گذشته پیشدرآمد اکنون است
What’s past is prologue
بیشتر مدارک و شواهد تاریخی؛ همچنین خاطرههای فردی، با نوعی کائوس (آشفتگی و پریشیدگی) همراه است. پژوهشگر تاریخ اگر به وقایعنگاری صرف بسنده نکند؛ و در پی وقایعنمایی هم باشد، میکوشد این پریشیدگی(پریشیدگی وقایع تاریخی) را آراسته و سامان بخشد اما نمیتواند تمام و کمال از پس آن برآید. چرا؟ چون سایهاش یا بهتر بگویم گرد و غبارش خود را اینجا و آنجا نشان میدهد.
اینجور نیست که تاریخ همیشه با سلسلهای از علت و معلول؛ همنشین باشد. ممکنها و محتملها Contingency هم سَرَک میکشند.
حال بگذریم که در شماری از وقایع اتفاقیه؛ سرکنگبین نیز صفرا میافزاید!
یعنی رویدادهای عَرَضی و غیر منتظر؛ از اتفاقات پیش برنده جلو میزند. در اینصورت گاه بالزدنِ پروانهای در گلپایگان میتواند باعث ایجاد تندبادی در خور و بیابانک شود!
...
از آنجا که شناخت وضع موجود از رهگذر شناخت زمان گذشته ممکن است؛ کفش و کلاه کنیم و به چهل پنجاه سال پیش برگردیم. این سفر؛ زاد و توشه زیادی نمیخواهد فقط نباید گِرد زمانپریشی و شبیهسازی بگردیم چون هر دو ما را در چاله چولههای سفسطه و مغالطه میاندازد.
رجوع کنید به مقاله آناکُنیزِم(آناکرونیسم) Anachronism
...
مُغالِطِه fallacy(به فارسی سره: دژفرنود)؛ «استدلال»ی است که دستکم یکی از مقدمات گزاره آن نادرست است؛ یا مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نیست. مغالطه از واژه عربی غلط مشتق شدهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اواخر دهه ۱۳۳۰ و ایجاد شکاف در طبقه حاکمه
در اواخر دهه ۱۳۳۰ نیازهای اقتصادی آمریکا؛ و به تبع آن نیازهای سیاسی و نظامیاش، ایجاب میکرد که زیربنای اقتصادی جامعه ایران، که هنوز یک کشور نیمه مستعمره – نیمه فئودال بشمار میرفت تغییر کند و مقدمات اصلاحات ارضی و استقرار حاکمیت سرمایهداری وابسته فراهم آید. اما در آن زمان زمینه این تغییرات از هر حیث، در کشور فراهم نبود. از سوی دیگر پس از ۷ سال که از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ میگذشت، کشور دچار بحران اقتصادی و سیاسی بود و فشار مردم موجب ایجاد شکاف در طبقه حاکمه شد و ضرورت گشودن سوپاپ اطمینان را برای جلوگیری از انفجار به رژیم شاه تحمیل نمود.
- اعتصاب ۳۰ هزار نفری کارگران کوره پزخانههای تهران که به خون کشیده شد.
- اعتصاب دانش آموزان در تهران سال ۱۳۳۸ که از دارالفنون شروع شد.
- فعالیت حزب ملیون(به ریاست دکتر منوچهر اقبال) و حزب مردم(به ریاست اسدالله اعلم) و انتخابات مجلس که شاه مجبور به باطل کردن آن شد.
- بروز اختلافات بین شاه و تیمور بختیار (که بعد از کودتا تا سال ۱۳۳۷ فرماندار نظامی تهران بود)
- تغییر سریع کابینهها و...
اینها و نمونههای دیگر زار میزد که اوضاع بحرانی است.
پس از آن که مسأله تحدید مالکیت به صورت نظرخواهی در روزنامهها مطرح شد، اعلیحضرت در پاییز ۱۳۳۹ اعلام کرد که «انتخابات آزاد است» و به نمایندگان جبهه ملی اجازه داده شد که در انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی شرکت کنند. در همین رابطه اللهیار صالح از کاشان و... (از جبهه ملی) به مجلس بیستم راه یافت.
...
در آن بُرهه جنبش کمونیستی در صحنه حضور نداشت. راهبران حزب توده در مسکو و آلمان شرقی بودند و بسیاری از مبارزین عملاً زیر چتر جبهه ملی فعالیت میکردند. درواقع نیروی مخالف، عملاً در وجود بقایای «جبهه ملی» و بویژه نهضت آزادی خلاصه میشد که بار دیگر نام مصدق را بر سر زبانها انداخت و از او با عنوان رهبر جنبش ملی یاد نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
روآمدن دکتر علی امینی
اواخر ۱۳۳۹ اوضاع اقتصادی کشور بهم ریخت و دکتر علی امینی و محمد درخشش با روی کار آمدن جان اف کندی در آمریکا فعالتر شدند. امینی، دربار را تحت فشار قرار داد و آمریکا با پرداخت ۵/۳ میلیون دلار وام، حکومت دلخواه خود را به شاه تحمیل نمود. (وی در سال ۱۳۴۰ با حمایت آمریکا به سمت نخستوزیری منصوب شد و یکی از وظایفش آماده کردن زمینه برای اصلاحات ارضی بود.)
...
۱۰ فروردین ۱۳۴۰ آیتالله بروجردی درگذشت و رژیم شاه در غیاب وی اصلاحات ارضی را که آمریکا به انجام آن اصرار میورزید، آسانتر میتوانست به مرحله اجرا در آورد.
۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تظاهرات سراسری معلمین دکتر ابوالحسن خانعلی با گلوله اسلحه رئیس کلانتری بهارستان، سرگرد ناصر شهرستانی کشته شد. پس از این حادثه شریف امامی نخستوزیر وقت استعفاء کرد و دکتر علی امینی مأمور تشکیل کابینه جدید شد. انگار همه چیز طبق برنامه پیش میرفت!
...
با روی کارآمدن دکتر امینی تظاهرات کمی آزادتر شد و دانشجویان دانشگاه فعالتر شدند و به تدریج هستههای مقاومت در بین آنان پا گرفت که حمله ارتش و پلیس به دانشگاه تهران را در اول بهمن ۱۳۴۰ به دنبال داشت.
دکتر امینی که تلاشش در کاهش نقش شاه در اداره امور کشور(با حمایت بخشی از دستگاه ریاست جمهوری آمریکا)، با مخالفت محمدرضا شاه پهلوی مواجه شد پس از ناامیدی از همراهی جبهه ملی کنارهگیری کرد و جای خود را به اسدالله علم، سپرد و او حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی امینی را برای پیاده کردن طرح اصلاحات ارضی در کابینه نگاه داشت.
...
ایجاد تغییراتی در قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی؛ اعطای حق رأی به زنان در انتخابات و تصویب لوایحی این چنین، مخالفت مجتهدین و فئودالها با دولت اسدالله علم را در پی داشت. تلگرافهایی که در این باره به شاه و دولت زده شده موجود است. مخالفتها اساساً از موضع راست و فئودالی بود.
...
از آن پس شاهد اجتماعات در مساجد و منزل عُلما هستیم. روحانیون شهرستانها هم به تهران و قم سفر کردند و در مسجد سید عزیزالله(مسجد ترکها)، فلسفی واعظ مشهور به منبر رفت و دور گرفت به اصطلاح مریدانش غوغا کرد.
دولت علم چارهای جز عقبنشینی ندید و لایحه مورد اعتراض روحانیون، در هفته اول آذر ماه ۱۳۴۱ هیچی شد. رسماً لغو گردید.
...
آنزمان روشنفکران و دانشجویان و حتی لیبرالهای مذهبی با مراجع دینی تماس میگرفتند تا مخالفت علیه رژیم خاموش نشود، بویژه که آیتالله خمینی غیر از تغییر قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی و عدم شرکت زنان در انتخابات، مسائل اجتماعی دیگری را هم لابلای صحبتهایش طرح میکرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اصلاحات آری دیکتاتوری شاه نه
۶ بهمن ۱۳۴۱ رفرندوم شاهنشاه - انقلاب سفید - انجام شد و جبهه ملی و نهضت آزادی با شعار «اصلاحات آری دیکتاتوری شاه نه» واکنش نشان دادند. البته نقش نهضت آزادی به اعتبار وجود عناصری مبارز و رادیکال در پایه آن؛ به ویژه دانشجویان، بیشتر از جبهه ملی بود.
...
آیتالله خمینی که نمایندگی خرده بورژوازی مُرّفه سنتی را هم به عهده داشت و در زیر فشار نظام کمپرادوری، همه چیز را در خطر میدید به مخالفت با هیئت حاکمه بر خاست و آمریکا، پشتیبان اصلی آن را نشانه گرفت. با اجرای اصلاحات ارضی اقشار و طبقات تحت ستم شهری و بخش وسیعی از طلاب نارضایتی خود را از طریق حمایت از مراجعی مانند آیتالله خمینی بروز میدادند و او با سخنرانیها و اعلامیههای خود کانونی از مخالفت با دولت و شاه فراهم نمود. سخنرانی نامبرده علیه نفوذ آمریکا و لایحه کاپیتولاسیون، همچنین ترور حسنعلی منصور (نخست وزیر) در سال ۱۳۴۳ را در همین رابطه میتوان بهتر فهمید.
...
ناگفته نماند که خواستهای ریشهاىتری که امثال آیتالله طالقانی بر سر زبانها انداختند روی شعارهای خمینی تأثیر میگذاشت و برای اولین بار موضوع خطر اسرائیل و آمریکا در بیانیههای مراجع تقلید طرح شد.
ماه محرم و تظاهرات وسیع مردم در روز عاشورا(در سال ۴۲)، رژیم را به واکنش انداخت و آیتالله خمینی در تهران زندانی شد و این جرقه و بهانهای برای واقعه ۱۵ خرداد (۱۲ محرم) گردید. «قیام»ی که هیچ نقشهای برای آن وجود نداشت و در مقطعی هدایتش در تهران به دست امثال رمضان یخی و مصطفی زاغی و هفت کچلون افتاد.
هزاران نفر از مردم تحت ستم شهری و تعدادی هم از روستاییان حول و حوش تهران به خیابانهای تهران سرازیر شدند. در قم نیز که جلو تر یک بار به مدرسه فیضیه حمله شده بود، همچنین در برخی شهرهای دیگر، مردم در اعتراض به دستگیری آیتالله خمینی و به خاطر اینکه از بگیر و ببندها به جان آمده بودند به خیابانها ریختند. رژیم به سرکوب روی آورد که حاصل آن ۷۲ کشته در تهران و ۱۴ تن در قم و تعداد ۱۹۳ نفر مجروح (از هر دو طرف) بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
تبعید آیتالله خمینی به ترکیه
از این پس(بعد از واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲)؛ هر گروه مبارزی که پا گرفت سمت و سویش مبارزه مسلحانه بود. وقتی گروههای روشنفکری با نفی رفرمیسم به مبارزه مسلحانه چریکی روی آوردند؛ خرده بورژوازی مرفه سنتی مدت زمان کوتاهی از مجاهدین پشتیبانی کرد و عناصری پیشرو از آن در همین رابطه دستگیر و زندانی شدند. بقیه نیز در روابط محفلی در رابطه با تکثیر اعلامیهها و کتابهای آیتالله خمینی و غیره در معرض بگیر و ببند قرار گرفتند.
...
آیتالله خمینی پس از دو سه ماه از زندان آزاد شد و شماری از دانشجویان یک راهپیمایی در قم ترتیب دادند و به منزل ایشان که تازه از زندان چند ماهه آزاد شده بود رفتند. از آنجا که خمینی کوتاه نیآمده بود به عنوان سمبل اقشار متوسط جامعه و آن بخش از روحانیت که با رژیم اختلاف و تعارض داشت در آمد. رژیم شاه کوشید با ارسال تلگراف تبریک و تسلیت و غیره آیتالله شریعتمداری را بعنوان مجتهد رسمی عَلَم کند ولی موفق نشد و موضع مخالفتآمیز نامبرده از اواسط ۱۳۴۲ تا اواسط ۱۳۴۳ که تبعید شد، پیوسته شدت بیشتری پیدا کرد.
در نطقی که علیه لایحه کاپیتولاسیون (قضاوت سپاری) ایراد نمود در حضور هزاران نفر در مدرسه فیضیه شدیداٌ به آمریکا حمله کرد و جانسون رئیس جمهور وقت آمریکا را دشمنترین و منفورترین فرد عالم نزد مردم ایران دانست و به شاه هشدار داد که اگر خودت را درست نکنی گوشت را میگیرم و از مملکت بیرون میاندازم. این حرفها در آن زمان که رژیم توانسته بود نیروهای سیاسی را خنثی و سرکوب کند، انگیزاننده بود. پس از آن، رژیم شاه ایشان را به ترکیه و پس از چند ماه به عراق تبعید نمود.
...
آیتالله خمینی چند سال پس از تبعید به عراق؛ اعلامیهای در حمایت از انقلاب فلسطین و به ویژه الفتح داد که همزمان شد با حج در سال ۱۳۴۷. سازمان مجاهدین آن را ترجمه و تکثیر نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستگیری مجاهدین در دوبی
یعد از دستگیری مجاهدین در دوبی (محمود شامخی؛ موسی خیابانی، سید جلیل سید احمدیان، حسین خوشرو، کاظم شفیعیها و محسن نجات حسینی)، و تلاش سازمان برای مانع شدن از تحویل آنان به ایران، وقتی هواپیما که حامل آن ۶ نفر بود، توسط حسین روحانی، رسول مشکین فام و محمد صادق دربندی ربوده و به عراق برده شد، چون حاضر نبودند خود را در خدمت عراقیها قرار دهند، زندانی و شکنجه شدند و بیم آن میرفت به ایران تحویل داده شوند. رسول مشکین فام را تا سر حد مرگ شکنجه دادند. حسین خوشرو را ساعتها به سقف آویزان نمودند. موسی خیابانی را چند بار با شلیک گلوله در کنار سرش تهدید به مرگ کردند. حسین روحانی را هم شکنجه سخت دادند که مدتها در بغداد در بیمارستان بود...
...
سازمان برای نجات آن ۹ نفر کوشید از نفوذ آیتالله خمینی استفاده کند و از همین رو، آبان ۱۳۴۹ تراب حقشناس با وی در عراق ملاقات کرد. در این رابطه آیتالله طالقانی با نامهای که با خطوط نامریی در تقویم کوچکی نوشته بود با اشاره به آیه ۱۳ سوره کهف (انهم فتیه آمنوا بربهم وزدناهم هدی = آنها جوانانی هستند که به پروردگارشان ایمان آورده اند و...)، موضوع را به آیت الله خمینی حالی کرده بود.
نامه از آیتالله میخواست که به هر نحو صلاح میداند مانع از تحویل مجاهدین از طرف رژیم عراق به ایران گردد. که البته عملاً توسط ایشان کاری صورت نگرفت و گفت اگر دخالت کنم برایشان بدتر میشود و ممکن است دولت عراق هم در مقابل از من چیزی بخواهد...
(عاقبت نماینده سازمان آزادیبخش فلسطین در بغداد بهمراه تراب حق شناس با مسئولین عراقی دیدار نمودند تا از فشار دست برداشتند.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامه هاشمی رفسنجانی به خمینی
در سال ۱۳۴۸ برخورد و ارتباط با روحانیون مبارز، در دستور کار سازمان قرار گرفت. قبل از شهریور ۱۳۵۰(پیش از آنکه تعداد قابل توجهی از اعضای مجاهدین دستگیر شوند)، سازمان مشخصاً با برخی از آنان تماس داشت با اینکه میدانستند به جز آیتالله طالقانی از بقیه انتظار زیادی نباید داشته باشند.
...
پس از ضربه شهریور، تماس با برخی از مراجع برای حمایت آنان را از مبارزین در بند ضرورت داشت. در این رابطه توسط مهندس عزتالله سحابی، آیتالله بهاءالدین محلاتی، آیتالله قاضی، آیتالله منتظری و آیتالله هاشمی رفسنجانی)نامههایی برای آیتالله خمینی فرستاده شد.
نامه آیتالله منتظرى را محمد على رجایى که در آن زمان معلم مدرسه بود و رفیق دوست به خارج بردند.
رفسنجانی در نامهاش نه تنها از مجاهدین خلق بلکه از فدائیان(به خصوص مسعود احمد زاده) به خوبی یاد کرد و حمایت آیتالله را از مبارزین خواستار شد. گفته میشود مرتضی مطهری هم سفارشی شفاهی به آیتالله کرده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ملاقات حسین روحانی و تراب حق شناس با خمینی
چند ماه بعد سازمان در بهمن ماه سال ۱۳۵۰ تلاش کرد اصول نظرات و بینش خود را با آیتالله خمینی، در میان بگذارد و برای همین منظور تراب حق شناس و حسین روحانی با وی دیدار کردند و نظرات سازمان را در زمینه ایدئولوژی، استراتژی مبارزه مسلحانه و تحلیل از وضع جامعه، تاریخچه انقلابات اجتماعی و ضد امپریالیستی و... برای ایشان شرح دادند.
آنان همچنین به موارد زیر اشاره نمودند:
- تظاهرات مردم تهران در چهلم جهان پهلوان تختی در سال ۱۳۴۶
- تظاهرات ضد صیهونیستی در هنگام مسابقات ورزشی ایران و اسرائیل در سال ۱۳۴۷
- جنبش اعتراضی علیه گرانشدن بلیط اتوبوس در اسفند ۱۳۴۸
- اعتصاب کارگران جهان چیت و شلیک گلوله به آنان در سال ۱۳۵۰
- ایستادگی دهقانان روستای «دوتپه» زنجان در مقابل ستم فئودالها
- اعتصابات و تظاهرات دانشجویان دانشگاه، و...
این ملاقات طی جلسات متوالی و هربار ۲-۱ ساعت و در مجموع حدود ۱۰ ساعت به طول میانجامد. آیتالله خمینی کتاب راه انبیاء راه بشر همچنین کتاب سیمای یک مسلمان، امام حسین را میگیرد و مطالعه میکند. دفاعیات سعید محسن نیز که خود او اصل آن را روی کاغذ سیگار نوشته و به خارج از زندان ارسال کرده بود، توسط سید محمود دعائی به دست آیتالله خمینی میرسد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
آیتالله بروجردی و نواب صفوی
آیتالله بروجردی که بعد از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی در سال ۱۳۲۵ بر مسند مرجعیت قرار گرفت، بر کتابهای شیخ صدوق، تهذیب و استبصار شیخ طوسی و...اسنادی ضمیمه نمود و حاشیهای بر کفایه آخوند خراسانی و نهایه طوسی نوشت و...
او دین را ملعبه قدرت قرار نداد و به شکنجه و تیرباران بهترین فرزندان مردم آلوده نکرد.
اما عملاً از کنار کودتای ۲۸ مرداد، انعقاد قرارداد کنسرسیوم، پیمان بغداد، پیمان سنتو، و وقایعی چون سرکوب روشنفکران مترقی طی سالهای ۱۳۳۰ و...گذشت و به این ترتیب از فئودالیسم و نظام سلطنتی بیآنکه چنین نیتی داشته باشد حمایت کرد.
همچنین با نفوذی که در عراق و شیخ نشینهای خلیج و پاکستان داشت مانع حرکتهای انقلابی و ترقیخوانه آنها بود.
در سال ۱۳۲۷ (۱۹۴۸) که همزمان با تأسیس دولت اسرائیل و اشغال فلسطین موج مخالفت شدیدی در کشورهای منطقه در گرفت رژیم شاه به کمک او توانست واکنش مردم را کنترل کند.
آیتالله بروجردی برخی از طلاب جوان، منجمله سران فدائیان اسلام را که خواستار شرکت در جنگ فلسطین بودند از قم بیرون کرد و از آنان برائت جست.
پرسش:
آیا چون آیتالله بروجردی چنین رویکردی نسبت به نواب صفوی و جریان ارتجاعی او داشت، از جنس دیگر بود و رویکرد ترقیخواهانه داشت؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برآمدن و فروشدن نواب صفوی
سال ۱۳۲۲ رهبر جمعیت «فدائیان اسلام»، سیدمجتبی میرلوحی صفوی(نواب صفوی)، مدتی به استخدام شرکت نفت درآمد و کارش در آبادان بود. آنجا در دعوایی که بین یکی از کارگران و یکی از متخصصین انگلیسی شرکت نفت صورت گرفت کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت نمود و با دخالت پلیس فرار کرد. او کمی بعد به نجف رفت و آنجا کارش فروش عطر بود.
در مدرسه «قوام» نجف اقامت گزید و اینطور که خودش گفته است پیش نویسنده کتاب الغدیر (علامه امینی) و حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی درس طلبگی خواندهاست. این وقتی است که برخی از مراجع نجف زنده یاد احمد کسروی را مرتد معرفی کرده بودند.
نواب صفوی هم که همین دیدگاه را داشت به ایران بازگشت و به کمک حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامی، شیخ مهدی شریعتمداری و... «جمعیت مبارزه با بیدینی» را تشکیل داد و به منظور «ارشاد» کسروی، چند جلسه با وی جّر و بحث کرد و در آخر کار تصمیم گرفت کارش را یکسره کند.
۲۳ اردیبهشت ۱۳۲۴ در میدان حشمتیه تهران وی را هدف قرار داد، اما کسروی جان سالم به در برد و او دستگیر و زندانی گردید. اما به درخواست علمای ایران و نجف آزادش کردند.
چندین ماه بعد (۲۰ اسفند ۱۳۲۴) احمد کسروی توسط همراهان نواب ترور شد. کجا؟ در جلسه دادگستری.
پس از مدتی با تلاش مراجع و علمای اعلام قاتلان کسروی؛ این بار هم از زندان آزاد شدند.
...
۱۴ آبان ۱۳۲۸، عبدالحسین هژیر، توسط فدائیان اسلام به قتل رسید. و با عقبنشینی رژیم شاه، آیتالله کاشانی از لبنان نشریف فرما شد و (در انتخابات مجدد دوره شانزدهم) به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس رفت.
نواب با ایشان خیلی نزدیک بود.
...
در اردیبهشت ماه ۱۳۲۹ جنازه رضاشاه به ایران منتقل شد و قرار بود در قم دفن شود که با بازیهای نواب صفوی و...، جسد را در شهر ری دفن کردند.
سپهبد علی رزمآرا که در تیر ۱۳۲۹ به نخستوزیری رسیده بود، ترور شد (۱۶ اسفند همان سال) و شماری از فدائیان اسلام (از جمله نواب صفوی) زیر سئوال رفتند. وی در تیرماه ۱۳۳۰، مدتی دستگیر و زندانی شد.
فداییان اسلام بعدها (۲۵ آبان ۱۳۳۴) حسین علاء نخستوزیر وقت را ترور کردند، اما وی جان سالم به در برد و ضارب دستگیر شد و به دنبال آن نواب صفوی و سه تن دیگر (سید محمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی) بازداشت و اعدام شدند.(۲۷ دی ۱۳۳۴)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
حنیف نژاد و نواب صفوی با هم قرابت نداشتند
آیا حنیف و یارانش که با دیدگاه و تشکیلات و نگاه دیگر، رو به مبارزه آوردند و از آغاز، عملاً راه دیگری پیمودند، چون شیوه امثال بروجردی را نداشتند و بیشترین تمرکزشان علیه نظام حاکم بود، با نواب صفوی و قاتلین حسنعلی منصور همرآی و همگرا بودند؟
...
پس از ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، نواب صفوی با انتشار جزوهای تحت عنوان «راهنمای حقایق» و با شعار «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» اهداف، اصول و شیوههای سیاسی و برنامه حکومت اسلامی موردنظر خود را که در حقیقت منشور فدائیان اسلام بود عرضه کرد.
...
روایت از یک نظر ارتجاعی «الاسلام یعلو ولا یعلی علیه» که ازجمله در وسائل الشیعه و جواهرالکلام و... به آن اشاره شده، شعار فدائیان اسلام بود.
بعد از سال ۱۳۵۴ و برادرکشی در سازمان، مسعود رجوی ضمن شرح بیانیه ۱۲ مادهای خود به روایت فوق هم اشاره داشت. آیا این شباهت صوری به معنی آن است که مجاهدین با فدائیان اسلام قرابت داشتند؟
در این زمینه
در این زمینه
...
گذشته پیش درآمد اکنون است What's Past Is Prologue، سخن ویلیام شکسپیر است در نمایشنامه توفان
The Tempest, Act 2, Scene I
The Tempest, Act 2, Scene I
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook