تاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک (67)انقلاب اکتبر بزرگترین رویداد قرن بیستم
در بخش پیش، از سلسله مباحث تاریخ جهان که از داستان تکامل و انسانهای اولیه آغاز شده و تا دوران کنونی ادامه خواهد داشت، زیر عنوان:
با اشاره به این موضوع که اوایل قرن بیستم، توازن قدرت در اروپا دستخوش تغییر شده بود، موارد زیر مورد بحث قرار گرفت:
- نبرد خونبار «سُم» Somme که توسط انگلیس و فرانسه، علیه آلمان صورت گرفت،
- پیمان وِرسای The Versai treaty، که مضمون و جوهر آن، تحمیل غرامتهای تحقیرآمیز به آلمان بود،
- قیام عید پاک در سال ۱۹۱۶ در ایرلند
- جنگ «ساریقمیش»، بین روسها و سپاهیان عثمانی
- کوچ اجباری ارامنه ساکن آناتولی شرقی، به صحرای «زور» در سوریه
- تاثیر جنگ جهانی اول، در تاریخ ایران...
در این قسمت به انقلاب اکتبر میپردازم که به نظر من مهمترین واقعه قرن بیستم بود. انقلاب اکتبر اشاره به اعتراض میلیونی مردم روسیه است که از جنگ و گرسنگی و تبعیض، و از ارتجاع مذهبی، نظام ارباب رعیتی و ظلم تزاری، کلافه شده بودند. آنان از سال ١٩٠۵ میلادی بپاخاستند و نهایتاً هفتم نوامبر ١٩١٧ (۲۵ اکتبر به تاریخ قدیم روسی)، با شکست ارتجاع و در رأس آن تزار(نیکلای دوم) وارد دوران جدیدی شدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روسیه آبستن حوادث تازه بود
در قسمت ۶۳ قرن بیستم، قرن فزونطلبی و خدایان مدرن، از به توپ بستن مردم به جان آمده در مسکو به دستور تزار، و تحولات ۱۹۰۵ در روسیه صحبت شد که گرچه در آن ایام به جابجایی قدرت نیانجامید، اما از آن با عنوان انقلاب ۱۹۰۵ یاد میکنیم.
...
اگر انقلاب به معنی تغییرات مهم و اساسی(و نه الزاماً براندازی سیستم) باشد، در آن صورت باید گفت که وقایع ۱۹۰۵، چنین تغییراتی را موجب شد. چرا؟ چون کل سیستم را متزلزل کرد و تزار را مجبور به دست زدن به اصلاحات وسیع(اصلاحات استولیپینی=Stolypin reform) نمود. گذشته از این، برای نخستینبار شوراهای کارگری بوجود آمدند و صحنهگردان شدند که اثرات اجتماعی و روانی مهمی داشت. شکلگیری دوما Duma -نخستین نهاد قانونگذاری در روسیه- را هم باید افزود. هرچند در آن زمان احزاب ترقیخواه هنوز قدرت کافی برای برانداختن کل رژیم را نداشتند و قدرت در دست تزار باقی ماند، اما تحولاتی که اشاره شد انقلاب اکتبر را پیریزی نمود.
دوما پارلمان کشور روسیه بود و حدود ۱۲سال تا پیش از سقوط استبداد در سال ۱۹۱۷، موجودیت خود را حفظ نمود. دوما дума از ریشه думать به معنای فکرکردن است.
...
از زمان شکست روسیه در جنگ ۱۹۰۵ با ژاپن، اوضاع بد اقتصادی، گرسنگی، عقبماندگی و نارضایتیهای گوناگون، مردم را به اعتراض کشیده بود. حکومت تزاری سال ۱۹۱۴ نیز با شرکت در جنگ جهانی اول باعث شد حدود پنج میلیون نفر از سربازان روسی کشته، یا زخمی و اسیر گردند و این اوضاع نابسامان، مردم را عاصی کرده و جامعه آبستن حوادث تازه بود.
...
از دهههای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، روسیه در نتیجهی انقلاب صنعتی، در حال گذار از جامعهای فئودالی به جامعهای صنعتی بود. نیروی اجتماعی تازهای به نام طبقهی کارگر در این کشور پدید آمده بود که در تنگدستی روزگار میگذراند. به موازت آن قشرهایی از نیروهای طبقه متوسط مانند معلمان و پزشکان و روشنفکران نیز از کمبود آزادیهای سیاسی در روسیه ناخشنود و خواهان تغییر بودند.
اقتصاد روسیه در این سالها به پیشرفتهایی مانند کشورهای اروپای غربی دست نیافته بود، بخصوص که دستگاههای اداری و سیستم مدیریت کهنه و ناکارآمد بود.
بروز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ نیز بر مشکلات افزود. روسیه در همان نخستین سال پس از آغاز جنگ، متحمل شکستهای سنگین نظامی شد. فرار مردم از مناطقی که به تسخیر دشمن درآمده بود و مهاجرت گستردهی آنان به مناطق مرکزی کشور، باعث تشدید بحران اقتصادی شد. این امر ارتش روسیه را هم دچار مشکل کرد. حکومت تزار برای تامین هزینههای جنگ به چاپ اسکناس روی آورد و با این کار به تورم دامن زد. سال ۱۹۱۶ اوضاع مردم روسیه وخیمتر و مواد غذایی کمیاب و گرانتر شد. در این ایام نانواییها گاه و بیگاه غارت میشد. زمستان سرد آن سال هم بر وخامت اوضاع افزود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طوفان انقلاب وزیدن گرفت و تزار را جارو کرد
سال ۱۹۱۷، گویی «شبحی که بر فراز اروپا در گشت و گذار بود» بر کالبد سرزمین روسیه فرود آمد و جنبش اعتراضی مردم، به سرنگونی حکومت تزارها انجامید.
از آغاز آن سال در شهرهای بزرگ مانند پتروگراد(سن پترزبورگ) که محل اقامت تزار بود، تظاهرات و اعتصابات گستردهای برپا شد که علاوه بر کارگران و سربازان، زنان هم در آن شرکت داشتند. پتروگراد یکی از مراکز صنعتی روسیه در آن زمان بشمار میرفت و طبقهی کارگر در آنجا رشد یافته بود. اعتصابات به صنایع نظامی هم کشیده شد و تولید تسلیحات را با مشکلات زیادی روبرو ساخت.
طوفان انقلاب وزیدن گرفته و هیچ چیز جلودارش نبود. مردم آرام و قرار نداشتند.
...
اوایل مارس ۱۹۱۷ کارگران صنعتی در پتروگراد(سن پترزبورگ)، و مسکو دست به اعتصاب زدند که در پادگانها هم تاثیر گذاشت و سربازان سر به شورش برداشتند. تزار وقت نیکلای دوم، فرمان انحلال دوما(مجلس روسیه) را صادر کرد اما نمایندگان مجلس بدان اعتنا نکردند. ۱۵ مارس ۱۹۱۷ نیکلای دوم سعی کرد برادرش را بعنوان جانشین خود بگمارد ولی وی قبول نکرد و گفت پذیرش تاج و تخت توسط او فقط به رأی موافق مردم بستگی دارد و آنها هم طالب چنین چیزی نیستند.
...
مردم به مقابله با حکومت پرداختند که البته با سرکوب روبرو شدند. بعد از کش و قوسهای بسیار، نیکلای دوم، از مقام خود استعفا داد و مجلس روسیه(دوما)، یک حکومت موقت را به رهبری شاهزاده لووف، و وزارت کرنسکی، مسؤول اداره امور کشور ساخت. لووف، بعداً استعفا داد و کرنسکی جای او را گرفت.
کرنسکی، سوسیال دموکرات و مخالف تزار بود اما نتوانست نارضایتیهای مردم را کاهش دهد و شعارهایی چون «زمین برای دهقانها» و «قدرت در دست شوراها» و... بر سر زبانها افتاد.
...
حکومت موقت کرنسکی که گفته میشد لنین را به مرز فنلاند فراری دادهاست، در ژوئیه ۱۹۱۷ به شمار زیادی از دوستان و هواداران وی سخت گرفت و آنان را به اتهام جاسوسی برای آلمان، کوتاه مدت به زندان انداخت. غافل از اینکه درگیریهای داخلی به اوج رسیده و قیام بلشویکها در تقدیر است.
بلشِویکها большевики در روسی یعنی «اکثریت»، و اشاره به گروهی از حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه است که سال ۱۹۰۳ از مِنشِویکها(اقلیت) جدا شده و حزب کمونیست شوروی را تشکیل دادند.
...
طرفداران تزار، موافق کرنسکی نبودند و برای مقابله با حکومت موقت، به نظامیان روآوردند و پشت ژنرال کورنیلوف را گرفتند. در مقابل کرنسکی، به بلشویکها که در آن موقع از زندان آزاد شده بودند، روی آورد. آن ژنرال البته کاری از پیش نبرد و شکست خورد. بلشویکها اما رشد کرده و برخلاف گذشته که تنها ۱۰۵ نماینده در شورای پتروگراد(سن پترزبورگ)، داشتند، در آنجا و در شورای مسکو، اکثریت پیدا کردند. این زمانی است که دهقانان هم سر به شورش برداشته، و گرفتن زمین از دست اشراف، اینجا و آنجا عَلَم میشد.
القصه، خروش مردم بپاخاسته، دستگاه فروانرواییِ نیکلای دوم، واپسین تزار روسیه را فروریخت، و به حاکمیت ۳۰۰ سالۀ رومانوفها بر روسیه پایان داد. رومانوفها، یک دودمان اشرافی قدرتمند در مسکو بودند که از سال ۱۶۱۳ تا انقلاب فوریه ۱۹۱۷، در روسیه حکومت کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انقلاب فوریه ۱۹۱۷، یک تحول دموکراتیک بود
انقلاب روسیه در دو مرحله صورت گرفت.
نخست انقلاب فوریه که سال ۱۹۱۷ رخ داد. دوم، انقلاب اکتبر، که همان سال تحت نظارت بلشِویکها و به رهبری ولادیمیر لنین به پیش رفت.
در انقلاب فوریه، پس از یکسری اعتصابات، تظاهرات و درگیریها، آخرین تزار روسیه(نیکلای دوم) از سلطنت بر کنار شد و دولت موقت کرنسکی به قدرت رسید. شایان ذکر است که پیش از انقلاب فوریه، اعتصابها و شورشهای کارگری چندین بار پایههای رژیم تزاری را لرزانده بودند.
...
انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه، یک تحول دموکراتیک بود و طبقات مختلف اجتماعی و جریانات سیاسیِ نمایندهی این طبقات، ازجمله مشروطهطلبان، لیبرالها، و سوسیالیستهای انقلابی(اس-ارها)، در آن شرکت داشتند. این تحول، انفجار خشم فروخوردۀ مردم روسیه در طی سالیان دراز بود و میتوانست منشاء تغییراتی مثبت در روسیه باشد، اما ورق برگشت و جامعه با انقلابی دیگر روبرو شد. در مرحله اول -با انقلاب فوریه- قرار بود مجمعی برای قانونگذاری تشکیل شود و کشور را صاحب یک قانون اساسی تازه کند و در آن حقوق و آزادیهای دموکراتیک تصریح گردد و حکومت تازهای در روسیه پدید آورّد. اما این فرصت از دست رفت و روسیه در مرحله دوم -با انقلاب اکتبر- سرنوشت دیگری پیدا کرد.
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ تحت نظارت بلشِویکها و به رهبری ولادیمیر لنین به پیش رفت.
...
مِنشِویکها(به رهبری مارتف) بر این عقیده بودند که نباید مراحل را سوزاند. سوسیالیسم در روسیه باید تدریجاً و با آرامش تحقق پذیرد. بلشِویکها اما، از تشکیل یک گروه منتخب از انقلابیون حرفهای حمایت میکردند تا به عنوان گروه پیشگامان طبقه کارگر برای کسب قدرت عمل کند.
کشمکش شدیدی میان دولت موقت کرنسکی از یک سو و شوراهای کارگران و سربازان از سوی دیگر پدید آمد که منجر به بلبَشو، و هرج و مرج شد و خلاء قدرت پیش آمد.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر دیروز زود بود، فردا دیر است
آن ایام، لنین در سوئیس(ژنو)، و تروتسکی در آمریکا بود. هر دو به ترتیب در آوریل و می ۱۹۱۷، به روسیه بازگشتند. گفته میشود آلمان به منظور تفرقهاندازی در روسیه، لنین را با قطار از سوئیس به سوئد و از آنجا به پتروگراد(سن پترزبورگ) رساند.
لنین در اولین سخنرانیاش بههنگام ورود به روسیه، سازش با بورژوازی و هر گونه عقبنشینی را محکوم کرد. وی با شعار «تمام قدرت به شوراها» خواهان انقلاب جدیدی بود که قدرت را از طبقات بالا به کارگران منتقل کند.
با موافقت وی تروتسکی ملوانان کرونشتات و سربازان ناراضی را سازماندهی کرد. (کرونشتات Кронштадт شهری بندری است در روسیه واقع در یک جزیره در شرق خلیج فنلاند که تا شهر سن پترزبورگ ۳۰ کیلومتر فاصله دارد.)
تروتسکی همراه با کمیته انقلابی شورای پتروگراد، پلها، راهآهن و خطوط تلفن را در اختیار گرفت و شمار زیادی از ساختمانهای دولتی را تصرف نمود. ملوانان کرونشتات به کاخ زمستانی تزار حمله کردند...
(البته آنها بعد از انقلاب، خط خود را از بلشویکها جدا کردند و سرنوشت دردناکی داشتند. بعداً به آن خواهیم رسید.)
بلشویکها با تکیه بر نفوذشان در شوراهای کارگران و سربازان، و با بهره گیری از خلاء قدرتی که وجود داشت، هفتم نوامبر ١٩١٧ (۲۵ اکتبر به تاریخ قدیم روسی)، تصمیم به قیام مسلحانه گرفتند و توانستند قدرت را در روسیه قبضه کنند. آنها با اعلام حکومت سوسیالیستی به عمر دولت موقت کرنسکی، پایان دادند.
لنین با توجه به شرایط و ضرورت عمل گفته بود: «اگر دیروز زود بود، فردا دیر است»
Вчера было рано, завтра будет поздно. Власть надо брать сегодня
در آن اوضاع و احوال، کرنسکی گریخت و حکومت موقت از هم پاشید. مسکو به تصرف بلشویکها در آمد و پایتخت از سن پترزبورگ به مسکو منتقل شد. بلشویکها با تسلط بر اوضاع، شورای کمیسرهای خلق را بوجود آوردند. لنین صدر شورا و تروتسکی کمیسر امور خارجه شد. سال ۱۹۱۸ بلشویکها نام خود را به حزب کمونیست اتحاد شوروی تغییر دادند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عهدنامه برست-لیتوفسک
عهدنامه برست-لیتوفسک Treaty of Brest-Litovsk اشاره به قرارداد صلحی بود که در طی جنگ جهانی اول(در تاریخ ۳ مارس ۱۹۱۸) بین بلشویکها و «قدرتهای مرکز» (امپراتوری آلمان، امپراتوری اتریش-مجارستان، امپراتوری عثمانی و پادشاهی بلغارستان) در شهر برست که قبلاً برست-لیتوفسک نام داشت، بسته شد.
...
بلشویکها که از آغاز مخالف شرکت روسیه در جنگ جهانی اول بودند، با پذیرفتن عهدنامه برست-لیتوفسک، با قدرت های مرکز(که آلمان محور آن بود) از در آشتی درآمدند. لنین و دوستانش به امضای این پیمان مُصّر بودند، هرچند میدانستند اراضی زیادی از کنترل روسیه خارج میشود. شاید فکر میکردند این سرزمینها با شکست آلمان از کشورهای دیگر غربی، به روسیه بازگردانده خواهد شد. لنین و تروتسکی میپنداشتند که در اروپا و بهویژه آلمان انقلابهای سوسیالیستی رخ خواهد داد. گویا لنین به لئون تروتسکی چیزی بدین مضمون گفته بود: طرف مقابل حتی اگر از ما بخواهد که دامن بپوشیم و به جلسه برویم، برای صلح و تثبیت انقلاب باید چنین کنیم.
...
رزا لوکزامبورگ، یکی از مهمترین چهرههای سوسیالیستی در آغاز قرن بیستم و انقلابی فرزانهای که به همراه دیگر رهبران حزب کمونیست آلمان از جمله کارل لیبکنِشْت Karl Liebknecht، تیرباران شد، با امضای عهدنامه برست-لیتوفسک به مخالفت برخاست و دلائل آن را در کتاب «تراژدی روسی» که در زندان نوشته بود، شرح داد.
رزا لوکزامبورگ علیرغم هواداری از لنین، به استبداد رأی حزب بلشویک هشدار داد و آن را خارج از موازین دیکتاتوری پرولتاریا، مفهومی که توسط کارل مارکس ایجاد شده بود، دانست و تصریح کرد خطر هنگامی آغاز میشود که آنان امر مطلوب را به امر اخلاقی تبدیل میکنند.(مارکس دیکتاتوری پرولتاریا، را در برابر «دیکتاتوری بورژوازی» به کار میبرد. منظور از این اصطلاح تمرکز قدرت در دست پرولتاریا و حمایت بی چون و چرا از طبقات پایین است. این مفهوم، غیر از معنای قالبی است که از کلمه «دیکتاتوری» برداشت میشود.)
...
روزا لوگزامبورگ در کتاب انقلاب روسیه فصل ویژهای به مجلس موسسان در روسیه اختصاص داد و در آن موضع بلشویکها را در قبال مجلس موسسان زیر سؤال برد.
«بلشویکها تا قبل از انقلاب اکتبر با شور و حرارت از برقراری مجلس موسسان دفاع کرده و دولت موقت کرنسکی را به خاطر تعویق در برگزاری انتخابات مجلس موسسان، به خشنترین شکل ممکن مورد نقد قرار میدادند... اما، اولین اقدام لنین پس از انقلاب اکتبر، انحلال همان مجلس موسسان بود.»
لنین مجلس موسسان را در برابر دو گزینش قرارداده بود: تجدید انتخابات یا تائید سیاستهای دولت شورائی توسط این مجلس. چون مجلس مزبور این درخواست را نپذیرفت، لنین فرمان انحلال آن را نوشت.
...
پرسش اصلی رزالوکزامبورگ این بود: پس از انقلاب چه اتفاقی میافتد؟
او تنها مارکسیستی نبود که به اینگونه مسائل اشاره کرد. آنتونیو گرامشی، نیکوس پولانساز، ارنست مندل، هال دریپر، پل سوئیزی، مونتی جانسون و شماری دیگر از مارکسیستهای معاصر حتی قبل از فروپاشی سوسیالسم در شوروی گفتند و نوشتند که از نظر مارکس و انگلس دیکتاتوری پرولتاریا به معنای حاکمیت اکثریت بودهاست نه آن نوع حکومتی که در آن یک حزب در قدرت باشد و بقیه در زندان.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لنین، ترور میشود
اگرچه با امضای عهدنامه برست-لیتوفسک، روسیه از رویارویی با آلمان و متحدینش خارج شده بود، اما جنگ جهانی کماکان ادامه داشت، و انگلیس، فرانسه، آمریکا، و ژاپن به مقابله با دولت بلشویکی برخاستند. با حمایت آنان، هواداران نظام تزاری، گروهی موسوم به ارتش سفید را که درواقع اتحاد نیروهای ضد کمونیستی بود، سازماندهی کردند. بلشویکها همبا این توجیه که روسهای سفید و قدرتهای امپریالیستی، نظام قدیم را دوباره برقرار سازند، تمام اعضای خانوادهی تزار را از دم تیغ گذراندند. بعدها ارتش سرخ به رهبری تروتسکی به مقابله با ارتش سفید برخاست و آنان را به شکست کشانید.
...
در پائیز ۱۹۱۸ بلشویکها در موقعیت خطرناکی قرار گرفتند و وارد درگیری پراکنده با جمهوریخواهان ملیگرا در بلاروس و اوکراین شدند. از اواخر آن سال کشور درگیر یک جنگ داخلی شد که پسلرزههایش تا اکتبر ۱۹۲۲ ادامه داشت.
جدا از هرج و مرج، خشکسالی و افت شدید تولیدات کشاورزی، قحطی و شیوع تیفوس هم بیداد میکرد. بلشویکها با فاجعهی دیگری نیز روبرو شدند و آن سوء قصد به جان لنین بود. چه کسی به وی گلوله زد؟ یکی از زندانیان سیاسی دوران تزار، یک زن که وابسته به سوسیالیستهای انقلابی(اس ار ها) بود. چرا این کار را کرد؟ وی پذیرش عهدنامه برست-لیتوفسک را خیانت میدانست.
...
در مقابله با این اوضاع، ارتش سرخ و سازمان امنیتی بلشویکها(چکا Cheka) بیش از پیش وارد عمل شدند. دوره ارعاب فرا رسید و کسانیکه دشمن انقلاب لقب گرفتند، یکی بعد از دیگری نابود شدند. تا سال ۱۹۲۰ ارتش سفید که متمایل به تزار بود و انگلیس و دیگران پشتش بودند، سرکوب شد. کمکم سربازان خارجی از روسیه رفتند، و دولتهای بلشویک در بلاروس، اوکراین و قفقاز تأسیس گردید. بلشویکها عملاً بر اوضاع مسلط شدند.
...
لنین بعد از زخمیشدن و آن ترور، خیلی زنده نماند. وی تا آخر عمرش(۱۹۲۴) سلامتی خود را بازنیافت و خانه نشین شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استقلالی که لنین به فنلاند داد درخشان بود
در باره لنین گفتهاند وی دیگران را به رسمیت نمیشناخت و اهل مدارا و تحمل اندیشه «غیر» نبود. اما این را نباید فراموش کرد که او اراده نیک داشت و انقلابی هوشیار و بزرگی بود. فرمان زمین برای دهقانان، آزادی ملل تحت سلطه تزاریسم، براندازی نظام اشرافیت و کاست، جدایی دولت از کلیسا، آزادی مذهب و لامذهبی، افشای قرارداد استعماری سایکس پیکو، زیر سؤالبردن زدوبندهای ننگینی چون ترکمانچای و معاهده ۱۹۰۷، ازجمله دستاوردهای او و یارانش بود. تروتسکی، قرارداد تقسیم ایران بین روسیهی تزاری و انگلیس را در کمیساریای عالی خلق لغو کرد و بلشویکها، اسناد اینگونه قراردادهای مخفی را به اطلاع جهانیان رساندند.
درفروپاشی سیستم مستعمراتی، انقلاب اکتبر، جانبدار خلقهای تحت ستم بود. سرنوشت ایران خود یک نمونه است. کشورما که به دنبال قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹به نیمه مستعمره تبدیل شده بود، استقلال ملی خود را بازیافت.
انقلاب اکتبر نه تنها مدرسه را از کلیسا جدا نمود، نظام کلیسایی ازدواج را هم که مبنای آن سلطه مرد بر زن بود لغو کرد. بدون انقلاب اکتبر، هشت ساعت کار در روز، و حداقل دستمزد و بیمههای بیکاری و... به کرسی نمینشست.
جنبشهای چپ و حتی جریانات مذهبی مترقی از مبارزه بلشویکها و سقوط نظام تزاری تأثیر گرفتند.
بعد از انقلاب اکتبر، در کارخانههای آلمان، رهبران اعتصاب «شورا»ها را به سبک کمیتههای کارخانههای روسیه ایجاد کردند. در مناطقی از آلمان، «شورای کارگران ـ سربازان» ایجاد شدند و چند پادشاهی محلی را سرنگون و مقامات را اخراج کردند. در بخش بسیار بزرگی از جهان، خیلیها از کارگران و تکنوکراتها گرفته تا برجستهترین چهرههای روشنفکری و حتی کادرهای نظامی، طی مدت چند دهه، درست یا نادرست، مجذوب انقلاب اکتبر بودند.
...
فنلاند از سدهٔ دوازدهم تا آغاز سدهٔ نوزدهم جزئی از سوئد بود و پس از آن در دورهای تبدیل به یک دوکنشین بزرگ خودگردان در امپراتوری روسیه شد و این وضعیت تا انقلاب روسیه ادامه داشت. لنین بر استقلال فنلاند تأکید کرد و آن را رسماً اعلام نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق ملل برای تعیین سرنوشت در عمل سلب گردید
انقلاب اکتبر آینده جهان را تغییر داد، بر ادبیات و هنر تاثیر گذاشت و گفتمان تازهای باب کرد. کم نیستند رمانها، اشعار، تابلوها و ملودیهای زیبای موسیقی که همه متأثر از انقلاب اکتبر بودند. فیلمهای سینمایی، ازجمله کلاسیکهایی چون: مادر، رزمناو پوتمکین، سقوط خاندان رومانف، اعتصاب، زرادخانه، توفان بر فراز آسیا، زمین، تب شطرنج، پایان سن پترزبورگ و بویژه فیلم اکتبر، ده روزی که دنیا را لرزاند، همه یادآور آن انقلاب بزرگ هستند.
...
اولین وزیر زن در تاریخ بشریت و انتخاب اولین سفرای زن در جهان(از روسیه)، و اینکه از اکتبر ۱۹۱۷ تا سپتامبر ۱۹۱۸ دموکراسی رعایت شد، همه ستودنی است. اما...
...
اما با انقلاب اکتبر، حق ملل برای تعیین سرنوشت تا رسیدن به جدایی کامل که لنین و دیگران از آن دم میزدند در عمل سلب گردید. اینکه چرا چنین شد، داستان دیگری است. همچنین لشکرکشی به آذربایجان، ارمنستان و ترکستان پس از انقلاب اکتبر، سرکوب منشویکها در ۱۹۱۹-۲۰ در گرجستان، و بمباران ارگ بخارا در ۱۹۲۰ توسط ارتش سرخ و نیز سرنگونی دولتهای ملی که دراین سرزمینها پس از سقوط تزاریسم برپا شده بود.
درواقع، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ میبایست به رهایی و استقلال ملی مستمعرهها و ملتهای تحت انقیاد روسیه بیانجامد. اینکه چرا چنین نشد، قابل تأمل است. بخصوص که لنین بعد از کسب قدرت به مردم وعده داد که حکومت شوراها «برای همه ملتهای ساکن روسیه، حق واقعی تعیین سرنوشت خویش را تضمین میکند.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فاجعه غیرقابل دفاع کرونشتات
پس از جنگ داخلی در روسیه، دهقانان صدمه بسیار دیدند.
(جنگ داخلی روسیه، زنجیرهای از درگیریهاست که پس از فروپاشی تزارها و در فاصله نوامبر ۱۹۱۷ تا اکتبر ۱۹۲۲ میلادی رخداد.)
در پیامد آسیبهایی که جنگ داخلی به دهقانان زد، آنها سر به شورش برداشتند و این موضوع، روی ملوانان جزیره کرونشتات Кронштадт(شهر بندری در حوالی سن پترزبورگ) تاثیر زیادی داشت. بخصوص که بسیاری از ملوانان، دهقانزاده بودند و یا با دهقانان خویشاوندی داشتند. ملوانان کرونشتات، در آغاز انقلاب به نفع ارتش سرخ در جنگ علیه روسهای سفید و برخی از کشورهای غربی حامی آنها شرکت نمودند ولی سال ۱۹۲۱ خط خود را جدا کردند. غیر از همدردی با دهقانان، ملوانان معتقد بودند تسلط دولت تکحزبی، خیانت به آرمانهای انقلاب است و ستایش انقلاب اکتبر به معنای عبور از اشتباهات بلشویکها نیست. خواست اصلی آنها «آزادی بیان»، خاتمهدادن به اردوگاههای کار اجباری، و حذف «کنترل حزبی» بر شوراهای کارگری بود.
...
گفته میشود در تقابل حکومت بلشویک با کرونشتاتها، چند هزار نفر از آنان جان باختند. آمار ادعایی ممکن است واقعی نباشد اما کشتن آنها حتی اگر تعداد انگشت شماری هم بودند قابل دفاع نیست و این برخورد نوعی جنایت بود. بویژه که بسیاری از ملوانان از خانواده انقلاب و از فعالین حزب بلشویک بودند. چندین هزار نفر از ملوانان مجبور به مهاجرت به فنلاند شدند. عده زیادی را هم دستگیر و اعدام کردند.
...
گرچه به قول برتراند راسل، لنین خودشیفتگی نداشت، اما گویی برای او و دوستانش اولویت اول، انقلاب بود، نه آزادی. گفتمان آزادی جا نیافتاده بود. اینکه انقلاب اکتبر با یک ضدانقلاب قوی روبرو بود و ارتش متفقین به آن حمله کردند و با سوء قصد به لنین و تروتسکی، حالت دفاع از خودش را پیدا کرد، فاجعه کرونشتات را توجیه نمیکند.
...
اینکه در دهه ۲۰ و ۳۰، خود بلشویکها انقلاب اکتبر را، کودتای اکتبر Октябрьский переворот [آکتابرسکی په ره وا روت] مینامیدند، قابل تأمل است. هنوز هم کسانی معتقدند انقلاب اکتبر یک کودتا بود که راه را برای دیکتاتوری هموار کرد.
کورنلیوس کاستوریادیس Κορνήλιος Καστοριάδης فیلسوف یونانی و از دست اندرکاران مجلهٔ «یا سوسیالیسم یا بربریت» تا پایان عمرش(۱۹۹۷)، معتقد بود آنچه انقلاب اکتبر خوانده میشود، کودتایی بیش نبود.
...
مهمترین نقدها به انقلاب اکتبر از سوی رزا لوکزامبورگ و امثال آنتون پانه کوک بود. آنتون پانه کوک، معتقد بود که لنین و بلشویکها پس از به قدرت رسیدن شوراها آن را از کار انداختند. خود به جای آنها نشستند و به عنوان طبقه حاکم جدید به حکومت پرداختند.
آیا پس از انقلاب اکتبر، بلشویکها بر آن بودند که بنا بر ضرورت میتوان آزادیها و از جمله حق رای عمومی را محدود ساخت؟ و از این جهت، به محدود کردن آزادیهای سیاسی پرداختند؟ آیا این نگاه ربطی به سوسیالیسم مارکسی دارد؟
البته حالا خیلی از شاید و ای کاش و اگر و مگر، صحبت میشود.
اگر ملوانان واکنش درستی داشتند... کاش ارتش سرخ و چکا(سازمان امنیت بلشویکها) شتاب نمیکردند...اگر چنین و چنان نمی شد...شاید...
به قول دکتر ایرج افشار:
مگر، «اگر»، در تاریخ ممکن است مقامی داشته باشد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تزهای آوریل April Theses
تزهای آوریل مجموعهای از نوشتههای فشرده و رهنمودگونه ولادیمیر لنین است که در غالب ۱۰ بند، تدوین شدند. تزهای آوریل در ۲۰ آوریل ۱۹۱۷ میلادی، برای نخستینبار با عنوان «دربارهٔ وظایف پرولتاریا در انقلاب کنونی» در روزنامه پراودا چاپ و منتشر شد. از تزهای آوریل با عنوان «ده فرمان انقلاب» نیز یاد میشود.
...
یکی از مهمترین نوشتههای لنین تزهای آوریل است. وی بعد از آنکه از سوئیس به روسیه رسید، بر روی تکه کاغذی، تند و تند، هفت بند مورد نظر خود را نوشت و در جلسهای خواند، و چند روز دیگر سه نکته دیگر نیز به آن افزود. لنین در تزهای آوریل، ضمن پیشنهاد تغییر نام حزب و ایجاد یک بینالملل جدید(کمینترن)، واقعبینانه اشاره میکند که «وظیفهی بلافصل ما پیادهکردن سوسیالیسم نیست، بلکه آوردن تولید اجتماعی و توزیع محصولات... تحت کنترل شورای نمایندگان کارگران است.»
...
مضمون و جوهر بندهای دهگانه، تحکیم پایههای نفوذ و استحکام قدرت حزب کمونیست بود. در تزهای آوریل، لنین «جمهوری پارلمانی» را که ثمرهی رنج مردم و انقلاب فوریه بود، رد کرد و خواستار ایجاد «جمهوری شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان» شد. وی نوشت روسیه باید از مرحلهی اول انقلاب، عبور کند که طبقهی کارگر بهخاطر فقدان آگاهی طبقاتی و تشکل لازم، قدرت را به بورژوازی سپُرد. این قدرت را باید به پرولتاریا و فقیرترین قشر دهقانان واگذار کند.
...
آیا همه خواستههایی که در تزهای آوریل اشاره شده، عملی بود؟
«انحلال پلیس، ارتش و بوروکراسی»، و اینکه «تمام مقامات باید انتخابی و قابل برکناری» باشند، و حقوق هیچ کس نباید از متوسط حقوق یک کارگرِ با کفایت بیشتر باشد، مصادرهی تمام زمینها، ادغام بانکها در یک بانک واحد و کنترل آن توسط نمایندگان کارگران، گفتنش ساده بود. گیر و پیچها و تضادهای کار در جریان عمل، نشان داد تنها اراده نیک، کافی نیست.
بلشویکها بعداً متوجه شدند که شعارهایی چون انحلال دولت، قابلاجرا نیستند.
شرح مواد دهگانه تزهای لنین در این بحث نمیگنجد و از آن میگذرم.
...
گفته میشود سفارش مارکس در مورد شکلگیری حزب طبقهی کارگر(به معنای ساخته و پرداخته شده توسط کارگران)، در روسیه تحقق نیافت و بعدها مشخص شد، نگاه ذاتگرایانه به کارگر که لزوما مترقی و انقلابی است، تصور دقیقی نیست.
اما این واقعی است که برای نخستینبار در تاریخ معاصر اکثریت مردم ستمدیده جامعه، قدرت سیاسی را با تشکیل شوراهای کارگری به مثابه ارکان قدرت سیاسی، مستقیماً در دست خود گرفتند و آغاز به ساختن جامعه سوسیالیستی کردند.
پانویس
گروندریسه Grundrisse
گروندریسه دستنوشتههای اقتصادی فلسفی مارکس، و درﺑﺮگیرﻧﺪه ﻧﻈﺮات و ﻣﻮﺿﻮعﻫﺎی بیشماری اﺳﺖ که او آنﻫﺎ را در جای دیگر بحث نکردهاست. گروندریسه تفسیرهای متداول از نظرات او(مارکس) را به چالش میکشد و به بوته آزمون میگذارد.
اگر بلشویکها در هنگامه انقلاب، با گروندریسه و دیدگاه مارکس آشنایی همهجانبه داشتند، جنبههای انسانی فلسفه او هم، نظرشان را میگرفت و تفسیرشان از نیروی مولده صرفاً ابزار تولید نبود. لنین، گروندریسه، را که پیش نویس نقد مارکس بر اقتصاد سیاسی است، ندیده بود. همچنین ایدئولوژی آلمانی را. چون در زمان وی نبود یا بهتر بگویم کشف حجاب نکرده بود.
...
قطره اشکی در اقیانوس
مانس اشپربر رمانی دارد به نام «قطره اشکی در اقیانوس» Wie-eine-Trane-im-Ozean.
وی در این رمان قصه پرغصه انقلابیونی را به تصویر کشیده که در مبارزه به مسائلی برمیخورند که وجدانشان نمیتواند نه پیشبینی و نه قبول کند. مسائلی که در مخیلهشان هم نمیگنجید و تصور نمیکردند به عنوان یک انقلابی روزی آنها را توجیه کنند.
در این رمان به انسان مبارزی برمیخوریم که همه آرمانهای شورانگیز و انگیزههای انسانی خود را در راه به ثمر رسیدن انقلاب اکتبر به کار برده و خود را به آب و آتش زده، اما با روبروشدن با واقعیتهای برخاسته از نتایج و پیامدهای آن انقلاب، همه چیز را از دست رفته میبیند، ولی تسلیم یأس نمیشود و با الهام گرفتن از پسرکی کوچک که به یاریش میشتابد دوباره شوق به منطق و عشق پرشور به حقیقت را در درون خود زنده میکند. مانس اشپربر در کتاب قطره اشکی در اقیانوس نشان میدهد که رد قطعیت اصولاً پیششرط تفکر انقلابی واقعی است و همه آنهایی که قطعی و نهایی سخن میگویند، ممکن است شورشگر باشند اما به معنی واقعی کلمه انقلابی نیستند و در درون خودشان خودکامگی را حمل میکنند.
...
یک دسته گل به قبر لنین
ابوالقاسم الهامی(لاهوتی) شاعر و فعال سیاسی در دوران انقلاب مشروطه و از اعضای حزب کمونیست ایران در دهه ۱۹۲۰ میلادی، پنج سال قبل از مرگش شعری در مورد لنین سرود که بخشی از آن را مینویسم.
امروز دل کارگران همه عالم
در مرگ لنین است عزادار و پُر از غم.
واین رسم عمومیست به جمعیت آدم:
شاگرد وفادار، به سالانۀ ماتم
بر مرقد استاد کند دسته گل ایثار
ــــــــــــــــــــ
ما نیز که شاگرد وفادار لنینیم،
هم عائلۀ رنجبر روی زمینیم،
امروز از این قاعده غافل ننشینیم،
خیزید که یک دسته گل نغز بچینیم،
آنسان که بود شیوۀ شاگرد وفادار (...)...
ــــــــــــــــــــ
در روبهروی قبر لنین، صف به صف ایستیم،
گوییم: همان عهد که با حزب تو بستیم،
شادیم که با هیچ فشارش نشکستیم.
پادار به آن عهد، از این پس هم، هستیم.
تا در همه عالم، سوسیالیسم دهد بار (...)...
در همین زمینه
تاریخ جهان دادگاه جهان است
بخشهای دیگر «تاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک»
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook