از تشکیل مجلس، جمهوریخواهی بر سر زبانها افتاد. چند نفر با محمدحسن میرزا ولیعهد ملاقات کردند تا استعفا کند ولی نتیجه نداد.
▬ شماری از نمایندگان خطابههایی علیه قاجاریه ایراد کردند و زمزمههای تغییر سلطنت و برقراری رژیم جمهوری در نشریات پیچید. عدهای از مردم هم در جلوی بهارستان بر علیه قاجاریه شعار دادند و خواستار برقراری رژیم جمهوری شدند. در داخل مجلس نیز مناقشه بین وکلا بالا گرفت.
▬ ۲۸ اسفند ۱۳۰۲؛ آیتالله محمد خالصیزاده، شیخ حسین لنکرانی و شیخ عبدالحسین خرازی در بازار تهران تظاهراتی بهصورت نماز جماعت برگزار کردند و بعد از سخنرانی پیرامون مغایرت اسلام با جمهوریت، با انبوه کثیری از مردم به طرف مجلس شورای ملی رهسپار شدند. در مجلس، آیتالله خالصیزاده با نایب رئیس مجلس دست به یقه شد و کار به کتککاری کشید.
▬ دوم فروردین ۱۳۰۳، روحانیون برای جلوگیری از تصویب جمهوریت، همه امکانات خود را بسیج کردند. دهها هزار تظاهرکنندهای که بهرهبری روحانیون برای ابراز مخالفت با جمهوری به خیابان آمده بودند، با شعار «یا حسین» و «یا رسولالله» مجلس شورای ملی را اشغال کردند.
▬ عده زیادی در جلوی مجلس جمع شدند و بیشتر در مخالفت با جمهوری شعار دادند. درگیری بالا گرفت و نظامیان دخالت کرده، آماده تیراندازی شدند. در این اثنا سردار سپه (رضاخان) با وزیر پُست و تلگراف و چند نظامی عالیرتبه وارد صحن بهارستان شدند.
▬ سردار سپه خود را تا نزدیک پلهها رسانید. روی پلهها شیخ مهدی سلطان واعظ مشغول صحبت علیه جمهوری بود. سردار سپه با شلاقی که در دست داشت به او زد. گویا یک نفر از میان جمعیت پاره آجری به طرف سردار سپه پرتاپ میکند که به پشت او میخورَد.
▬ به خواست رضاخان؛ نظامیان واکنش نشان داده که در نتیجه عدهای زخمی شدند. موتمنالملک رئیس مجلس به این رفتار اعتراض کرد اما سردار سپه گفت که مسؤولیت حفظ نظم با من است.
▬ برخورد نظامیان با مردم، اعتراض آخوندها را برانگیخت و سیل تلگراف به سردارسپه در رد جمهوریت آغاز شد.
▬ رضاخان در نهایت به قم رفت و در دیدار با سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین نایینی که از سر اعتراض قصد عزیمت به نجف را داشتند قول داد تا فکر جمهوریت را از سر بیرون کند.
▬ سپس در بیانیهای که روز ۱۲ فروردین ۱۳۰۳ صادر کرد، از مردم خواست «بهخاطر عظمت اسلام و احترام مقام روحانیت» از تقاضای جمهوریت صرفنظر کنند.
▬ البته، نوروز ۱۳۰۶ تاجالملوک همسر رضاشاه و دو دخترش شمس و اشرف به قم (حرم حضرت معصومه) رفتند و چون مقنعه و روبنده نداشتند، با واکنش آیتالله محمدتقی بافقی روبرو شدند و آنان را از حرم بیرون کردند. در پی آن رضاشاه راهی قم شد و به نظامیان، دستور داد هر عمامهبهسری را میبینند بزنند، سپس آیتالله بافقی را به قول خودش تمشیت، و زندانی کرد و خلاصه رابطه وی با روحانیون چندان حسنه نبود و بعدها که دادگستری جای محاکم شرع را گرفت، تیره تر شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیانیه همدلی رضاخان با روحانیون در مخالفت با جمهوری
هموطنان … چون من و کلیه آحاد و افراد قشون از روز نخست محافظت و صیانت ابهت اسلام را یکی از بزرگترین وظایف و نصب العین خود قرارداده همواره در صدد آن بودهایم که اسلام روز به روز به ترقی و تعالی گذاشته و احترام مقام روحانیت کاملاً رعایت و محفوظ گردد، لهذا در موقعی که برای تودیع آقایان حجج اسلام و علمای اعلام به حضرت معصومه (ع) مشرف شده بودیم، با معظملهم در باب پیشآمد کنونی تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس توصیه نماییم عنوان جمهوری را موقوف و درعوض تمام سعی و َهّم خود را مصروف سازند که موانع اصلاحات و ترقیات مملکت را از پیش پا برداشته در منظور مقدس تحکیم اساس دیانت و استقلال مملکت و حکومت ملی تلاش کنیم. این است که به تمام وطنخواهان و عاشقان آن منظور مقدس نصیحت میکنم که از تقاضای جمهوریت صرف نظر کرده و برای نیل به مقصد عالی که در آن متفق هستیم، با من توحید مساعی نمایند. رئیسالوزرا و فرمانده کل قوا. رضا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمدعلی فروغی و خطابه تاجگذاری
▬ رضاخاناز سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ وزیر جنگ، از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نخستوزیر بود.
▬ با بَرچینش دودمان قاجار (نهم آبان ۱۳۰۴)،اوبیش از پیش بر سر زبانها افتاد و از همان سال تا ۱۳۲۰ پادشاه ایران بود.
...
▬ محمدعلی فروغی (ذُکاءالملک) که درانتقال سلطنت از سلسله پیشین به پهلوی، ایفای نقش نمود، به رضاشاه که جلوتر با القاب متفاوتی (میرپنج، سردارسپه، شست تیر - به دلیل مهارتش در تیراندازی با مسلسل). خطاب میشد، نام پهلوی را که معانی ملیگرایانه و تاریخی داشت، پیشنهاد کرد.
▬ ۱۵ آذر ۱۳۰۴، مجلس مؤسسان با نطق رضاخان افتتاح شد و بعد از یک هفته بحث، وی را به پادشاهی ایران برگزید.
▬ ۲۸ آذر ۱۳۰۴، به خواست رضاشاه، محمدعلی فروغی نخستوزیر شد و چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ مراسم تاجگذاری را برگزار نمود. فروغی در آن مراسم خطابهای ایراد کرد و به ستایش ایران باستان و تاریخ شاهنشاهی پرداخت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خطابه تاجگذاری اعلیحضرت رضاشاه کبیر
یکشنبه چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۰۵
نخستین سخن چون گشایش کنم
جهان آفرین را ستایش کنم
جهاندار بر داوران داور است
ز هر برتری جاودان برتر است
این تاج و تخت که امروز به مبارکی و میمنت بوجود مسعود اعلیحضرت همایون شاهنشاهی خلد الله ملکه و سلطانه[خدا پادشاهی و قدرت او را جاوید بدارد] مزین میشود یادگار سلاسل عدیده از ملوکان نامدار و جمعی کثیر از سلاطین عظیمالشأن است که از دیر زمانی آوازه این سرزمین را در دنیا به نیکی بلند نموده و قوم ایرانی را به مدارج عالیه مجد و شرف رسانیدهاند، جمشید و فریدون پیشدادی و کیکاوس و کیخسرو کیانی را اگر موضوع افسانههای باستانی بخوانند درباره رفعت مقام کورش و داریوش هخامنشی شبهه نمیتوانند که مصداق «الفضل ما شهدت به الأعداء»[فضل آن است که دشمنان و مخالفان از کمالات کسی سخن گویند] گردیده و در ۲۵ قرن پیش به تصدیق دشمنان، معظمترین دولت دنیا را تأسیس نموده و عرصه پهناوری را که یک حد آن چین و هند و حد دیگرش روم و یونان بود جولانگاه رشادت و شهامت ایرانیان ساخته و آثار حیرتانگیزی مانند عمارت تخت جمشید و نقوش بیستون از خود باقی گذاشته و مزایای جهانگیری و جهانداری را در وجود خود جمع نمودهاند.
ذکر اسامی اردشیر و شاهپور ذوالاکتاف بخاطر میآورد که چگونه پادشاهان ساسانی سربهسر امپراطوریهای رم میگذاشتند و همواره دست تعدی و تجاوز آنان را از خاک پاک ایران کوتاه مینمودند.
خسرو انوشیروان نام نامی خود را مرادف عدل و داد قرار داده، علم و حکمت را اگر چه در هند و روم بوده، به مملکت خود جلب نموده، و در عالم انسانیت دارای آن مقام منیع گردیده که سیّد کائنات صلیاللهعلیهو آلهوسَلّم به دوران او نازیدهاست. خسروپرویز دربار ایران را به ثروت و حشمت و جلال بینظیر معرفی کرده، امراء سامانی و دیلمی مانند نصر بن احمد و عضدالدوله عشق و شور ایرانی را به هنرپروری و آبادی و عمران ثابت نمودهاند.
شاه اسماعیل صفوی خود را جوهر غیرت و رشادت قلمداد کرد و شاهعباس کبیر نمونه کاملی از مملکتداری و رعیتپروری و سیاستمداری بدست عالمیان دادهاست.
حکمت بالغه خداوند جلت قدرته چنین مقتضی است که احوال ممالک و امم نیز مانند اوضاع طبیعت زیر و رو و نشیب و فراز داشته باشد. گاهی به اوج ترقی و تمکن و قدرت صعود کنند و زمانی به حضیض ضعف و مسکنت نزول نمایند. مملکت و ملت ایران نیز از این قاعده کلی مستثنی نبوده ولیکن فضل الهی همیشه شامل حال ما گردیده و اگر وقتی به حکمت، دری را بسته، پس از چندی به رحمت در دیگری گشوده و در طول ادوار قصیر یا طویل از پستی و انحطاط، رادمردان سترگ بوجود آوردهاست که دوره سربلندی و سعادت را برای اهل این سرزمین تجدید نمودهاند.
ظهور اردشیر بابکان پس از زمان انحطاط سلسله اشکانی و شاه اسماعیل صفوی بعد از دوره تطاول مغول و انقلابات ناشیه از آن و نادرشاه افشار در دنباله فتنه افغان، بهترین امثلهٔ این قضیه و شاهد این مدعا میباشد.
شهریارا
انعقاد این محفل عالی که وجوه ملت ایران با قلبی سرشار از شادی و مسرت و صمیمیت [و] حُسن ارادت در آن شرف حضور یافته، و مقارن این احوال عموم اهل مملکت در سرتاسر ایران به جشن و سرور اشتغال دارند، و دوستان خارجی ما نیز با شوق و ذوق وافر در این شادمانی شرکت مینمایند، تنها برای آن نیست که یک پادشاه نو، به تخت این سلطنت کهن، پای مینهد و تاج کیانی بر سر میگذارد، بلکه برای آن است که به این ملت ستمدیده بشارت رسیدهاست که بار دیگر آب رفته بجوی آمده و بهخواست خداوندی روزگار حرمان و محنت سپری شده و ایام سربلندی و عزت روی نمودهاست.
مُبشّر این نوید و علل این مژده که جانفشاندن بر آن رواست، عملیات مُحیّرالعُقول ذات مقدس ملوکانهاست که در گشودن ابواب خیر بر روی این ملت در مدتی قلیل راهی طویل پیموده، و در موقعی که هیچگونه ترقب[چشمداشت از غیر] و انتظاری نبود بلکه علائم یأس و نومیدی از همه طرف هویدا بود دست همت از آستین غیرت درآورد و وسایل قدرت و دقت و سعادت ملت را از سرحد عدم به اقلیم وجود ساییده به مدارج عالیه ارتقاء داد و به این موجب وارث بالاستحقاق تاج کی و تخت جم گردید.
شاهنشاها
ملت ایران میداند که امروز پادشاهی پاک زاد و ایرانی نژاد دارد که غمخوار او است و مقام سلطنت را برای هوای نفس و عیش و کامرانی خویش احراز ننموده، بلکه در ازای زحمات و مجاهدت فوقالعادهاش در راه احیای مُلک و دولت، و برای تکمیل اجرای نیات مقدسه خود در فراهمساختن اسباب آسایش ابناء نوع و آبادی این مرز و بوم دریافتهاست.
ملت ایران میداند که ذات شاهانه با آن که وظیفه خود را نسبت به وطن بطور وافی و اکمل قبلاً ادا فرمودهاید، و پس از تحمل این همه متاعب و به کاربردن آن اندازه مساعی، بر حسب قاعده حقاً برای وجود مبارک نوبت استراحت و فراغت رسیده، مَعهذا آن ضمیر مُنیر، آنی از خیال رعیت آسوده نیست و دائماً در فکر بهبودی احوال آنان است، و اگر هر آینه بواسطه موانع طبیعی با فقدان وسایل و اسباب در انجام منظور همایونی راجع به اصلاح امور مملکتی اندک تأخیر و تأنی حاصل شود، خاطر مقدس مکدر و قلب مبارک متألم میگردد.
ملت ایران میبیند که امروز به فیض وجود شاهنشاهی فایض شده که رفتار و گفتارش برای هر فردی از افراد و هر جمعیتی از جماعات باید سرمشق واقع شود، و اگر طریق «الناس علی دین ملوکهم»[مردم به شیوه حاکمانشان زندگی میکنند] به پیماید، همانا به سرمنزل سعادت و شرافت خواهد رسید.
ملت ایران باید بداند و البته خواهد دانست که امروز تقرّب به حضرت سلطنت به وسیله تأیید هواهای نفسانی و استرضای جنبه ضعف بشری سلطان، و تشبثات گوناگون و توسل به مقامات غیر مقتضیه میسر نخواهد شد، بلکه یگانه راه نیل به آن مقصد عالی احراز مقامات رفیعه هنر و کمال و ابراز لیاقت و حسن نیت و درایت در خدمتگزاری این آب و خاک است. خادم، محترم و عزیز، و خائن، خوار و خفیف خواهد بود، و به همین سبب در سایه توجهات ملوکانه، دولت، خدمتگذاران لایق صدیق پرورش داد و ملت، قابلیت و استعداد خود را نمودار خواهد ساخت، و یقین آن است که نیت پاک اعلیحضرت همایونی افراد ملت و چاکران درگاه را نیز در شاهراه صحت و استقامت هدایت خواهد نمود و روح آن بزرگواران عالینشان که اکنون وجود مبارک، به حق، برجای ایشان تکیه میزند شاد و خرم خواهد گشت.
شاهنشاها
همه کس انصاف خواهد داد که سخن بیهوده و گزاف نگفتم و اینک از روی دل و جان زبان به دعا گشوده عرض میکنم:
ز دیدار تو تاج روشن شدهاست
ز بدها تو را بخت جوشن شدهاست
سرت سبز بادا دلت پر ز داد
جهان بی سر و افسر تو مباد
تو را باد جاوید تخت و کلاه
که شایست تاجی و زیبای گاه
خداوند پیروز یار تو باد
دل زیر دستان شکار تو باد
...
[همه کس انصاف خواهد داد که سخن بیهوده و گزاف نگفتم]؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جانبداری ملکالشعرا بهار از رضاخان
▬ رضاخان (رضاشاه بعدی) تا پیش از کودتای ۱۲۹۹ چندان شناختهشده نبود. اما بعد از کودتای مزبور نامش بر سر زبانها افتاد. خیلیها با وی همراه شده، معتقد بودند او ناجی کشور خواهد بود.
▬ ملکالشعرا بهار که با نوشتهها و اشعارش، سیاستهای استبدادی شاهان قاجار را به چالش میگرفت، در بیست سالگی به صف مشروطهطلبان خراسان پیوست اما بعدها با انحطاط مشروطه، از آرمانهای اصلی خود، تغییر روّیه داد و به یکی از حامیان رضاخان تبدیل شد.
▬ دلیل جانبداری وی به شرایط بحرانی کشور مربوط میشد که اگرچه بخشی از آن متأثر از مصائب جنگ جهانی اول (در رابطه با ایران) بود، اما بخش مهمی هم از انحراف انقلاب مشروطه نشأت میگرفت که باعث شد بسیاری از نخبگان، راه برونرفت از مشکلات را در دولتی قوی و متمرکز تصور نمایند.
▬ ملکالشعرا بهار نیز بر این باور بود که رضاخان همان شخصیتی است که میتواند ناجی کشور باشد اما بعدها، به یکی از مخالفان او تبدیل شد و به تاچگذاری ایشان هم اعتراض کرد.
▬ وی که در تحسین جمهوری رضاخان شعر سروده بود، در مجلس پنجم تصریح کرد که موافقت سردار سپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده و همه نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان میبینند.
▬ ملک الشعرا بهار با اشاره به تاجگذاری رضاشاه میگفت: «...با یک مُشت تلگرافات اجباری، آن هم از نقاط محدود، و نهضت جعلی آذربایجان، بناست تاج را بر سر مردی بگذارند که مردم ایران جز ستم و ظلم از اتباع او تا کنون ندیدهاند. مردی که روزنامه نویس را در میدان مشق کتک میزند و به چوب میبندد. مردی که با مشت، دندان مدیر جریدهای را خرد میکند. مردی که سواد ندارد، مردی که بی اندازه طماع است، مردی که محال میگوید و فریب میدهد.»
(تاریخ مختصر احزاب سیاسی، جلد دوم، ص ۳۰۰)
▬ وی با اشاره به عوامگرایی رضاشاه؛ میگفت: روزهای تاسوعا و عاشورا، بر سر خودش گِل [خَرّّه] میمالید و عزادار بود. روز عاشورا؛ مطابق شهریور ۱۳۰۰، دسته عزاداری قزاق با یک هیأت و نظم و تشکیلات مخصوص به بازار آمد و خودِ سردار سپه در حالی که سر خود را برهنه کرده بود و کاه روی سر خود میپاشید، در جلوی دسته دیده میشد...در مراسم شام غریبان نیز، سر و پا برهنه، شمع به دست گرفته و در حرکت بود.
▬ مخالفخوانی شاعر به مَذاق عمله قدرت خوش نیامد و تصمیم گرفتند به حسابش برسند! بویژه که در جریان قتل میرزاده عشقی، باور نداشت که کار متعصبین مذهبی است و شخص رضاخان را زیر سؤال برد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترور محمد کیوان قزوینی به جای ملکالشعرا بهار
▬ قاتلان حکومتی به اشتباه «محمد کیوان قزوینی» مدیر روزنامه «نصیحت» (واعظ قزوینی) را به جای ملکالشعرا نشانه گرفتند.
▬ نامبرده؛ به خاطر شباهت چهره با ملکالشعرا بهار، گلوله خورد و جان باخت. وی ۸ آبان ۱۳۰۴ که رضاخان خود را برای تاجگذاری آماده میکرد برای اقدام در رفع توقیف روزنامهاش به تهران آمده بود.
▬ برگ ورود به پارلمان را تحصیل کرده، سپس به آبدارخانه مجلس رفته و مشغول خوردن چای بود، پس از صرف چای از آبدارخانه خارج شد که به طرف پارلمان برود...
▬ همان روز (۸ آبان ۱۳۰۴) ملکالشعرا بهار به نمایندگی از طرف اقلیت مجلس شورای ملی، به عنوان مخالف تغییر سلطنت در مجلس صحبت میکرد.
پس از ختم سخنرانی، حکومتیان که از پیش در تدارک قتل وی بودند، به اشتباه، محمد کیوان قزوینی را که از دور شبیه او به نظر میرسید، به قتل میرسانند، هدف میگیرند.
▬ قاتلین در زیر درختها و در پشت دیوار به کمین نشسته بودند. گلوله به گردن قربانی میخورد. وی به طرف مسجد سپهسالار میدود و زمین میخورد. بر او هجوم میآورند و سرش را با کارد میبرند.
▬ یکی به آواز بلند میگوید: «بودَه یِر» این، او نیست، او نیست!
▬ ملک الشعرا بهاردر جلد دومتاریخ مختصر احزاب سیاسیبه این واقعه و پیامدهایش اشاره کرده، مینویسد [آن روز] با نهیب مرگ و فشار قوه ترور نظامی آغاز گردید! جسد واعظ قزوینی هنوز تازه بود! هول و رعب و وحشت، شجاعترین افراد را میآزُرد. فقط هشت نفر در انبوه نمایندگان هنوز توانایی داشتند که تقلا کنند و فکری بیندیشند و با هم، در نهایت یأس... شوری بنمایند...
▬ سردار سپه در دستی نوید و در دستی وعید و تهدید داشت. همه را بیم و رعب فراگرفته بود. اگر به نطق آقایانی که فردای آن روز ۹ آبان، به نام مخالف با ماده واحده ایراد کردهاند دقیق شوید، علامت کلام ملاحظه و تأثیر ترور و وحشت را خواهید دید. از هر سطری، بوی خوف و رعب میآید!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضاشاه؛ خدمات زیادی به ایران کرد
تغییر تقسیمات کشوری از ۴ ایالت (آذربایجان، کرمان و بلوچستان، فارس، خراسان) به ۱۰ استان در ۱۴ بهمن ۱۳۱۶ و تغییر نام واحدهای تقسیمات کشوری از ایالت، ولایت و بلوک به استان، شهرستان، بخش و دهستان که از متون باستانی استخراج شده بود.
تغییر نام معابر شهری: محله به برزن، پاساژ به تیمچه، بند به دربند، پس کوچه به بنبست.
تغییر نام وزارتخانههای ایران که تا آن زمان بیشتر عربی بود به فارسی روان.
تغییر نام بسیاری از شهرها (در جدول زیر اشاره شدهاست).
رضاشاه؛ فرهیختگانی چون سیدحسن تقیزاده، محمدعلی فروغی(ذُکاءالمُلک) و علیاکبر داور و... را کنار خود داشت، و از آنان آموخته بود که به آثار باستانی ایران که میراث بشریت محسوب میشود ارج بگذارد.
در زمان وی تخت جمشید که سالها در زیر خرابهها و تلهای از خاک قرار داشت، بازسازی و ترمیم شد. از همان ایام و به همت آن مشاورین حردمند بود که ما به تاریخ خودمان، به شنـاخت فرهنـگ خود و به دوره اشکـانی و هخامنشی که از آنهـا اطلاع کافی نداشتیم، توجه بیشتر نمودیم.
در آن دوران؛ اوستا، از نظر زبانشناسی بررسی شد. شناخت متون اصلی چه تاریخـی و چه ادبی، همچنین تصحـیح متـون، در دستور کار قرار گرفت و خطوط میخی هم خوانده شد.
تأسیس نخستین موزه در ایران با نام موزه ایران باستان
دستور به حفظ، بازسازی و مرمت آثار تاریخی ایران
بازسازی آرامگاه فردوسی و آرامگاه خیام و موافقت با باستان شناسان خارجی برای بررسی و کشف آثار باستانی در ایران
تغییر اصطلاحات علمی، صنعتی و شهری: این کار، ابتدا از ارتش و توسط شخص رضاخان (به عنوان وزیر جنگ در ۱۳۰۰ ش) آغاز شد و در ادامه فرهنگستان ایران آن را ادامه داد. بدین ترتیب که آن اداره به تمام مؤسسههای دولتی اعلام کرد واژههای تخصصی مورد استفاده خود را فهرست کرده به این اداره بفرستند، تا معادل فارسی آن ابداع شود. برای مثال، بَلدّیه به شهرداری، عَمله به کارگر، اطفائیه به آتشنشانی، معاون فنی به دستیار تبدیل شدند.
بنیانگذاری ثبت اسناد و ثبت احوال و اجباری کردن برگزیدن نام خانوادگی و صدور شناسنامه
راهسازی سراسری در کل کشور
ساخت جاده مخصوص پهلوی (خیابان ولیعصر کنونی در تهران)،
احداث راهآهن سراسری با کمترین امکانات مالی و فنی،
جادهسازی، پلسازی و تونلسازی در کشور (به ویژه جادههای تهران به شمال)
ادغام قوای نظامی قزاقخانهها و ژاندارمری در قالب ارتش،
ساخت صنایع دفاعی
متحدکردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران و تصویب قانون نظام وظیفه عمومی
بنیانگذاری دادگستری به جای محاکم شرع (که البته نقش علیاکبر داور در آن برجسته بود)،
تأسیس بانک ملی برای انتشار اسکناس با پشتوانه داخلی،
تعطیلی بساط شیرهکشخانهها در ایران،
تأسیس اولین کارخانهٔ هواپیماسازی در کشور با خرید امتیاز از هواپیمایی آلمان.
ساخت اولین فرودگاه مهم کشور به نام فرودگاه مهرآباد در ۱۳۱۸.
تأسیس فرهنگستان ایران،
تصویب قانون مدنی کشور در مجلس و به چالشکشیدن قدرت روحانیون که تا آنزمان تنها مقام قضایی کشور بودند،
الغای تیولداری
ساختن راه ارتباطی با شمال ایران و بنای تأسیساتی چون پل ورسک و تونل کندوان در دل کوهها،
تأسیس دانشگاه تهران،
آموزش و پرورش نوین،
اعزام اولین دسته از دانشجویان ایرانی برای آموختن فنون جدید به اروپا
تغییر نام رسمی کشور در مجامع بینالمللی از پرشیا به ایران در سال ۱۳۱۴. رضاشاه دستور داد اتحادیه بینالمللی پُست، دیگر نامههایی را که برای آدرسهایی چون Persia یا اسامی مشابه آن مانند le perse ارسال میشدند، نپذیرد و خواستار آن شد که تمام کشورهای دنیا با ایران به همان نامی که همیشه ایرانیان آن را مینامیدهاند ارتباط بگیرند.» البته؛ این سرزمین، همیشه (آنطور که در بالاترین سطر حکاکی طاق بستان، و در تمام آثار شعر پارسی با قدمت بیش از هزار سال، دیده میشود) - «ایران» نام داشت.
رضاشاه خالی از عِرقِ میهنی نبود. سید ضیاء را که میگفتند عامل انگلیس بود با حمایت و همراهی احمد شاه ظرف سه ماه از ایران بیرون راند و «هرمان نورمن» Herman Norman سفیر انگلیس در تهران را مات نمود.
متحدالشکل کردن لباس مردان، دستور به سر گذاشتن کلاه پهلوی به جای دستار و فینه و اجباری کردن کت و شلوار و کفش مردانه به جای لباسهای سنتی
تهیه و تصویب نخستین قانون مدنی ایران
تغییر تقویم رسمی کشور از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی (تغییر ماههای برجی مانند حَمَل و ثور به ماههای اوستایی مانند فروردین و اردیبهشت)،
تغییر واحد پولی مسکوکات طلا از «تومان» به «پهلوی» در سال ۱۳۰۵ و مسکوکات نقره از دینار و «قِران» به «ریال» در سال ۱۳۱۰
ازسرگیری چاپ و نشر منظم اسکناس زیر نظر بانک ملّی ایران که پیش تر، تنها در دورهٔ ناصرالدین شاه توسط بانک شاهنشاهی ایران رواج داشت.
بنیانگذاری بیمه ایران
بنیانگذاری خبرگزاری پارس
بنیانگذاری کارخانجات نساجی مازندران،
بنیانگذاری رادیو ایران
لغو کاپیتولاسیون Capitulation برای همه اتباع خارجی در ایران رضا شاه بر آن بود تا با به کار گرفتن قوانین مدنی در کشور، قوانین ویژه برای اتباع خارجیرا لغو نماید و همه در برابر قوانین برابر وجوابگو باشند. ۲۱ اردیبهشت ۱۳۰۷ رضا شاه کاپیتولاسیون را برای همه اتباع خارجی در ایران لغو کرد.
تغییر لباس زنان از پیچه و روبند به لباس و کلاه فرنگی و بازکردن صورت (کشف حجاب). بماند که تلاش برای آزادی پوشش و منع روبنده در ایران از مدتها پیش، قبل از آنکه رضاشاه به قدرت برسد، در دستور کار آزاداندیشان بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۷ دی روز آغاز کشف حجاب زنان ایرانی نبود!
در به کرسینشاندن منع پیچه و حجاب، همت و تلاش آن مرد تاثیرگذار ستودنی است، اما ۱۷ دی روز آغاز کشف حجاب زنان ایرانی نبود. • در سخنرانی بدون روبنده طاهره قرةالعین و همچنین در دربار ناصر شاه قاجار و در محافل روشنفکری، کشف حجاب سابقه داشت. خیلی پیش از آنکه رضاشاه به ترکیه برود، تلاش برای آزادی پوشش و منع روبنده در ایران در دستور کار آزاداندیشان بود. • امثال صدیقه دولتآبادی، بیبیخانماسترآبادی، محترم اسکندری، زندخت شیرازی، مستوره افشار ارومی و... سالهای درازی برای دستیابی به حقوق پایهای خود تلاش میکردند. • رسالههای متعدد «حجابیه» (در ضرورت پوشش برای زنان)، نشانگر این است که کسانی به جّد، برای رفع حجاب تلاش میکردند. این خیلی پیش از ۱۷ دی ۱۳۱۴ است. • کم نبودند زنان و مردانی که برای دستیابی به حق پوشش زنان تلاش میکردند و هزینه دادند، حتی به زندان افتادند. • ابوالقاسم آزاد مراغهای با همیاری همسرش شهناز آزاد (رشدیه) دختر میرزا حسن رشدیه، نشریهای به نام «نامه بانوان» منتشر کرده و انجمنی مخفی تحت عنوان «مجمع کشف حجاب» داشتند که با ضرب و زور شهربانی منحل شد و ابوالقاسم آزاد به زندان افتاد. • در سال ۱۳۰۱ خورشیدی، ابراهیم خواجه نوری در نشریه نامه جوانان از کشف حجاب و آزادی زنان نوشت و کارش به زندان افتاد و اتفاقاً در همان زمان میرزادهٔ عشقی نیز محبوس بود. او یکی از مهمترین متون ادبی ضد حجابی (کفن سیاه یا شاهزاده خانم خسرو پرویز در خرابههای مداین) را سروده است. • علاوه بر عشقی، عارف قزوینی، ایرج میرزا و ملکالشعرا بهار و...هم اشعاری در ضرورت برداشتن چادر و روبنده سرودهاند. اضافه کنم که یکی از مواردی که زمینه کشف حجاب را مهیا کرد، تشکیل «جمعیت نسوان وطنخواه» بود که ضمن دفاع از حقوق زنان از بیحجابی زنان نیز حمایت میکرد. میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا علی اکبرطاهرزاده (صابر)، جلیل محمد قلیزاده، میرزا یوسفخان اعتصام الملک(پدر پروین اعتصامی) و میرزا حسینخان عدالت از رهبران برجسته جنبش آزادیخواهی در تبریز، همه چادر و چاقچور و روبنده را به نقد کشیدهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
افسوس که رضاشاه خودکامگی پیشه کرد
رضاشاه «تنها در راه آهن و دانشگاه و دادگستری و زیرساختهای اقتصادی و امنیت اجتماعی و...خلاصه نمیشود. آن سوی توجیه ناپذیر نظام رضاشاهی را هم باید دید. اساساً، نحوه قدرت گرفتن وی (صرف نظر از پیامدهایش) نوعی دهن کجی به آزادی و هتک حرمت انسانی بود». افسوس که رضاشاه خودکامگی پیشه کرد. مالاندوزی وی و تملکِ مرغوبترین زمینهایِ ایران، به ویژه در مازندران و گیلان و تصاحب مزارع گندم در ورامین و همدان و گرگان تردید برنمیدارد. با جباریت و استبدادِ رأی او، امثال محمدخان بُرازجانی، میرزا کوچکخان جنگلی، علیمردانخان بختیاری، شیخ محمد خیابانی، صولتالدوله قشقایی و کلنل محمدتقیخان پسیان و... به خاک و خون غلطیدند. ازاین گذشته، «قرارداد دارسی» DArcy Concession توسط وی به زیان مردم، تمدید شد. علیاکبر داور، سیدحسن تقیزاده، تیمورتاش، محمدعلی فروغی، جعفرقلیخان بختیاری (سردار بهادر)، علیقلیخان سردار اسعد (اسعد بختیاری)، محمدتقی گنابادی (بهلول)، و حتی کمالالملک آزارها دیدند و نصرتالدوله فیروز، دکتر تقی ارانی، کیخسرو شاهرخ و میرزاده عشقی و... به قتل رسیدند.
قدرناشناسی و برخورد ناسنجیده با داور، آن حقوقدان فرهنگورز و دانشور را از زندگی سیر کرد. گویی به او امر شده که سر بذار(بگذار) و بمیر، او هم رفت و مُرد.
قتل فجیع سردار اسعدبختیاری (جعفرقلیخان)، داور را افسرده کرده بود. دستگیری و اعدام محمدولی اسدی و برکناری محمدعلی فروغی از سمت رئیسالوزرایی و تحت نظر بودن توسط پلیس، بازداشت قوامالملک شیرازی، محمدتقی اسعد(امیر جنگ)، امیر حسینخان ایلخان، تبعید عدلالملک دادگر رئیس شورای ملی که در انتخابات دوره دهم، نماینده اول تهران شده بود، حتی دستگیری علی دشتی، زینالعابدین رهنما، فرجالله بهرامی و محمدرضا تجدد (قاضی عالیرتبه دادگستری) همه و همه داور را به فکر فروبرده بود.
اینکه داور به دلیل توهین و بیاحترامی از سوی رضاشاه، که خود ازجمله حامیان او برای رسیدن به قدرت بود، دست به خودکشی زد، تردید برنمیدارد. براستی آن مرد بزرگ چرا باید مجبور شود تریاک در الکل حل کند و بخورد تا بمیرد؟ میگویند نوشتهای در کنار تختش بود که داور روی آن شعری از کلیم کاشانی را نوشته بود:
افسانه حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
تاریخ مدرن ایران مدیون علیاکبر داور است. او وقتی که مُرد، تنها ۱۵ تومان پول نقد در جیب پالتوی خود داشت و این تنها دارایی نقدی دولتمردی بود که روزگاری در جایگاه وزیر مالیه، اقتصاد کشور را زیر فرمان داشت.
...
رضاشاه که انکار نمیکرد انگلیسیها او را در سال ۱۲۹۹ به قدرت رساندهاند، گاه خودش هر کاری را از طرف آنان میدید. برای مثال، در سال ۱۳۱۵ به مقامهای ایرانی دستور داد ولیعهد محمدرضا [پهلوی] را در بازگشت از سوئیس، از راه لبنان و عراق که دولتهایشان زیرنفوذ انگلیس بودند، به ایران نیآورند و گفته بود شما نمیدانید دشمنان من چه کسانی هستند. او را از راه روسیه برگردانید.
بروایت سیدحسن تقیزاده هنگامی که او در مقام وزیر دارایی میخواسته مقداری شمش طلا را با کشتی از بندر فرانسوی مارسی به ایران منتقل کند، شاه شکی نداشت که انگلیسیها محموله را پیش از آنکه به آبهای ساحلی ایران برسد مصادره خواهند کرد. تقیزاده میگوید رضاشاه حتی گمان میکرد پسرش محمدرضا با انگلیسیها ساختهاست. (زندگی طوفانی ص ۳۶۳)
رضاشاه بلندپایهترین افسر خود سپهبد امیراحمدی را، صرفاً به این دلیل که یکبار با سفیر انگلیس «سر پرسی لورین» ملاقات کرده، از حیثیت ساقط کرد. این موضوع در خاطرات سپهبد امیراحمدی آمدهاست. به واسطه خُلقوخوی رضاشاه، دیکتاتوری تمام عیار در کشور حاکم بود، نه بهمعنی واقعی کلمه، خبری از مجلس مستقل و نمایندگان ملت بود و نه اعتراضی از سوی حکومت تحمل میشد. با این همه، خدمات وی را هم باید در نظر داشت.
رضاشاه؛ قدر آن مشاورین فرهنگورز و دانشور را ندانست و دولت مقتدر، به حکومتی مستبد و نافی آزادیهایِ مدنی تبدیل شد. او نسبتی با آزادیخواهی نداشت اما فقط در ظلم و بیداد خلاصه نمیشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخشهایی از سخنرانی سیدحسن تقیزاده
در مورد خُلقیات رضاشاه و تمدید قرارداد نفت
...(...) اعظم وقایعی که در این مملکت اتفاق افتاد ظهور شخص با اقتداری بود که درجه تسلط و قدرت او بر همه چیز این مملکت و حتی نفوس و اموال و اعمال مردم آن، روز به روز تزاید گرفت و عاقبت به جایی رسید که اگر آقایان محترم دور از آن زمان بودند من در یک روز تمام صحبت هم قادر بر تصویر کامل آن نمیشدم...(...) آن شخص اقدامات و اعمال خوب زیادی داشت و قطعاً وطندوست و خیرخواه این مملکت بود، لیکن این صفات خوب برحسب ضعف طبیعت بشری با بعضی نقصهای تأسفآمیز که جز گرفتاری طبیعی و عدم شمول عنایت و توفیق الهی نامی بدان نمیتوانم بدهم و ضمناً با بعضی اشتباهات هم توأم بود و من نمیخواهم نه از آن نقائص معدود و نه از آن اشتباهات که در مقابل اعمال شایسته تحسین او جزیی بود، حرف بزنم...(...) خداوند او را رحمت کند و از هر تقصیر هم که داشته بگذرد ما در گذشته هم مردان بزرگی داشتیم که صیت[آوازه] کارهای بزرگ و مفید آنها هنوز باقی و بعضی جاودانی است ولی نقصهای آنها و حتی بعضی تقصیرهای بزرگشان یا فراموش شده یا از ذکر آنها خودداری میکنیم و چشم میپوشیم. من این جمله را به اقتضای حکم وجدان و انصاف عرض کردم نه برای خوش آمد ستایشگران واقعی یا صوری غیر صمیمی آن مرحوم و خود میدانم که از طرف دیگر، با گفتن این چند جمله حق و انصافپرستانه، جمعی دیگر از منتقدین اعمال وی را که مردم خوب و صالح هم درمیان آنها کم نیست و به ناحق هم نیستند ناخوشنود میکنم خصوصاً آنان را که مستقیماً صدمه دیدهاند...از این طبقه اخیر باکمال خلوص عذر میخواهم و البته تصدیق دارم که یکی از نقائص عمده آن شخص بزرگ که لطمه بر نام بزرگ او وارد آورد همین افراط در سختگیری و صدمهزدن به کسانی بود که به جهتی از جهات حتی جهت خیلی جزیی از آنها ناراضی میشد و اگر این صدمهدیدگان توجه به این مطلب نمایند که من خود نیز مورد بیمهری ایشان شدم و اگر در دسترس بودم شاید مورد نظر همان صدمات شده بودم...(...)...
امتیاز دارسی... داستان خیلی درازی دارد و چند سال طول کشید و اسناد و اوراق آن در ضبط وزارت مالیه باید موجود باشد. عاقبت حوصله شاه تنگ شد و شاید تعویق کار را حمل بر مماطله[در انتظار نگهداشتن] مینمود و ضمناً میل نداشت حتی یک قید هم از قیود قدیمه به شکل سابق برای مملکت باقی بماند. یک روز بَغْتَةً [ناگهان] مصمم شد امتیاز را فسخ کند و حکم برای این کار داد و واضح است که هم حکم او همیشه بدون تخلف و استثناء در یک ساعت اجرا میشد و هم در این مورد بالخصوص که بسیار و به اعلی درجه خاطرش متغیر بود احدی را یارای چون و چرا و نصیحت به او نبود پس این کار اجرا شد...
این چند کلمه را بهطور اجمال گفتم و باز خودداری از توضیحات مفصل علنی دارم و آنچه هم قال قیل شود محض ملاحظه شخص خود مصالح مملکت را فدا نکرده و جوابی در جلسه علنی نخواهم داد فقط همینقدر باید بگویم که تا آنجا که من میدانم و خدا نیز شاهد است اصلاً سوءنیتی از طرف هیچکس یعنی هیچ ایرانی ابداً نبودهاست اما موضوع دوم یعنی سهم بنده در این امر از اول تا آخر که شاید بعضی اشخاص خالی از بیغرضی در این قسمت بیشتر علاقهمند باشند تا به اصل موضوع اولی، باید عرض کنم که بنده در این کار اصلاً و ابداً هیچگونه دخالتی نداشتهام جزء آن که امضای من پای آن ورقه است (خنده شدید نمایندگان و مخبرین جرائد) و آن امضاء چه مال من بود و چه من امتناع میکردم و مال کسی دیگر بود و لابد حتماً یکی فوراً امضاء میکرد هیچ نوع تغییری را در آنچه واقع شد و به هر حال میشد موجب نمیشد و امتناع یکی از امضاء اگر اصلاً امتناعی ممکن بود در اصل موضوع یعنی انجام آن امر هیچ تأثیری ولو به قدر خردلی نداشت…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به دُور قزاق تُو مَخور ننه گلمحمد! (نچرخ)
صد بار گفتم همچی مکن، ننه گلممد - زلفای سیات قیچی مکن، ننه گلممد!
صد بار گفتم پلو مخور، ننه گلممد! به دُور قزاق تو مخور ننه گلممد! (نچرخ)...
«گلمحمد» (گلممد کلمیشی) در خاطره جمعی مردم بویژه سبزواریها حضور دارد. هنوز هم لوطیها و نوازندگان خراسانی با خواندن و دهلزدن، رشادت او را که در دوره رضاشاه با روسها و انگلیسیها هم درگیر بود، زنده میکنند...
گل محمد از کُردهای کلمیشی روستای سوزنده است که در ۶ کیلومتری شرق شهر سلطان آباد (مرکز شهرستان خوشاب) در مسیر جاده سلطان آباد به فیروزه واقع شده. خاطره کشتهشدن گل محمد و اطرافیانش هنوز هم در اذهان مردم هست. چه بسیار زنانی که از زبان مادر گل محمد (بلقیس) شعرهایی را موقع ریسیدن پشم و پنبه، دروی گندم یا لالایی برای فرزندانشان زیر لب زمزمه میکنند.
کو جَرق و جرق شمشیرت، ننه گل محمد - کو دَرّق و دُرّق هفت تیرت، ننه گل محمد. کو اجاقت، کو اتاقت، ننه گل محمد - کو برارای قلچماقت، ننه گل محمد. او تخم مرغای لای نونت، ننه گل محمد - آخر نرفت نوش جونت، ننه گل محمد. قد بلندت شوه رفت، ننه گل محمد - زن قشنگت بیوه رفت، ننه گل محمد
فشنگ دبند قطار قطار، ننه گل محمد. وخ بار به جنگ سبزوار، ننه گل محمد - الهی بمیره قاتلت، ننه گل محمد - خنک رو دل مادرت، ننه گل محمد.
پس از جانباختن گل محمد و یارانش، قاتلین اجساد آنها را برای ایجاد رُعب در میان مردم به میخ کشیدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضاشاه باید استعفاء دهد وگرنه تهران اشغال خواهد شد
ساعت چهار بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ سفیر شوروی و وزیر مختار انگلیس در تهران به دیدار علی منصور نخست وزیر وقت رفتند و با یادداشتهایی مشابه، اعلام کردند که به دلیل بیتوجهی دولت ایران به درخواستهای فوری این دو کشور و اینکه در بیرونکردن آلمانیها هیچگونه اقدامی نکردهاست، واحدهای شوروی و انگلیس طبق دستور ستادهای مربوطه وارد خاک ایران شده مشغول پیشروی هستند.
یک روز قبل از واقعه(دوم شهریور ۱۳۲۰)، «محمد ساعد» سفیر کبیر ایران در مسکو به «استاینهاروت» سفیر کبیر آمریکا در آن شهر رسماً اظهار داشت: دولت ایران تقاضای «گستاخانه»ی دولتهای انگلیس و شوروی را در مورد خروج آلمانیها از ایران رد کردهاست.
...
۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفرای انگلیس و روس به رضاشاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور ساعت دوازده ظهر، باید استعفاء دهد و اگر استعفاء ندهد، تهران اشغال خواهد شد. اشغال ایران محدود به قوای بریتانیا و شوروی نبود. آذر ماه ۱۳۲۱ نیروهای آمریکایی هم ایران را اشغال کردند. متفقین در ایران هر اسبی که داشتند تاختند و به احدی پاسخگو نبودند.
عاقبت رضاشاه با فشار اشغالگران ناچار به استعفاء شد و پس از استعفا اجازه نیافت که در ایران بماند. بعد از استعفا اینجا و آنجا پخش شد همان قدرتی که به سلطنتاش رسانده بود، چون دیگر وی را مفید نمیدید، از صحنه سیاست کنارش گذاشت. خودش انکار نمیکرد که دولت انگلستان وی را سر کار آورده، ولی گفته بود «ندانست با کی سر و کار پیدا کرد.» کم نبودند کسانیکه جُربزه و جَنَم او را میستودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتگوی رضاشاه با فرماندار جزیره موریس
رضاشاه شهریورماه ۱۳۲۰ مجبور به ترک کشور شد. انتظار نداشت ازمابهتران با او چنین کنند. کشتی حامل او و اعضای خانوادهاش حتی اجازهی کنارهگرفتن در بندر بمبئی هند را نیافت و به جزیره موریس Mauritius Island (در جنوب آفریقا و اقیانوس هند که در حدود ۹۰۰ کیلومتری شرق ماداگاسکار واقع شده) تبعید شد. رضاشاه بعدا (۲ آبان ۱۳۲۰) با فرماندار انگلیسی جزیره موریس (سر بید کلیفورد) ملاقات کرد تا دریابد واقعاً نیات حکومت بریتانیا دربارۀ خودش چیست. حق داشت بداند چرا با او نه به عنوان یک «متحد، بلکه به مثابه یک زندانی» برخورد میشود؟ بویژه که وی علیه منافع بریتانیا یا به سود آلمان کاری نکرده و تلاشش حفظ استقلال ایران در مقابل کشورهای خارجی بوده، روی همین حساب به درخواست کمک از سوی آلمانیها پشت کرده و با توجه به الزامات استراتژیک متفقین، آمادۀ مذاکره شده بود. در گفتگو با فرماندار جزیره، رضاشاه به مکاتبهاش با روزولت، رئیسجمهور آمریکا هم اشاره میکند و اینکه وی به او گفته اشغال نظامی ایران بهخاطر یورشهای آلمان به کشورهای بیطرف بودهاست.
رضاشاه به فرماندار جزیره، راهدادن نظامیان بریتانیا به ایران را (بدون مقابله) اشاره میکند و اینکه حق دارد بهمثابه یک متحد و نه یک زندانی با او رفتار شود. وی با یادآوری شرایط اقلیمی و اجتماعی نامساعد جزیره موریس، تبعیدگاه خود را به یک زندان تشبیه کرده، میگوید بازداشتش در اینجا پیمانشکنی نسبت به اعتماد اوست. فرماندار جزیره موریس پاسخ میدهد که از اهداف حکومت بریتانیا بیخبر است و نباید حکومت بریتانیا را از پیش قضاوت کرد. رضاشاه تشکر کرده، میگوید مایلم در اولین فرصت از امیال حکومت انگلستان آگاه شوم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تلگراف رضاشاه به روزولت، رئیسجمهور آمریکا
رضاشاه طی تلگرافی به روزولت، رییس جمهوری وقت آمریکا از وی خواست مانع پیشروی بریتانیا و روسیه در داخل ایران شود، اما دولت امریکا این درخواست را رّد و تأکید کرد که ایالات متحده، هدف بریتانیا را هدف خود میشمارد. آذر ماه ۱۳۲۱ نیروهای آمریکایی هم ایران را اشغال کردند.
حضرت فرانکلین. د. روزولت رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا - واشنگتن
البته از حوادث اخیر ایران که قوای انگلیس و روس بدون اخطار قبلی غفلتا از مرزهای این کشور عبور و به تصرف نقاط و بمباران عده زیادی از شهرهای باز و بیدفاع ایران مبادرت ورزیدهاند، خاطر آن حضرت آگاه گردیده است. عنوان سابق روس و انگلیس، نگرانی از وجود عدهای آلمانی در ایران بود که اطمینان داده شد به زودی از این کشور میروند. در این صورت هیچ جای نگرانی برای آنها باقی نمانده و به هیچ وجه بر من معلوم نیست به چه علت به این اقدامات تجاوزکارانه متشبث شده و بدون ملاحظه شهرهای ما را بمباران میکنند. در این موقع لازم میدانم به استناد اعلامیه آن حضرت مبنی بر مساعدت و تقویت اصول عدالت بینالمللی و حفظ حقوق آزادی ملل، از شما تقاضا نمایم که به این قضیه که برای ایران پیش آمده و یک کشور بی طرف و صلحجو را، که هیچ منظوری جز حفظ آسایش و اصلاح امور داخلی خود ندارد، دچار مصائب جنگ میسازد متوجه نموده، با اقدامات مؤثر نوع پرورانه خود در رفع این تجاوزات مساعی لازم مبذول فرمایند. با امتنان از توجهات خیرخواهانه آن حضرت احساسات صمیمانه خود را تقدیم مینمایم. رضا پهلوی
...
سه هفته بعد از این تلگرام (۳۰ شهریور ۱۳۲۰)، رضاشاه و خانوادهاش از اصفهان به یزد، کرمان و بندرعباس برده شدند تا یک کشتی بریتانیایی آنها را به جزیره موریس ببرد، رضاشاه، فروردین ۱۳۲۱ به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی انتقال یافت و سرانجام در ژوئیه ۱۹۴۴/ مرداد ۱۳۲۳ همانجا در غربت درگذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زمان سالها را خواهد خورد، چونان که دندانهای اسب را میخورد
حدود هشتاد سال پیش (۴ مرداد ۱۳۲۳) رضاشاه در ژوهانسبورگ(آفریقای جنوبی) درگذشت. سه سال پیش از این تاریخ، وقتی متفقین ایران را اشغال کردند، او مجبور به ترک میهنش شد و از طریق بندرعباس با کشتی از ایران رفت. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس در جنوب غربی اقیانوس هند. انگلیسیها بعد از آزار و آلاخون والاخون کردن وی، با انتقالش به آفریقای جنوبی) موافقت کردند. رضاشاه همانجا در غربت درگذشت. قراربود جنازه او موقتاً به مصر منتقل شود اما این کار سه ماه طول کشید. ۶ سال بعد، بازگشت جسد وی که در مصر مومیاییشده بود، به کشور در دستور کار قرار گرفت. خلخالی بعدها گفته بود «ما [فدائیان اسلام] بنزین تهیه کردیم که جنازه را آتش بزنیم ولی متاسفانه نشد.»
۱۷ اردیبهشت ۱۳۲۹ جنازه رضاشاه را به تهران آوردند و با تشریفات رسمی در شاه عبدالعظیم دفن شد. سی سال بعد – اردیبهشت ۵۹ - در «جبر جو» آن ایام، خلخالی کولیگیری درآورد و با رضایت ضمنی آیتالله خمینی، آرامگاه مربوطه ویران گشت.
...
باستانی پاریزی، در کتاب «شاهنامه آخرش خوش است» آورده که «مراد اورنگ» پژوهشگر تاریخ ایران باستان سال ۱۳۰۸ داستانهایی از شاهنامه فردوسی را هر روزه در حضور رضاشاه نقل میکرد.
شبی که قرار بود «روشنک» دختر «داریوش سوم» از سپاهان به سرزمین پارس نزد اسکندر برود، اسکندر میخواست مردم، پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در حالی که مردم ایران، کشور و شاه و اینک شاهدخت را از دست میدادند و عزادار بودند. فردوسی این چشمانداز را اینگونه نمودار کرده بود.
ببستند آذین به شهر اندرون
لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون
باستانی پاریزی به نقل از مراد اورنگ می گوید [وقتی داستان به اینجا رسید] رضاشاه بیاختیار گریست...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
از بخشنامه رضاشاه (در رفع آلوده گی و کثافت):
- هر كاسب ، بجز نانوا و كله پز و حمامى، بايد دكان خود را اول آفتاب باز، و اول غروب تعطيل كند. - هر نانوا،مكلف است براى نان ها كه از تنور بيرون مى آيد، سكوى آجرى بسازد. - هر خوراكى فروش ، اعم از نانوا و قصاب و كله پز و آبگوشتى و كبابى و يخنى پز و فرنى پز بايد كف دكان خود را آجر فرش كند. - سگ هاى خانگى بايد قلاده شده زنجير داشته باشند. - كبوتر بازى اكيداً قدغن ! - سر بريدن حيوانات،امثال گوسفند و مرغ و خروس در انظار و ملا عام بكلى ممنوع ! - مصرف ترياك و شيره در انظار و قهوه خانه ها ممنوع! - هيچ كس از اهالى حق ندارد در معابر به قضاى حاجت بپردازد. - قداره كشى و نزاع و عربده كشى و حمل كارد چاقو، قمه و قداره، موجب مجازات سنگين است. - نابينايان بايد بازو بند از پارچه زرد و عصا در دست داشته باشند. - معركه گيرى، مار گيرى، تلكه گيرى، گدايى، كلاشى، رمالى، دعا نويسى و ولگردى ممنوع! - آب خزينه هاى حمام بايد همه هفته تعويض شود. به نقل از کتاب تهران قدیم - جعفر شهری