قوری برتراند راسلRussell's teapot
قوری راسل، که آنرا «قوری چای آسمانی» نیز خواندهاند، تمثیلی است که ابتدا فیلسوف معاصر برتراند راسل بیان کرد. منظور از آن ردّ نظری بود که ارائهٔ دلیل بر نبود خدا یا بار اثبات فلسفی را بر عهدهٔ شکاکان میداند. راسل توضیح میدهد که بار اثبات ادعایی غیرقابل ابطال بر عهده مدعی است و نه دیگران.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا خدایی هست؟
اسفند سال ۱۳۳۰ شمسی، برتراند راسل در مقالهای تحت عنوان آیا خدایی هست؟ چنین نوشت: اگر من مدعی میشدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید میگردد، هیچکس قادر نبود مدّعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم میبود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قویترین تلسکوپها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش میرفتم که میگفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم میشدم. با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تأیید شده بود و آن را حقیقتی قدسی شمرده و هر یکشنبه در کلیسا دربارهٔ آن به وعظ میپرداختند و در مدارس آن را به ذهن کودکان فرو میکردند، تردید در وجود آن نشانهٔ نامتعارف بودن تلقی میشد و شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید میفرستادند.
...
نگرش فلسفی برتراند راسل، دربردارندهٔ نقد هستیشناسی کلیسایی است. به باور او نبایستی، هستیشناسی و نگرش فلسفی خودمان را بر پایهٔ آنچه که نه میتوان اثباتاش کرد و نه میتوان رّدش نمود، بنا کنیم و به عقایدی بچسبیم که به جای مدارا و رواداری، کینه و نفرت را به ارمغان میآورَد. از یاد نبریم انسان، گرگ انسان است و بر پایه تعصّب به باورهایش، به راحتی حکم به نابودی و حذف فیزیکی منتقد نظری خود میدهد و نمونههای فراوان آن پیش روی ما است.
...
برای من منهای نشانه گرفتن ارتجاع مذهبی توسط راسل، نتیچهگیریهای دیگر وی از پرتاب قوری به آسمان، خالی از سئوال نبود. البته با توجه به عقاید احمقانه، که زمان آن ریاضیدان بزرگ نیز ساری و جاری بود و مانند امروز، خدا را گرد و غبار خرافات آلوده بود، اندکی عمق استدلال وی را دریافتم اما نتوانستم همه نتیچهگیریها را توجیه کنم.
در استقبال از «قوری راسل» اشیای موهوم دیگری هم که رّدکردنشان آسان نیست، اما رّدناپذیری باعث نمیشود باور به وجودشان مُوّجّه باشد، بر سر زبانها افتاد.
«اسب شاخداری که رنگش صورتی است و یک شاخ هم دارد امّا، نامرئی است، اژدها در گاراژ، «هیولای اسپاگتی مانند پرنده، خلاصه… موجوداتی هپروتی که وجود خارجی ندارند اما خدای متعال پنداشته شدند تا دگراندیشان خداباور، باورشان بشود که خالق آنان، مخلوق خودشان است و پوچ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر چیزی را باید تا حد امکان ساده کرد، اما نه سادهتر از آن
این «آیه» زیبا را آلبرت اینشتین تلاوت نمود. بله، هر چیزی را باید تا حد امکان ساده کرد، اما نه دیگر خیلی ساده.
تاریخ علم بارها و بارها شاهد جرقّههای فکری شدید بوده و بازهم خواهد بود و بسیار نیکو است آرای گوناگون و متضاد، چون صد گل بشکفد و عطر خود را بپراکند، امّا اینجا صحبت فقط بر سر یک نوع نگرش فلسفی نیست.
برخلاف فرهیختگانی چون برتراند راسل و داوکینز که با ارزیابیهای شتابزده میانه نداشته بر فروتنی علم تأکید میکنند، برخی با دخیل بستن به قوری کیهانی، و این پندار که تنها خودشان به اصل تکامل انواع و انتخاب اصلح معتقدند همه باورهای کهن (و نه کهنه) را به وهم و خیال و ارتجاع نسبت میدهند.
از دید آنان دگراندیشان چون از دین بری نشده اند، پرسش ستیز و ستم پذیر هم بوده و همه از جنس شاکیان سقراط و بازجویان گالیله و قاتلان ژردانو و عاملان «سنگسار» هستند.
گفته شده: خداباوران از بس باورهای خودشان را تکرار میکنند برایشان وهم و خیال، یقین جلوه میکند؛ ولی همین استدلال در مورد قوری راسل نیز صادق است.
از بس قیاس مع الفارق قوری کیهانی به مذاق شبه آتهایستها، مزّه کرده و تکرار شده، جنبه خیالی و غیرواقعی آن دیده نمیشود.
بگذریم که از نظر ریاضی ابتدا میبایست حرکت آن به اصطلاح قوری میان زمین و مرّیخ تأیید شود و خود راسل که عالماً عامداً وجود آنرا «فرض» نمود، بیشتر از هر کسی میداند که آن قوری شکستنی چقدر پا در هوا است.
تازه باید آن پندار (اگر قرار است با خدا، این همانی شود)، رنگ و بوی حقیقت داشته و در آئینهای مردم در قرون و اعصار راه یابد. خیلیها آمدند و خیلی حرفها زدند و امر به تکرار کردند، اما چون کفهای روی آب گم و گور شدند. تودههای مردم باید آن پندار را با دل و جان بپذیرند و با آن اخت بشوند.
آن پندار (در اینجا قوری)، باید کسانی را هم که نه پرسش ستیزند و نه ستم پذیر و باورهایشان معلول ترس و نفع و جهل بشر اولیه در برابر طبیعت اسرارآمیز نیست، جلب کند و برای مبارزان راه آزادی که در مصاف با عمله استبداد، به قلب آتش میروند، سّد و دیوار نباشد. امّا قوری راسل پُر از امّا و اگر است و با اگر و مگر و وهم و خیال نمیتوان همه چیز را وهم و خیال جلوه داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
دستاوردهای تکامل و فیزیک میگوید که سخت ترین، سنگترین و چگالترین صخرهها و سنگها (که مغز ما میشناسد و جامد و نفوذناپذیر تعریفش میکند)، پر از «خالی» است و چون نسیم سحرگهان لطیف و سبکبال. اما دستهای ما که با مغزمان بده و بستان دارند، سیخکی رفتار کرده و لطافت و خلاء عظیم درون سنگ سخت را حّس و باور نمیکنند. اصلاً به آن راه ندارند. تکامل آدمی آنگونه نبوده که بتواند در دنیای اتمها چرخ بزند و فضاهای خالی و بیکرانهاش را دُور بزند.
هل سباحت را رها کن کبر و کین
نیست جیحون نیست جو، دریاست این
وانگهان دریای ژرف بیپناه
در رباید هفت دریا را چو کاه
راز و رمز این جهان زنده و زیبا و این «همه نقش عجب در گردش پرگار»، آنقدرها هم ساده و پیش پاافتاده نیست که با یک قوری چای حل و فصل شود و اژدهای گاراژ و اسب نامرئی تک شاخ و اسپاگتی پرنده ریشریش، حرف آخر را بزند.
نیزه بازی اندر این گوهای تنگ
نیزه بازان را همی آرد به تنگ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
If I were to suggest that between the Earth and Mars there is a china teapot revolving about the sun in an elliptical orbit, nobody would be able to disprove my assertion provided I were careful to add that the teapot is too small to be revealed even by our most powerful telescopes. But if I were to go on to say that, since my assertion cannot be disproved, it is intolerable presumption on the part of human reason to doubt it, I should rightly be thought to be talking nonsense. If, however, the existence of such a teapot were affirmed in ancient books, taught as the sacred truth every Sunday, and instilled into the minds of children at school, hesitation to believe in its existence would become a mark of eccentricity and entitle the doubter to the attentions of the psychiatrist in an enlightened age or of the Inquisitor in an earlier time.
«ریچارد داوکینز» تمثیل قوری راسل را بارها در نوشتههای خودش بکار برده و در بحث با «لورنس کراس» فیزیکدان هم به آن توسّل جسته و «توهم خداوند» The God Delusion را با قوری کیهانی، «این همانی» کردهاست که البته جای نقد دارد.
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook