تاریخ جهان دادگاه جهان است(۱۰)
ایدهآلیسم آلمانی Deutscher Idealismus
...
در قسمت پیش ضمن اشاره به رمانتیسم، جنبشی که در چند قرن اخیر زندگی و اندیشه دنیای غرب را دگرگون کرد و در هنرهای تجسمی، ادبیات و موسیقی هم آثار خود را نشان داد، یادآور شدم جدا از تاثیر انقلاب کبیر فرانسه و نتیجههای آن، رمانتیسم در واقع واکنشی بود به انقلاب صنعتی، همچنین قیامی علیه هنجارهای اشرافی، اجتماعی و سیاسی عصر روشنگری. رمانتیسم نقش بسیار بزرگی در تصمیمگیریهای مردم داشت(و دارد)، با اینحال میتواند با سقوط از تخیل به توهم، به ابتذال هم درغلطد و با عقلانیت ستیزه کند.
...
آشنایی با سر فصلها و نقاط عطف تاریخ جهان را با بحث پیرامون ایدهآلیسم آلمانی Deutscher Idealismus ادامه میدهم. البته نه از منظر فلسفه(به معنی دقیق کلمه)، اگرچه در خلال بحث به اصطلاحات فلسفی هم برخورد میکنیم
ــــــــــــــــــــــــــــ
بخشهای پیشین
ایدهآلیسم آلمانی ، روشنگری در عرصه ذهن و ایده ها
ایدهآلیسم آلمانی یکی از مکاتب مهم و تأثیرگذار تاریخ فلسفه است که به لحاظ زمانی دوره کانت تا شلینگ را در بر میگیرد. جنبشی فلسفی که در آلمان اواخر دوره روشنگری شکل گرفت.
از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری، انقلاب فرانسه و نهایتاً ایدهآلیسم آلمانی به عنوان گفتمان کلیدی، تحکیم میشود. از یاد نبریم که آلمان یکی از مراکز اندیشهها و ایدهآلهای دوران رمانتیک بود و فیلسوفان کلاسیک آلمان نقطۀ عطف بزرگی در مسیر تاریخ اندیشه به وجود آوردند.
...
از امانوئل کانت که آثارش زمینههای اولیه شکلگیری این جنبش را فراهم ساخت که بگذریم، برجسته ترین متفکران جنبش ایدهآلیسم آلمانی، یوهان گوتلیب فیشته Johann Gottlieb Fichte، فردریش شلینگ Friedrich Schelling و گئورگ ویلهلم فریدریش هگل Georg Wilhelm Friedrich Hegel ، فردریش هاینریش ژاکوبی Friedrich Heinrich Jacobi، ارنست شولز Gottlob Ernst Schulze، کارل لئونارد رینهولد Karl Leonhard Reinhold و، اشلایرماخر Friedrich Schleiermacher بودند.
البته در ادبیات فلسفی شوروی(سابق)، ایدهآلیسم آلمانی شامل دکترین فلسفی فوئرباخ هم میشود. در این بحث به دو تن از این دانشوران، به کانت که نظراتش زمینهساز جنبش ایدهآلیسم آلمانی بود، و به هگل که تعالیمش آآنرا به اوج رساند، اشاراتی خواهم نمود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ایدهآلیسم یعنی چی؟
ایدهآلیسم(ایدئالیسم)، به طور عام آموزهای است که بر اساس آن «ایده»ها مقّدم بر امر واقع هستند. ایدهآلیسم هم با ایده پیوند دارد و هم با ایدهآل.
ایدهآل صفتی است از واژه ایده که به صورت اسم نیز به کار میرود. در معنای صفتی مقابل صفت واقع یا واقعی قرار میگیرد و دو کاربرد دارد:
یکی برای فرد دارای اوصاف مطلوب و دیگری در وصف آنچه فقط در ذهن و وهم باشد نه در خارج. ایدهآل در معنای اسمی بر آنچه که صلاحیت ارضای تمام تمایلات عالی انسانی(مطلق یا مفید) را داشته باشد کاربرد دارد. با مسامحه، همان که در گفتگوهای روزمره از آن با عنوان «پرفکت» Perfect و «عالی» یاد میکنیم.
...
اصطلاح ایدهآلیسم Idealism بیش از یک معنی دارد. برابر فارسی آن، از جمله پندارگرایی و آرمانگرایی است. البته مفهوم عمومی آرمانگرایی، دربارهٔ آرمانها(ایدئالها) است در حالی که فلسفه ایدهآلیسم، به ایدهها میپردازد و این دو یکی نیست.
واژه ایده هم مثل ایدهآلیسم بیش از یک معنی دارد. ایده idea، از لفظ یونانی با نام «ایده ئیو» که به معنای دیدن است، مشتق شده و معانی مختلفی مانند شکل، ظاهر، و نمونه دارد. ایده در حقیقت یک تصور ذهنی است.
...
ایدهآلیسم اشاره به مجموعهای از دیدگاههای فلسفی با این ادّعاست که ایدهها موضوع حقیقی معرفت هستند و بر اشیاء مقدماند و این ایدهها هستند که امکانِ بودن را برای اشیا فراهم میکنند.
بعبارت دیگر، ایدهها، هم از نظر معرفتشناختی و هم از نظر متافیزیکی اولویت دارند و واقعیت خارجی، آنچنان که ما درک میکنیم، منعکسکننده فرایندهای ذهنی است.
البته ایدهآلیسم مدّعی نیست ذهن، خالق ماده یا جهان مادی است. همچنین این دیدگاه، «فکر» را با «متعَلَّق فکر»(یعنی با چیزی که به آن میاندیشیم) یکی در نظر نمیگیرد، بلکه مدعی است جهان خارج را تنها با توسل به فرایند ایدهها میتوان درک نمود.
...
اولین کسی که در اصطلاحات فلسفی این واژه را به کار برده افلاطون است. لایبنیتس هم در اواخر قرن هفدهم اصطلاح ایدهآلیست را برای اشاره به فیلسوفی به کار گرفت که اولویت را به ذهن بشری میداد و اهمیت کمتری برای حواس قائل بود. پس از او، جرج بارکلی ایدهآلیسم را در افراطیترین و موجزترین صورت آن مطرح کرد:
وجود داشتن، ادراک شدن است.
(اِسّهاِست، پِرکیبی) Esse est percipi
بعبارت دیگر شرط وجود، درک شدن توسط حواس است.
To be is to be perceived
البته رستاخیز ایدهآلیسم با کانت و در آثار او روی میدهد. بعدها شوپنهاور، آنری برگسون، برنارد بوزانکت و دیگران هم به آن پرداختند.
...
همین جا این نکته را یادآور شوم که در تحلیل و توضیح پدیدههای جهان هستی مابه ازای تفکر استنتاجی/ قیاسی، رویکرد و عزیمت از روش استقرایی است که فلسفه علم روی آن تأکید دارد. صفت مشخصه فلسفه علم این است که از علوم زمانه استنتاج میکند و روش خودش را متکی بر دستاوردهای علوم مشخص میکند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
رستاخیز ایدهآلیسم با کانت و در آثار وی روی میدهد
کانت معرفتشناس نقاد با اینکه در زمانی میزیست که بر غنچه معرفت بهار ها گذشته و از او عطر ها تراویده بود، باز در دام اوهام زمانه افتاد و جار زد شیمی یعنی چه؟ شیمی هرگز علم نخواهد شد، منطق ارسطوئی است که حرف آخر را میزند و فیزیک نیوتونی الگوی یک علم صحیح است!
اما وی که چون جویباری روان در تغییر بود، بتدریج در شکلدهی به تفکر و فرهنگ غرب از جایگاه مهمی برخوردار شد و نمیتوان نقشش را نادیده گرفت. کانت بنیانگذار گونهای از ایدهآلیسم بود که خودش آن را ایدهآلیسم فرا برنده و ناب(استعلایی)، مینامید. بسیاری از جنبشهای فلسفی، و تقریباً تمام آنهایی که در آلمان بودند، یا با کانت آغاز شدهاند و یا در واکنش به او پدید آمدهاند. هیچ اندیشهای در فلسفه غرب نبوده که از فلسفه وی نشأت نگرفته باشد. ایدهآلیسم آلمانی هم از کانت سرچشمه میگیرد.
...
ایدهآلیسم آلمانی اشاره به دورانی در تاریخ فلسفه است که با کانت آغاز و با فیشته و شلینگ و هگل ادامه مییابد. از زمان این فیلسوفان، ایدهآلیسم که در یک معنی مقابل واقعگرایی(رآلیسم) است، رویاروی ماتریالیسم قرار میگیرد و با تکیه بر این رویارویی است که برخی به ناروا همه فلسفهها را به ایدهآلیسم و ماتریالیسم بخش کرده، هر فلسفهای را که ماتریالیستی نباشد گونهای از ایدهآلیسم میشمرند.
کم نیستند کسانیکه دم از ایدهالیسم ذهنی و عینی زده، خیال میکنند ایدهالیسم لزوماً بیانگر منافع طبقات ستمگر جامعه و ابزاری در خدمت آنهاست. نه امثال «یوهان گوتلیب فیشته» که «ایدهآلیست ذهنی» پنداشته میشوند، از عینیت به دور بودند و نه افلاطون و هگل و شلینگ که مدال «ایدهآلیست عینی» گرفتهاند از ذهنیت به دور.
...
کانت و فیشته و شلینگ و هگل با درک تازه از انسان و جهان به شکلدهی ذهن مدرن کمک شایانی کردند و روی این واقعیت دست گذاشتند که نوسازی جهان از نوسازی درون سرچشمه میگیرد. کانت که تاریخ اندیشه فلسفی غرب را به خود و پس از خود تقسیم نموده، با ابداع فلسفه انتقادی گامی مهم در فلسفه جدید برداشت. اندیشه بنیادی او این است که با آنکه تجربه حسی، زمینه شناسایی است، ولی بنیاد آن نیست.
کانت اگرچه بر خلاف ایدهآلیسم آلمانی که اندیشه آدمی را در اندیشیدن، مطلق نامحدود میشمرد، اعتقاد داشت که اندیشه جز در قلمرو نمودها به شناسایی دست نمییابد؛ اما نظراتش زمینهساز جنبش ایدهآلیسم آلمانی بود. او با انقلابی دگرگونساز، با انقلابی کپرنیکی پندارهای رسمی زمانه خویش را بهم ریخت.
...
در اندیشه ایدهآلیستهای آلمانی، سوژه بشر آزاد و دارای حق در نظر گرفته میشود و یکی از دغدغههای آنان چگونگی ایجاد جهانی اخلاقی برای موجودی اخلاقی به نام انسان بود. کانت میگفت این دین است که مبتنی است بر اخلاق و نه بالعکس. بگذریم که آنچه بر دین مقدم است سودای خود آدمی است. سودای آدمی مقدم بر دین است. میتوان با طناب دین به چاه افتاد یا به آن آویخت و از چاه در آمد.
...
در ایدهآلیسم آلمانی، حقوق بشر برای نخستین بار تعیّن جهانشمول آزادی است و از این زاویه میتوان کانت را مهمترین بنیانگذار فلسفه حقوق بشر هم به شمار آورد. او بود که گفت حق، تماماً تحقق خارجی آزادی است. به عبارت دیگر بنیاد حق به مثابه حق بشر همانا آزادی است. البته او و هیچکس دیگر بری از خطاهای بزرگ نیست.
کانت در رسالهای تحت عنوان نظریه و عمل با نگاهی تبعیضآمیز و تحقیرآمیز نسبت به زنان آنان را شهروندانی فرومایه، دارایی مردان و نابرخوردار از حق مشارکت سیاسی میداند و طبیعی است این نظر که برخلاف بدیهیترین اصول حقوق بشر و البته ناسازگار با فلسفه اخلاق خود اوست، تحت تاثیر وضعیت و زمانه آلمان اواخر قرن هجدهم بیان شدهاست.
هگل هم از این گونه خطا ها کم نداشتهاست.
وی تفاوت میان زن و مرد را به تفاوت میان حیوان و گیاه تشبیه نموده و گفتهاست: «...تکامل زن همچون گیاه به آهستگی صورت میگیرد. زنان اگر در رأس حکومت قرار گیرند، موجودیت آن را به خطر میاندازند. چرا که آنها نه بر اساس مطالبه همگانی بلکه بر اثر ضعفهای مقطعی و هیجانات لحظهای رفتار میکنند.»
ــــــــــــــــــــــــــــ
ایدهآلیسم آلمانی در تعالیم هگل اوج میگیرد
ما نیازمند آگاهی و بینش تاریخی هستیم تا اینکه بتوانیم با یک نگرش اندیشیده به تاریخ و فرهنگمان بنگریم. این بینش و این نوع نگرش را بیشتر تفکر هگلی در اختیار ما قرار میدهد. هگل عطف به گذشته فلسفه است. او ضمن آن که دستاوردهای تاریخ فلسفه را لحاظ کرده، فرزند زمان خویش است.
البته میتوان فلسفه هگل را خواند و از آن آزادی و نقد قدرت نتیجه گرفت، میتوان هم از آن استبداد دولتی و سلطنت مطلقه استنباط کرد و گفت که ایدهآلیسم آلمان یکی از مهمترین عواملی بوده که منجر به ایجاد بستر فکری مساعد برای ظهور افکار قدرتمندانه بعد از دوران هگل شد. غافل از اینکه ظهور فاشیسم و نازیسم در قرن بیستم پیش از آنکه به امثال هگل ربط داشته باشد، نتیجه منطقی پیوندخوردن دستگاه سلطنت با به اصطلاح نظامهای دموکرات اروپایی بود.
...
هگل مثل بیشتر فلاسفه کلاسیک آلمان، در دانشکده الهیات و نهادهای مسیحی بالیده بود و نخستینبار او بود که تمدن غرب را تمدن مسیحی نامید. البته خدا در نزد وی موضوع یک رابطه ذهنی با مبداء وجود است و ارتباطی به تعالیم کلیسایی ندارد.
...
در آستانه انقلاب فرانسه، هگل علیه کلیسا و دولت، در آلمان مبارزه نظری و فکری میکرد.(همچنین شلینگ و هولدرلین)
وقتی کتاب عقل در تاریخ هگل را میخوانیم، متوجه رویکردش به انقلاب فرانسه و عصر روشنگری میشویم. او در آغاز تحت تاثیر انقلاب فرانسه بود هرچند بعد از مدتی اعتقاد و اراداتش معتدلتر شد.
معتقد بود چون واقعیات سرشار از تضاد هاست لذا توضیح آنها نیز باید مبتنی بر تضاد باشد. بارها میگفت: تنها نقطه ثابت فلسفه، خود تاریخ است و «تاریخ جهان چیزی نیست مگر افزایش آگاهی در مورد آزادی»
میتوان وی را آخرین متفکر استنتاجی فلسفه کلاسیک آلمان دانست.
....
در دیباچهی کتاب «خطوط اساسی فلسفهی حق» گفته است «آنچه واقعی است، بخردانه است، و آنچه بخردانه است، واقعی است»، با اینحال جانب حکومت نابخرد پروس را گرفت.
یکی از خطاهای هگل از دید پیروانش کوشش در علامت مساوی گذاشتن میان جامعه عقلانی و دولت به اصطلاح عقلانی(حکومت وقت پروس) است. دولت مستبدی که حقوق دموکراتیک شهروندان را ضایع کرده بود ولی هگل آنرا جلوه آزادی میشِمُرد. هگل گرچه پیشتر به دولت پروس انتقاد داشت اما بعدها دولت مزبور را عملیشدن اراده خدای لایزال و روح مطلق نامید و افتخار میکرد که مزدبگیر و فیلسوف آن دولت است. دولت پروس هم کوشش میکرد تا از او بعنوان سمبل روشنفکری سوء استفاده نماید.
...
هگل، مثل کانت هم به غنای ایدهآلیسم آلمانی افزود و هم تحت تاثیر آن قرار داشت. آن دو که جای خود دارد، حتی ریشههای افکار فیلسوف معاصر هابرماس هم به «ایدهآلیسم آلمانی» بر میگردد.
اندیشمند روسی داوید ریازانوف David Riazanov که در سال ۱۹۲۴ کار در زمینه انتشار آثار مارکس و انگلس را آغاز کرد، حتی از ریشهداشتن کارل مارکس هم در فلسفه ایدهآلیسم آلمان صحبت میکرد و تلاش داشت آنرا مستند کند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ایدهآلیسم آلمانی نظریهٔ انقلاب فرانسه است
اواخر قرن هجدهم در فرانسه اتفاق عظیمی روی داد که چارچوب سیاسى رژیم کهن را درهم شکست. انقلاب شد، انقلابی کبیر که تأثیر عمیقی بر افکار مردم جهان گذاشت. ایدهآلیسم آلمانی هم نوعی انقلاب بود، اما انقلاب در عالم ذهن و اندیشه. درواقع آنچه فرانسویها اندیشیدند و عمل کردند، امثال کانت و هگل به فلسفه کشاندند.
...
فرانسه مهد روشنگری بود و این اندیشه را بر سر زبانها انداخت که توسعه و پیشرفت جز با نگرش علمی میسر نیست. متفکران جنبش روشنگری در آلمان نیز با اصالتدادن به عقل، محور قراردادن انسان و احترام به حقوق انسانی، به ویژه حق انتخاب و آزادی، توانستند موجب رشد و آگاهی انسانها شوند و بینش جدیدی را به آنها اعطا کنند. همین آگاهی متحول و رشدیافته در شکلگیری ایدهآلیسم آلمانی مؤثر واقع شد.
...
همانطور که پیشتر اشاره نمودم فیلسوفان کلاسیک آلمان با انقلاب فرانسه همعصر بودند و هر یک به نحوی، از آن واقعه بزرگ متأثر شدند. کانت هنگامی که از طریق اخبار متوجه پیروزی انقلاب فرانسه شد، اشک شوق از چشمانش جاری گشت و به دوستانش گفت: «حال میتوانم مانند شمعون(یکی از حواریون حضرت عیسی)، بگویم: خداوندا، اکنون بگذار تا بنده تو بیارآمد؛ زیرا دیدگان من سلام و رحمت تو را دیدند.»
...
ایدهآلیسم آلمانی را «نظریهٔ انقلاب فرانسه» نامیدهاند. چون واکنشی در برابر چالش پیشآمده از آن انقلاب بزرگ و بیانگر این اعتقاد بود که نهادهای اجتماعی و سیاسی باید هماهنگ با تحول آزادانهٔ فرد باشند و آزادی نباید با هیچ بهانه و توجیهی به قربانگاه رود.
...
تحولاتی که در فرانسه به جنبش سیاسی و در آلمان به جنبش نظری فلسفه کلاسیک منتهی شد آبشخور واحدی داشتند و آن وقایع عصر روشنگری است. روحیه کلی حاکم بر نهضت روشنگری، چه در فرانسه و چه در آلمان، اصالتدادن به عقل و استفاده از آن در تمام مسائل مربوط به جهان و انسان بود. البته مقصود کلی نویسندگان عصر روشنگری از عقل، عقلی بود که اعتقاد به وحی، تسلیم در برابر قدرت و مرجعیت، احترام به آداب و سنن و نهادهای تثبیت شده، مانعی در راه آن نباشد.
...
در باب نسبت میان ایدهآلیسم آلمانی و تحولات سیاسی اجتماعی دو قرن اخیر همانند انقلاب فرانسه، بیانیههای حقوق بشر، ظهور مارکسیسم و... از یک سو، و مفاهیم و آموزههای سیاسی مرتبط با آنها همانند برابری، دموکراسی، انقلاب، آزادی و... از سوی دیگر، بحثها و گفتوگوهای فراوانی صورت گرفتهاست. گفته میشود بیانیه حقوق بشر ۱۷۸۹ و انقلاب فرانسه تجلی خارجی، و ایدهآلیسم آلمانی تجلی فکری و فلسفی عصر روشنگری است.
درواقع، شکلگیری ایدهآلیسم آلمانی پاسخ بحرانی بود که در دل روشنگری پدید آمد. بعبارت دیگر مضامین و دیدگاههای ایدهآلیسم آلمانی صورت نوینی از جریان فکری و فرهنگی روشنگری را رقم زد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
آزادی آلفا و اُمگای فلسفه من است
در قلمرو ایدهآلیسم آلمانی، سنتی خلق شد که با دوره طلایی یونان و اندیشهورزانی چون افلاطون و ارسطو قابل مقایسه بود. «سنّت»ی که «من» مهمترین بنیاد آن است. در آلمانی، Ich هم با حرف اول بزرگ هست و هم با حرف اول کوچک(ich). دوستی میگفت فهم جدی این دو بدون فهمِ کانت و ایدهآلیسم آلمانی ممکن نیست.
ایدهآلیسم آلمانی ضمن برجستهکردن این موضوع که «من در واقع به نحوی هستی آدمی است»، جمع بین متناهی و نامتناهی میکند به جهت این پرسش که من چه نسبتی با نامتناهی دارم.
...
در حوزه ایدهآلیستم آلمانی یکی از پرسشهای اساسی این است:
انسان چگونه میتواند در دل طبیعت که عرصه ضرورت هاست، آزاد باشد و از این طریق خود برای خویشتن، بدون توسل به مرجعیت بیرونی، قانونگذاری نماید؟
این پرسش که به نظر ساده میآید هنوز هم در صدر مسائل فلسفی است. پرسش و دغدغهای که در واقع مفهوم آزادی را برجسته میکند.
هگل در یکی از نامههایش نوشتهاست آزادی آلفا و اُمگای فلسفه من است(یعنی تار و پود فلسفه من آزادی است)، کانت و فیشته و شلینگ هم نظر خاص خودشان از این مفهوم را ارائه کردهاند. بگذریم که صورتبندی نخست این مفهوم در کتاب «قرارداد اجتماعی» ژان ژاک روسو است. روسو گفته بود: «هیچ مرجعی(قانونگذار)، بیرون از تو نیست و تو تابع قانونی هستی که خودت وضع میکنی»
در زمان روسو مراجع قدرت(دستگاه سلطنت و کلیسا)، دچار بحران مشروعیت بودند و این بحران مشروعیت مراجع، در ایدهآلیسم آلمانی بدَل به سلبِ مشروعیت از آنها شد و عقل و خرد بشری را جایگزین نمود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ما نیازمند آگاهی و بینش تاریخی هستیم
زمینههای نظری برای افق دید آدمی خود مقدمه تفکر فلسفی است. متاسفانه ما در ایران با دوران مدرن و اندیشه امثال کانت در وقت خودش آشنا نشدیم و همین حالا هم بسیاری از ما با آن به معنی دقیق کلمه آشنا نیستیم.
ما با غرب جدید نه بی واسطه، بلکه از طریق دولت عثمانی، روسیه، هند و مصر آشنا شدیم. افراد دردمندی مثل عباس میرزا، قائم مقام، امیرکبیر و... به تقلید از تنظیمات عثمانی بود که به اصلاحات دست زدند. البته کسانی بودند که ایرانیان را به تقلید از مظاهر فرهنگی تجدد یا به تامل در آن ترغیب میکردند. آخوندزاده، سیدجمال الدین اسد آبادی، ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، عبدالرحیم طالبوف و...
«آرتور دو گوبینو» Arthur de Gobineau سفیر مختار فرانسه در ایران هم واسطه آشنایی ما با غرب شد. اینکه او چه نیتی داشت بماند.
گوبینو، ترجمه و چاپ کتاب «گفتار در روش» اثر دکارت را در دستور کار قرار داد. با تلاش وی کتاب مزبور توسط دانشمندی یهودی به نام ملا لازار همدانی به فارسی ترجمه شد و با اجازه ناصرالدین شاه با عنوان حکمت ناصریه به طبع رسید. گوبینو در نوشتههای خودش گوشه هم میزند و میگوید:
مردم آسیا هوش و ذهن فوق العادهای دارند که نظیر آن در عالم دیده نمیشود با این حال دارای آن نیروی خلاقی که ما آن را عقل سلیم مینامیم، نیستند. چنین مینماید که فاقد عقل سلیم باشند زیرا اثری از آن در اعمال و افعال آنها دیده نمیشود.
...
یکی از ایرانیان آشنا به فلسفه، شاهزاده قاجاری «بدیع الملک میرزا عمادالدوله» بود(از شاگردان ملاعلی اکبر اردکانی و آقاعلی زنوزی).
وی به جهت آشنایی با آثار دکارت، لایبنیتس و کانت، پرسشهایی از سر تامل برای استادان خود طرح کرد که حاصل پاسخ استادان بدان پرسشها کتاب «بدایع الحکم» است. اسامی برخی از فیلسوفان سنت ایدهآلیسم آلمانی از جمله کانت و فیشته در سوال هفتم بدیع الملک به چشم میخورد. وی در سال ۱۲۷۴ شمسی درگذشته است. ضمناً در یکی از ترجمههای آن دوران اصطلاح idealism «فکریون» ترجمه شده بود.
...
نمونه دیگری که بر آشنایی نخبگان ایرانی با آراء کانت قابل ذکر است استنادهای افضلالملک(شیخ محمود کرمانی) سال ۱۲۸۳ در شرح آراء دکارت به کانت است. این شرح همانند ترجمه وی از رساله گفتار در روش دکارت از ترکی به فارسی، هنوز منتشر نشدهاست.
...
نام هگل و شوپنهاور و نیچه، همچنین روسو و ولتر در مقالهای از سید حسن تقی زاده که در سال ۱۳۰۶ چاپ شده، به چشم میخورد. در مجلد سوم سیر حکمت در اروپا نوشته محمدعلی فروغی هم اشارهای به سنت ایدهآلیسم آلمانی شدهاست.
البته بعدها ترجمه بخش کانت کتاب فلاسفه بزرگ آندره کرسون، ترجمه تاریخ فلسفه ویل دورانت و تاریخ فلسفه غرب برتراندراسل و بالاخره ترجمه بخش کانت تاریخ فلسفه کاپلستون، سیر حکمت در اروپا (فروغی) را تحتالشعاع قرار میدهد.
پانویس
«نقد عقل محض» نخستین کتاب کانت است که در ۱۹۸۳ به فارسی منشر شد. بعداً «تمهیدات» و «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» نیز در دست فارسیزبانها قرار گرفت. امروز هفت کتاب کانت (شاید هم بیشتر) به فارسی قابل مطالعه است...
...
سال ۱۳۱۶ ابوالحسن شعرانی بر اساس منابع عمومی فرانسوی فلسفه در کتاب «فلسفه اولی یا مابعد الطبیعه» به نظرات کانت (و دکارت) اشاره نمود.
دکتر حمید عنایت، دکتر عزتالله فولادوند، دکتر کریم مجتهدی، همچنین میر شمسالدین ادیبسلطانی، بهروز نظری، حداد عادل، منوچهر صانعی، عبدالکریم رشیدیان، بهروز صدیقین، محمدحسین صبوری، سید مسعود حسینی،... ، و کسان دیگری که من نمیشناسم، به ترجمه آثار کانت و دیگر فیلسوفان ایدهآلیسم آلمانی همت گماشتهاند.
منابع
- برکلی، جرج. رساله در علم انسانی و سه گفت و شنود. ترجمهٔ منوچهر بزرگمهر
- خراسانی، شرفالدین. از برونو تا کانت
- ستیس، والتر ترنس. فلسفهٔ هگل. جلد نخست. ترجمهٔ حمید عنایت
- هیپولیت، ژان. مقدمهای بر فلسفهٔ تاریخ هگل. ترجمهٔ باقر پرهام
- مرادخانی، علی. ایده آلیسم آلمانی در ایران
- ذاکرزاده، ابوالقاسم. ایدهآلیسم آلمان(از ولف تا پیروان جدید کانت)
- عبادیان، محمود. چرخش پس از کانتى در فلسفه استعلایى آلمان
- اندرو بووی، «زیباییشناسی و ذهنیت از کانت تا نیچه» ترجمه فربیرز مجیدی
- ارنست ولف – گازو، ملا صدرا و فلسفه ایدهآلیسم آلمان
- کاید خورده، رضا. تاثیرات کانت بر ایده آلیسم آلمان
- بختیاری، آرام. هگل میان شور جوانی و احتیاط پیری
- بستانی، احمد. بحثی در فلسفه اخلاق ایمانوئل کانت
- سلمانیان، فرهاد. قدیمی ترین طرح سیستماتیک ایدئالیسم آلمانی
- مرادی، محمد علی. کلاسیکها: ارتقای تفکر یا گپهای مهمانی
- موسوی، سید امین. ابرهای ایدهآلیسم
- شاد، نصرت. شلینگ فیلسوف رمانتیک...
- نعمتی، سکینه. تحقیقی در باب ایده آلیسم آلمان
- مرتضوی، حسن و.... تاریخ فلسفه راتلج
- مفید، مهدی. اندیشه فلسفی، ایدئالیسم آلمانی
- ابوالقاسم زاده، مجید. بهشتی، محمد رضا. تأثیرات فلسفه کلاسیک آلمان و انقلاب فرانسه بر یکدیگر
- آزاد، حسن (ح. آزاد)، تزهای مارکس در باره فویرباخ
- مهرابیان، مهدی. ایده آلیسم آلمانی و مفهوم آزادی
- زارع، حامد. گفتگو با محمود عبادیان
- سالومون، رابرت. فلسفه اروپایی...، ترجمه محمد سعید حنایی
- موحد، ضیاء، مجموعه مقالات سمینار کانت، آشنایی ایرانیان با کانت
- کانت، ایمانوئل. سنجش خرد ناب. ترجمهٔ میر شمسالدین ادیبسلطانی
-
Bunnin, Nicholas. “Idealism”. In The Blackwell Dictionary of Western Philosophy
-
Redding, Paul. “Georg Wilhelm Friedrich Hegel”. In Stanford Encyclopedia of Philosophy
در همین زمینهتاریخ جهان دادگاه جهان استتاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک...سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook