کمیته مشترک ضدخرابکاریمخوفترین شکنجه گاه ساواک
...
اول انقلاب هنگامی که بهمن نادریپور(تهرانی بازجوی ساواک) بازداشت بود بازپرس پرونده از یکی از زندانیان سیاسی که توسط وی پیش از انقلاب شکنجه شده بود میخواهد که تهرانی را در زندان ببیند و اگر تمایل داشت از او بازجویی کند. زندانی مزبور از تهرانی میپرسد «آیا منو بجا میآری؟» تهرانی پاسخ میدهد: البته، و ادامه میدهد حالا نوبت توست، میتونی مقابله به مثل کنی اما این را بدان که حکومتها به امثال ما بیش از شماها نیاز دارند.
حالا اگر میخواهی بزنی، این کار را بکن و اگر نمیتوانی برو و کلاهت را محکم بچسب که سرت به باد میرود.
زندان فلکه(کمیته مشترک) را آلمانیها ساختند
زندان فلکه که بعدها کمیته مشترک ضد خرابکاری، زندان زنان، بند سه هزار، و بالاخره توحید لقب گرفت، در سال ۱۳۱۶ توسط آلمانیها بنا شد. سبک معماری این شکنجه گاه مخوف، درهای آهنی یوقور که هنگام باز و بسته شدن غیژ و غیژ میکرد، دیوارکهای ۲۰ سانتی جلوی درها، سلولهای انفرادی سرد و مرموز، اتاق شکنجهای که سقف آنرا برداشته بودند تا فریاد زندانیان در تمامی بندها بپیچد و ایجادُ رعب کند و نیز میلههای آهنی که به شکل S S (اس اس) در سرتاسر جلوی بالکنها تا سقف نصب شده بود… همه و همه حرف میزند.
چه در دوران رضاشاه، چه در زمان محمدرضاشاه و چه پس ازُ ملاخورشدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، گذر بسیاری از آزادیخواهان میهنمان به این «فلک الافلاک نوین» افتاده و در اتاق تمشیت یا تعزیرخانه، شکنجه شدهاند. این زندان که بعد از قصر از قدیمیترین زندانهای ایران بود با سه طبقه و شش بند مجزا و اتاقها و سلولهای گوناگون، در اطراف دایرهای به شعاع هشت متر بنا شدهاست.
(تمشیت در اصل، مأخوذ از مشی بمعنی جاریکردن و روانکردن است).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کمیته مشترک و حِس شریف تنهائی
در داخل همین دایره حوض بزرگی ساختهاند که از قدیم و ندیم حُکم شکنجهگاه یدکی وَ سرپائی داشت و گاه(نه همیشه) برخی از زندانیان زیر بازجوئی را حتی در سرمای زمستان داخل آن انداخته پوتین باران میکردند تا به قول خودشان مثل موش آب کشیده حالشان را جا بیاورند. این حوض داستانها دارد، در مواردی زندانی را وادار میکردند دور حوض بدود و عَرَعر یا هاپ هاپ کند و بازجویان با شلاق به دنبالش میافتادند.
زندانیان کمیته مشترک از حِس شریف تنهائی که ستمگران با آن بیگانهاند و برکت زندان انفرادی است و بدون آن آدمی خودش هم عریان نمیشود، از غمهای عزیزی که قدمش مبارک است، ازعکس قاب شده اعلیحضرت بر بالای در ورودی اتاق شکنجه که به آن تمشیت میگفتند، از قابلمه بزرگ چای که گاه، تک و توکی از بازجویان ته سیگارشان را در آن ریخته و با دم پائی هم میزدند تا به بندها بیآوردند، از حمام بی در و پیکرش که میبایست زندانی با چند شماره بیرون بیاید وگرنه یا آب قطع میشد و یا با شلنگهای آب سرد پذیرائی، از صدای تودماغی رسولی بازجو که نیمههای شب مست میکرد و بر پا میداد: «امت رسولی برپا»، از زندانیان زیر شکنجه که به عمد آنها را دم در بندها میگذاشتند و لگد میخوردند، از بخاری پولار بندها که لوله نداشت و دود وَ دَمش همه جا را میگرفت و از زنان و مردان دلیری که آنهمه آزار دیدند و از امثال «حسین کرمانشاهی اصل» و مراد نانگلی که زیر شکنجه جان دادند، و از پایمردی همایون کتیرایی ها و نابدل ها و عزیز یوسفی ها...یک سینه سخن دارند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از کمیته مشترک تا زندان توحید!
این بازداشتگاه قدیمی، پیشتر زندان موقت شهربانی بود و در پشت ساختمان مرکزی شهربانی کل کشور قرار داشت. پس از انقلاب نامش را زندان توحید گذاشتند و باز در آن بساط شلاق و شکنجه برپا شد. در دهه هفتاد، درحالیکه اوین و گوهردشت و چندین و چند زندان دیگر در شهرستانها سُر و مُر و گنده سرجایش بود، کمیته مزبور تعطیل و به موزه عبرت تبدیل شد.
...
واقعش ستم رژیم پیشین به زندانیان، با بلایی که رژیم بعدی در دهه ۶۰ بر سر جوانان ایران زمین نازل کرد، قابل مقایسه نیست. بسیاری از زندانیان که زمان شاه دو یا سه سال حکم گرفتند، در دهه ۶۰ تیرباران شدند. اسیرکُشی سال ۶۷ و آن فتوای ستم آلود را که با گوشه چشم به داستان یهودیان بنیقریظه بر سر پاکترین جوانان این مرز و بوم آوار شد، هیچکدام از بازجویان رژیم گذشته، تصور هم نمیکردند…
...
بگذریم و به کمیته مشترک ضدخرابکاری برگردیم.
در پی خردهکاریهای شهربانی و ساواک و رقابتهای بازدارنده با همدیگر، به دستور اعلیحضرت، قرار شد تعقیب و مراقبت و برخورد با مخالفان سیاسی را کمیتهای مشترک از واحدهای اطلاعاتی و عملیاتی ساواک، شهربانی و ژاندارمری، هماهنگ به پیش ببرند و در محل سابق زندان موقت شهربانی مستقر شوند.
بازجوی معروف، تهرانی (بهمن نادری پور) در دادگاهش اشاره کرد:
بعد از آنکه تیمسار فرسیو به وسیله گروههای مبارز ترور شد و پاسگاه کلانتری قلهک مورد حمله مردان مسلح قرار گرفت، رضا عطارپور(دکتر حسینزاده) و محمد حسن ناصری(عضدی)، زیر نظر ناصر مقدم و پرویز ثابتی شالوده کمیته ضدخرابکاری را با الگوبرداری از کمیتههای مشابه که در آمریکای لاتین وجود دارد دنبال نمودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اقرارگرفتن از زندانی به هر قیمت
بین سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵، پنجاه گروه ضربت و تعقیب و گریز، تهران را مثل جغد میپائید و به شکار مبارزین میپرداخت.
کمیته مشترک دارای یک رئیس و سه معاون بود که همه از بلندپایگان ساواک بودند. معاون اول بر واحد اطلاعات نظارت و مدیریت داشت. معاون دوم رئیس واحد اجرایی بود و معاون سوم بر واحد پشتیبانی ریاست میکرد.
واحد اطلاعات خودش از چهار دایره شناسایی، جمعآوری، بازجویی و بهرهبرداری تشکیل میشد. دایره جمعآوری هم ۳ شعبه داشت. (رابطین، جمعبندی اطلاعات و تعقیب و مراقبت)
دایره بازجویی که بیشتر توی چشم میخورد و کارش با شکنجه و به اصطلاح «تمشیت» ربط داشت، هشت تیم بازجویی را در برمیگرفت و کارش اقرارگرفتن از زندانی به هرقیمت بود… زندانی را در صورت لزوم روی اجاق برقی هم مینشاندند و شوک الکتریکی میدادند… (البته تک و توک زندانیان به تور اینگونه شکنجهها میافتادند.)
واحد اجرایی سه دایره مخابرات، تجسس و شناسایی و اسلحه و مهمات را دربرمیگرفت. خود دایره تجسس و شناسایی هم شامل ۵ اکیپ (۴ نفره) گشتی و تعقیب و مراقبت بود.
...
از سرتیپ ماهوتیان و سرتیپ مصطفی امجدی که بگذریم، باید از سپهبد جعفرقلی صدری (رئیس شهربانی کل کشور) نام ببریم که اولین رئیس کمیته مشترک بود. بگذریم که عملاً ناصر مقدم و پرویز ثابتی کارها را پیش میبردند.
سرتیپ رضا زندی پور که متاسفانه در ۲۶ اسفند سال ۱۳۵۳ جلوی فرزند خردسالش کشته شد، بعد از سپهبد جعفرقلی صدری هدایت کمیته را پیش برد. بعد از زندی پور، سرتیپ علی اصغر ودیعی و سپس سرتیپ جلال سجدهای مسؤول اول کمیته مشترک بودند.
...
سجدهای، با دادن پاداش به عمله ستم که در کوچه و خیابان به شکار مبارزین میپرداختند، عرصه را بر جامعه تنگ کرد. شرط و شروط و مژدگانی دادنهای وی به شکارچیان و قاتلان، باعث میشد وقت و بیوقت گشتیهای ساواک در تهران تور پهن کنند.
پیشتر نیز شکنجهگرانی چون کاوه (همایون کاویانی دهکردی) که سرپرست اکیپها بود و در عملیات زیادی شرکت نمود و در دستگیری مبارزین نقش برجستهای داشت، جایزه میگرفتند.
او بود که هجدهم بهمن سال ۱۳۵۴ جلوی دانشگاه صنعتی (شریف) به مبارز دلیر مهندس حسینجان زینلی گلپایگانی تیر زد. حسینجان زینلی در حالیکه زخمی بود شعار مرگ بر نیکسون، مرگ بر دیکتاتوری سرداد و آیات قران میخواند، در ماشین گشت ساواک جان سپرد. به خاطر اینگونه خدمات، شکنجهگر مزبور علاوه بر دو تقدیر از مدیر کل اداره و ریاست ساواک و مدال درجه سوم کوشش، از اعیحضرت همایونی هم نشان پاس گرفت.
...
در کمیته مشترک بازجویان نیز گاه شلاق میزدند اما مسؤول اصلی شکنجهها و شوک الکتریکی و دستگاه موسوم به آپولو، محمد علی شعبانی (حسینی) بود. حسینی اهل گلپایگان بود. وی در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ هنگامی که منزلش محاصره شد با اسلحه کمری اقدام به خودکشی نمود و در تاریخ ۱۲/۲/۵۸ درگذشت.
از مأموران کمیته مشترک یک نفر دیگر هم - ۲۰ اردیبهشت ۵۸ – (در زندان قصر) خودکشی کرد. نامش «عطاالله شهری مقدم» بود. از خودکشی وی یا تیرباران ۱۵ نفر از اعضای کمیته مشترک در اصفهان و مشهد و تهران، خوشحال نشدم هرچند در ظلم و بیداد قاتلین زندانیان سیاسی و نهاد سرکوبگر کمیته مشترک ضد خرابکاری تردیدی نیست. کمیته مشترک، نماد بیداد رژیم پیشین بود و در آن گلهای زیبایی پرپر شدند اما گزارشات غیرواقعی نیز علیه آن فت و فراوان است.
پانویس
«سپردن پروندههای سیاسی به دادگاههای نظامی بخشی از قانون تاسیس ساواک در سال ۱۳۳۵ بود، البته پیشتر و به دنبال کودتای ۲۸ مرداد نیز، چهرههای سیاسی در دادگاههای نظامی محاکمه شدند.»
در این رابطه
...
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook