کورشِ تاریخی با توهّماتِ ما، از بُنیاد متفاوت است
در این بحث به استوانه کورش Cyrus Cylinder [سایروس سیلندر] و بیانیه وی در هنگام پیروزی بر بابل اشاره میشود، با مسامحه، منشور کورش.
کورش بزرگ (کورش دوم) مؤسّس نخستین دولت پهناور با کثرت اقوام، و در عینحال تمرکزگرای جهان باستان بود. او با پذیرش حکومتهای محلی و آزادی مردم در آیین خود، مانع سقوط دولتش در ورطهی استبداد شرقی شد.
- پادشاهی ماد بر نواحی غربی و مرکزی فلات ایران حکمرانی میکرد و حدود ۵۴۹ پیش از میلاد بهدست کورش فتح شد.
- پادشاهی لیدی، زمانی تمامی آناتولی غربی را در تصرف خود داشت و ۵۴۶ پیش از میلاد، کورش بر آن غلبه کرد.
- امپراتوری بابل نو (کـَلدانی) که در پیامد شکست از آشوریها آسیب دیده بود، پس از نابودی آشور، بار دیگر استقلال خود را بازیافت تا اینکه سرانجام در ۵۳۹ پیش از میلاد از کورش شکست خورد.
کسانیکه در مورد پادشاه هخامنشی، بیحرفیهایشان را با پُرحرفی جبران میکنند، به جای تأکید روی کورش تاریخی که با همّت او و یارانش ایران زمین هویّت گرفت، مرزهای جغرافیائی مشخص پیدا کرد و پراکندگی اقوام ایرانی جای خودش را به یک امپراطوری قوی داد، از قول افسانهسازانی چون کتزیاس و گزنفون، یک مشت دروغ را تحویل جامعه ایران داده و میدهند.
دوره آثار افلاطون، جلد سوم (آلکیبیادس)، ص ۶۲۹
...
...
هرکسی از ظّن خویش کورش را توصیف کرده و کم نیستند کسانیکه تصور میکنند او همان ذوالقرنین است که در قران اشاره شده، درحالیکه شواهد باستانشناسانه غیر از تفسیر به رأی است.
...
واقعش ما در مورد کورش بزرگ اطلاعات زیادی (که مستند و اثباتپذیر باشد)، نداریم. تنها میدانیم حدود سال ۵۷۶ قبل از میلاد متولد شده، ۵۵۰ به سلطنت میرسد و با تصرف پادشاهی ماد قدرت میگیرد. ۵۴۶ پادشاهی لیدیّه را فتح میکند و با شکست دادن پادشاه ثروتمندش «کرزوس» Croesus، پایتخت آن «سارد» (ساردیس) Sardis را در اختیار میگیرد و سال بعد (۵۳۹ قبل از میلاد) به بابل حمله کرده، آنجا را فتح میکند و حدود ۵۲۹ در شمال شرقی ایران، در جنگ کشته میشود. کورش، واپسین سالهای حیات خود را در نبرد با سکاهای بیابانگرد و مهاجم مرزهای شمال شرقی امپراتوری گذرانده و چه بسا در پی یکی از این نبردها، جان باختهاست.
...
جدا از هرودوت و گزنفون و کتزیاس، دیودور سیسیلی، افلاطون، پلوتارک، آپیان Appian، تاسیتوس Tacitus، هگل، ماکیاولی، ویل دورانت، کنت دوگوبینو، ارنست هرتسفلد، رومن گیرشمن... همچنین، ابوریحان بیرونی(در آثارالباقیه) و ابن عبری(در تاریخ مختصر الدول)، کم و بیش از کورش نوشتهاند. در تاریخنامههای سنتی رومانیایی ازجمله کتاب «رویدادنگاری» که «میخائیل موکسالیه» Mihail Moxalie در سده شانزدهم میلادی نوشته، به کورش اشاره دارد. گفته میشود یک سالنامه کهن مجارستانی هم سالشمار سلطنت وی را مکتوب کرده که نمیدانم واقعی است یا نه. در متون یهودی اما، کورش جایگاه خاصی دارد. خیلیهای دیگر هم از وی نوشتهاند. ازجمله عمادالسلطنه سالور، از دیوانسالاران دورهٔ قاجار که پادشاه هخامنشی (سیروس کبیر) را میستاید و نوشتههای مورخان یونانی در بارهٔ او را نقد میکند.
...
در کتاب تورات(عهد عتیق)، نام کورش ۲۳ بار به صورت مشخص آمده و در چندین جای دیگر نیز به او اشاره شدهاست. البته بیشتر داستان مربوط به وی در کتاب عزرا(عزیر) עֶזְרָא است، در تواریخ، اشعیا و دانیال هم آمدهاست.
◄ لوحه پاسارگاد (آدم کورش خشایثی یه هخامنشی یه=من کورش، شاه هخامنشیام)
◄ کتیبه داریوش در بیستون (که کمبوجیه و بردیا پسران کورش معرفی شدهاند).
◄ لوحی که بابلیان درباره فتح بابل نوشتهاند،
◄ لوحی که از نبونعید(نَبونَئید) Nabonidus شاه بابل یک سال قبل از سقوطش بجا مانده و در آن نام کورش آمدهاست و -
◄ گِلنوشتههای دیگری که در بابل به دست آمده و در مورد امور اداری و حکومتی است.
◄ از سه کتیبه کوچک آسیبدیده هم صحبت میشود که گویا در دشت مُرغاب به دست آمده و در آنها، کورش خود را معرفی کردهاست.

...
پس از فتح بابل توسط کورش، به رسم سنّت بابلیان که برای هر پادشاه، وقایع اتفاقیه را روی استوانه گِلی حک میکردند، این گِلنوشته Cyrus Cylinder نه به زبان هخامنشیان (خط میخی ایران قدیم)، بلکه به زبان اَکّدی (زبان مردم بابل) نوشته شد.

در متن استوانه [از زبان کاهنان] آمده که کورش به عنوان حاکم جدید مورد استقبال مردم بابل قرار گرفت و با آرامش وارد شهر شد و از مردوک خواسته میشود که از وی و پسرش کمبوجیه، محافظت کرده، یاریشان دهد.
...
استوانه کورش که اکنون با شمارهٔ BM 90920 در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود از گِل رُس(گِل پخته) ساخته شده، و همانطور که گفتم به خط میخی اَکّدی (زبان مردم بابل) است و ۲۲٫۵ سانتیمتر طول و ۱۰ سانتیمتر عرض دارد.
سال ۵۳۸ پیش از میلاد، پس از شکست نبونعید(نَبونَئید) Nabonidus (شاه بابل) نگاشته شده و شامل دو بخش است؛ بخش نخست نبونعید را بهدلیل بیاحترامی به مردوک، خدای بابلیان، سرزنش میکند. (این از زبان کاهنان است). بخش دوم، معرفی کورش و چگونگی فتح بابل (از زبان فاتح آن)، درواقع، تعریفوتمجیدهای کورش است از خودش.
...
گِلنوشته مزبور در اواخر قرن نوزده (سال ۱۸۷۹ میلادی) توسط تیم «هرمزد رسام» در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک) در جنوب تپهٔ عَمران و نزدیک روستای جیمجیما پیدا شد. البته زمان کشف استوانه یکی از نزدیکان هرمزد رسام به نام «داوود توما» به جای وی حضور داشت.
...
آن قطعه سفالین استوانهای شکل، حاوی ۳۵ سطر بود. بخشی از آن (سطور ۳۶ تا ۴۵) زیر خاک، از بدنهٔ اصلی کنده شده بود که بعدها پیدا شد و در مجموعه بابلی دانشگاه یِیل، توسط پاول-ریچارد برگر شناسایی گردید. بنابراین تمامی متن کتیبه حاوی ۴۵ سطر است که البته سه سطر نخست آن تقریباً بهطور کامل از بین رفته و انتهای کتیبه هم ناقص است. یعنی یک تکه از گِلنوشته مزبور همچنان مفقود است.
...
خط اَکّدی آن را چند باستانشناس ترجمه کرده و به تحلیل پیام، سبک زبان، اشارات، و لحن خطاب پرداختهاند. نشانههای خط میخی آن با نوشتههای خط میخی دوره نوبابلی مطابقت دارد که با آن بیشتر، نامهها را مینوشتند تا استوانه. از نظر زبانی یک ورژن Version و نسخهای از بابلی استاندارد است.
...
مرتجعین کهنه و نو از ناآشنایی ما با Cyrus Cylinder و وقایع تاریخی، سوءاستفاده میکنند. در ترجمههای معتبر متن استوانه از زبان اَکّدی به زبانهای فارسی، آلمانی و انگلیسی، موارد نادرستی نظیر «نسخ بردهداری»، «آزادی ادیان»، «آزادی بیان و انتقاد از حاکم»، وجود ندارد. در آن گِلنوشته، نه تنها نام اهورامزدا نیست، بلکه کورش از بتهایی به نام «مردوک» و «بعل» و «نبو» ستایش نموده و حتی اشاره به پرستش آنها کردهاست و اینکه مردم در هنگام آوردن باج و خراج، پای او را میبوسیدند.
اگر در مورد شخصیتهای تاریخی نخواهیم به «مجموعه کارکردهایشان» توجه کنیم، عملکرد پادشاه هخامنشی هم جدا از جنگ و کشتار نبودهاست. او برتر از سؤال نیست. خدا نیز برتر از سؤال نیست تا چه رسد به کورش حتی اگر تاریخ مقدس، مسیح بخواندَش، و رتبهاش را از پیمبری برگذرانَد. بابل، بزرگترین و ثروتمندترین شهر باستانی آن عصر و مرکزی چندفرهنگی و چند آئینی با ساکنانی از اقوام گوناگون از چهار گوشه جهان بود. در پیامد جنگافروزیها، تمّدن کهنسال بینالنهرین (میانرودان) و نیز ماد و لیدی و بابل فاتحهشان خوانده شد و از آنها جز خاطرهای باقی نماند.

...
هستند کسانیکه آغاز شاهنشاهی کورش و ورود او به شهر بابل را شروع عصری نوین در تاریخ ایران و نقطه عطفی در تاریخ بشریت ارزیابی کرده، میگویند با فتح بابل، میان رودان، به عنوان مرکز اصلی و کانون اتصال تمدنهای کهن، یکپارچه شد و در مجموعه جدیدی جا گرفت. از نگاه آنان چون کتیبههای مربوط به دوران سقوط بابل نشان از روند عادی زندگی و ادامه خرید و فروشهاست، پس، این تاییدی بر تصرف بابل در آرامش بهشمار میرود. در نقطه مقابل برخی از قتل عام مردم اوپیس که کورش در آن با سپاهیان بابلی جنگید، دم میزنند. البته در رویدادنامه نبونئید که توسط وقایعنگاران بابلی تهیه شده و همعصر با کورش بزرگ نگارش یافته، بطور خاص، صحبت از «قتل عام مردم اوپیس» نشده، هرچند از «نیشوهای اکد» [مردم اکد]، سخن به میان میآید. کشتار مردم اوپیس در نوشتههای هرودوت هم نیست فقط اشاره به آن شهر شدهاست. (کتاب ۱، بند ۱۸۹)
در ماه تشریتو وقتی کورش با سپاه اکد در اوپیس بر ساحل دجله جنگید، سربازان اکد عقب نشستند. او (کورش) غنیمت گرفت و سربازان (اکد) را مغلوب کرد.

◄ در منشور کورش، اشارهای به مشروعیت و برابری آئینها و ایزدان و نیایشگاهها نمیبینیم. در این متن حتی نَبونَئید به دلیل «نترسیدن» و نپرستیدن مردوک(خدای خدایان)، سرزنش میشود.
◄ هنوز هم کسانی با اشاره به کتاب عزرا (تورات) صحبت از «آزادی بردگان به دست کورش» میکنند، در حالیکه همانجا (در فصل دوم - آیه ۶۵)، عزرا گزارش میکند که جمعاً ۴۲۳۶۰ نفر به سرزمین یهودا بازگشتند، همراه با ۷۳۳۷ غلام و کنیز که در میان آنها ۲۰۰ آوازخوان[نوازنده] زن و مرد هم بود. [همه به اورشلیم بازگشتند]
(صحبت از غلام و کنیز است و نه مزدبگیران صرف)
כָּל-הַקָּהָל, כְּאֶחָד--אַרְבַּע רִבּוֹא, אַלְפַּיִם שְׁלֹשׁ-מֵאוֹת שִׁשִּׁים.
מִלְּבַד עַבְדֵיהֶם וְאַמְהֹתֵיהֶם, אֵלֶּה--שִׁבְעַת אֲלָפִים, שְׁלֹשׁ מֵאוֹת שְׁלֹשִׁים וְשִׁבְעָה; וְלָהֶם מְשֹׁרְרִים וּמְשֹׁרְרוֹת, מָאתָיִם.
◄ کورش که خود را شاهِ سرزمینهای مغلوب «بابل و سومر و اَکّد» میخواند و خاستگاهِ تبارِ شاهیاش را به «اَنشان» (یکی از مراکز سیاسی دولت عیلام) میرسانَد، به سرزمین پارس، و خاندان هخامنشی اشاره هم نمیکند. البته کتیبهٔ بیستون به روشنی، بر تبار ایرانی کورش بزرگ گواهی میدهد. منشور کورش را آنگونه که هست بشناسیم نه آنطور که دوست داریم باشد.
◄ با پیدایش امپراتوری هخامنشی، کورش بیشتر سرزمینهای پراکنده در آسیا را (غیر از چین) زیر پوشش و گردانِش خویش آورد. گسترهٔ سرزمین تحت کنترل او بیش از ده برابر از امپراتوریهای پیشین (آشوریان، مصریان باستان و...) بزرگتر بود. فراموش نکنیم که ایرانیان خودشان آفریننده و انجامندهٔ دویست سال کشورداری هخامنشیان بودند.
◄ البته «یک ناسازگاری منطقی پیش میآید که چگونه بدون جنگ و خونریزی، کورش و یارانش توانستند در مدت نه چندان طولانی، سرزمینهای متمدن Civilized روزگار باستانی را زیر پوشش و گردانش خویش درآورَند و سرزمین تحت کنترل خویش را بیش از ده برابر کرده و به آن وسعت شگفت برسانند؟» چنین جهشی در گستره کشورداری جای تأمل بسیار دارد که چندان روی آن کندوکاو نشدهاست.

اینکه کورش او را به عنوان یک مشاور خردمند پذیرفت، افسانه است.
◄ تصویر نه چندان دقیقی که امروز دربارهٔ کورش داریم بیشتر به دوران پهلوی و جشنهای دوهزار و پانصد ساله بازمیگردد که از او برای برجستهکردن تاریخ باستان در ایران استفاده شد و این نگاه تا به امروز با افراط و تفریطهای بسیاری همراه بودهاست.
◄ رضاشاه برای ایجاد وحدت ملی که در دوره قاجار بهدلیل از دسترفتن بخشهای بسیاری از سرزمین ایران دچار خدشه شده بود، به بزرگنمایی گذشته پیش از اسلام روی آورد. با روی کارآمدن محمدرضاشاه پهلوی این توجه ادامه پیدا کرد و در جشنهای دوهزار و پانصد ساله به اوج رسید، از سوی دیگر مخالفان حکومت با تبلیغات گاه نادرست، تمام گذشته را زیر سؤال میبردند. متأسفانه نگاه به ایران باستان پیش و پس از انقلاب، سیاسی بودهاست.
◄ از حق نگذریم، دوباره ساختن معبد ماه در شهر اور Ur توسط کورش، قابل تأمل است. اور شهری باستانی در جنوب میانرودان، نزدیک دهانه دو رود دجله و فرات بود و من با این نظر دکتر عبدالحسین زرینکوب همراه هستم که «دستوری که کورش برای تعمیر معبد ماه در اور صادر کرد، باید کنایه از نظر بلند او برای یکسان شمردن جایگاه همه ادیان و اعتقادات مردمی باشد...»
(عبدالحسین زرینکوب، تاریخ مردم ایران قبل اسلام، ص ۱۳۱)
◄ این هم هست که در سرتاسر حکمرانی کورش، چه در میان مادها و چه دیگر ساتراپها، شورش و اختلاف درون مرزی گزارش نشدهاست. گفته میشود در زمان وی، کشورهایِ شکست خورده، حقِ نگهداشتِ زبان و دینِ پیشین خود را داشتند.
◄ «کورش نمادِ نهادِ پادشاهی و تمدن تاریخیی ایرانی است» و برخلاف نظر بیخردان و مغرضان، «پادشاهی از اسطوره تا واقعیت، جزئی از مدنیت باستانیی ماست». کورش بخشی از تاریخ میهن ماست و به لحاظ پیوند با گذشته ایران پرداختن به امثال وی ضروری است. بویژه در برابر استبداد زیر پرده دین.

◄ گفته میشود وقتی قانون اساسی آمریکا را مینوشتند به پیشنهاد توماس جفرسون یکی از مُدلهایی که مورد مطالعه قرار گرفت،«تسامح کورشی» بود.
◄ «به کورش نیاویزیم، از کورش بیاموزیم». او به ادیان مختلف احترام میگذاشت. آیا ما هم برای نظر و نگاه مخالفی که نمیپسندیم احترام قائلیم؟
از زمان نگارش منشور کورش بزرگ تا به امروز بیش از ۲۵ قرن میگذرد. در حالی که ۷۰۰۰ سال است که مردم در این سرزمین زندگی میکنند، یک سؤال مهّم پیش میآید: چرا در ایران تا یک قرن پیش نام کورش چندان برجسته نبود و در منابع ایرانی، به نام وی کمتر برمیخوریم؟ چرا حکیم ابوالقاسم فردوسی، برخلاف ابوالفرج بن عبری در مختصر، ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، مسعودی در مروجالذهب، طبری در تاریخ الرسل و الملوک، ابن اثیر در الکامل، حمزه اصفهانی در تاریخ پادشاهان و پیامبران، سمعانی در الانساب، ابوبکر عتیق نیشابوری در تفسیر سورآبادی، و ابن بلخی مورخ قرن ششم در فارسنامه، که لااقل به نام کورش اشاره کوچکی دارند، [چرا شاهنامه فردوسی] حتّی در همین حّد هم از او یاد نکردهاست؟
اینکه از حمورابی و آشور بانیپال و سارگن (بنیادگذار خاندان پادشاهی اَکّد) در آثار مکتوب میانرودان باستان کمتر گفته شده، در تاریخ و ادبیات ما نامی از آثار باستانی «شهر سوخته» و «جیرفت» و پادشاهان آنها نیامده، یا شاهنامه در مورد اشکانیان هم سخن زیادی ندارد ـ پاسخ سؤال نیست. که چرا در ایران تا یک قرن پیش نام کورش چندان برجسته نبود و در منابع ایرانی، به نام وی کمتر برمیخوریم؟

شاهنامه فردوسی که منبع و مرجع اصلی افسانههای مربوط به ایران باستان است به کنار، چرا در یسناها، ویسپرد، وندیداد، خردهاوستا و...، همچنین متون پهلوی ساسانی، مانوی، سُغدی، و دیگر متون ایرانی میانه، نامی از کورش دیده نمیشود؟ در تاریخ بیهقی، جهانگشای جوینی، تاریخ یعقوبی، مجمع التواریخ، و در مثنوی معنوی، هم هیچ ذکری(هیچ ذکری) از نام و حیات کورش نیست.

اینکه بگوییم کیخسرو، یا فریدون (پدر ایرج و تور و سلم اساطیری)، همان کورش است، توهمی بیش نیست. طبری در تاریخ الامم والملوک، ج ۱، ص ۳۶۶. هنگامی که از جنگهای «کیبه ارش»(کورش) با ساکنین شرقی ترکنژاد ایرانی صحبت میکند از کمک کیخسرو به کورش یاد میکند. یعنی کیخسرو، کورش نیست.

«در کتابهاى سِیَر و اخبار که از روى کتب اهل مغرب نقل شده ملوک ایران و بابِل را نام بردهاند و از فریدون که نزد آنان یافول نام دارد شروع کردهاند تا دارا که آخرین پادشاه ایران است. ولى با آنچه ما میدانیم از حیث عدد ملوک و نامهاى ایشان و مدت پادشاهى و اخبار دیگر - در احوال ایشان - اختلاف دارد... و اگر ما اقوال مذکور را در اینجا براى خوانندگان نقل نکنیم اوّلاً متاع خود را به سنگ تمام نفروختهایم(کم گذاشتهایم)، ثانیاً، دلهاى خوانندگان را سرگردان کردهایم، و ما این اقوال را در جدولى جداگانه قرار میدهیم تا آنکه آراء و اقاویل بهم مخلوط نشود...»
آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر داناسرشت، صفحه ۱۵۲
سال ۲۰۰۸؛ هفتهنامه «اشپیگل» چاپ آلمان در شماره ۲۸ با اشاره به کورش، مقالهای با عنوان «فرمانروای قلابی صلح»، به قلم ماتیاس شولتس Matthias Schulz (که البته ایشان نسبتی با ایران شناسی ندارند) منتشر نمود و طی آن کورش را پادشاهی مستبد معرفی نمود که به کشورهای مختلف حمله میکرد و مخالفان خود را به طرز وحشیانهای شکنجه میداد.
ماتیاس شولت ادّعا نمود که در منشور کورش هیچ مطلبی درباره حقوق بشر نوشته نشده و در تلاش برای اثبات ادّعاهای خود به نقل قولها و تحلیلهایی از دکتر کلاوس گالاس (باستان شناس سرشناس آلمانی) و پروفسور یوزف ویزهوفر Josef Wiesehöfer (پژوهشگر و استاد تاریخ ایران باستان) و دکتر هانس پیتر شاودیگ Hanspeter Schaudig (باستان شناس و پژوهشگر تاریخ مشرق زمین) استناد کرد. سپس، با گوشهزدن به دیدار دبیر کل وقت سازمان ملل اوتانت با خانم اشرف پهلوی در سال ۱۹۷۱ (که بعداً توضیح خواهم داد)، سازمان ملل را به سهلانگاری در یافتن حقیقت منشور کورش متهّم کرد.
گفته شد مطالعات تاریخ باستان خاورمیانه، از زبانشناسی باستانی و آشورشناسی جدائی ناپذیر است و از همین رو، دو آشورشناس معتبر بر آن مقاله صحّه گذاشتند.
در آن مقاله؛ یوزف ویزههوفر نوشته بود: [استوانه کورش] این لوح خط میخی، بیش از یک «پروپاگاند» (تبلیغ) نیست و این که نخستین بار کورش اندیشههای حقوق بشر را طرح کرده، سخنی پوچ است.
گرچه «کمبود منابع» و «تردید در فهم درست منابع مکتوب باستانی و کتیبهها» روایات متناقض از زندگی کورش را شکل میدهد، امّا مقاله اشپیگل به ترجمه جعلی گِلنوشته او اشاره داشت.

بدیهی است که انگیزه کورش از لشگرکشیها و کشورگشاییها، مانند هر امپراطور دیگری در آن عصر، چیرهشدن بر سرزمینهای دیگر و به زیرکشیدن و خراجگزارکردن آنها بود. اینکه کورش فاتح بود و میجنگید در مورد امثال آبراهام لینکلن و ناپلئون و نادرشاه نیز صادق است. جنگجویی لزوماً به معنی مستبد بودن که نویسنده مقاله اشپیگل (شولتز)، فرض کرده نیست.
در سالهای پایانی دهه ۱۳۴۰، خانم اشرف پهلوی (که در ورود حقوق بشر به ادبیات مقامهای عالی ایران نقش زیادی داشتند)، برگردان بی امضا و غلطی(به اصطلاح ترجمه فارسی) از منشور کورش را منتشر کردند و بر اساس آن برگردان مندرآوردی، ترجمهای هم به زبان انگلیسی انجام شد و در کشورهای مختلف توزیع گردید. از جمله افزودهها، نام اهورامزدا، اعلام دستمزد عادلانه، حق خودمختاری ملل و حق پناهندگی است!
گفته میشود در تنظیم و تدوین آن برگردان غیرواقعی، آقای شجاعالدین شفا نقش داشتهاند که اگر چنین باشد براستی تأسفبرانگیز است. مرحوم اشرف پهلوی، در سال ۱۳۵۰(۱۹۷۱)، رئیس هیئت نمایندگی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل بود و نمونهای از بهاصطلاح ترجمه کتیبه را همراه با یک نسخه از استوانه [گِلنوشته کورش]، که موزه بریتانیا آنرا [از روی نمونه اصلی] ساخته بود، به اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل متحد تحویل داد. البته سازمان ملل همان سال، در یک بیانیه «فرمان کورش» را در گیومه گذاشت و افزود: «ایران [حکومت ایران] آن را نخستین اعلامیۀ حقوق بشر تلقی نموده» یعنی از هر دو ادعا فاصله گرفت.
...
اینکه کورش «فرزند کوهستان و سختیها و درشتناکی زندگانیکردن در میان شبانان بود»، یا مرتجعین یاد و خاطره کورش را برنمیتابند، برگردان غیرواقعی منشور او را توجیه نمیکند. ترجمه جعلی فوق با این جملات آغاز میشد: «اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشتهام اعلام میکنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من میدهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیردستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند»! جملات فوق (همچنین نام مزدا) اصلاً در منشور کورش نیست و در هیچ یک از ترجمههای معتبر (ازجمله ترجمه موزه بریتانیا، حسن مشیرالدوله پیرنیا، عبدالمجید ارفعی و شاهرخ رزمجو...) وجود ندارد.


آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست. کارتان را آغاز کنید توانایی انجامش بدنبال میآید. هر برادری که از منافع برادر خود مانند منافع خویش حمایت کرد به کار خود سامان دادهاست. سخت کوشی هرگز کسی را نکشتهاست. افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمیدهند بلکه کارها را به گونهای متفاوت انجام میدهند. پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر. من یاور یقین و عدالتم من زندگیها خواهم ساخت، من خوشیهای بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.
من پیامآور برگزیده اهورا و عدالت هستم که جز آزادی آواز دیگر نیاموختم و جز آزادی، آواز دیگری نخواهم آموخت. پس شادمان باشید. زیرا به یاری ستمدیدگان خسته خواهم آمد. من شریک درهم شکسته شدگان سرزمین شما هستم و آزادی مردم را رقم خواهم زد. من آمادهٔ عدالت و میزبان آزادیام، خاموشان و خستگان در پناه مناند، شکستخورگان در پناه مناند. سلوک سربازان من سلوک پارسیان سرزمین مناند و ما برای آزادی مردمان آمدهایم. تباهی و تیرگی از ما نیست. وحشت و شقاوت از ما نیست. غیض و غرامت از ما نیست. ما رسولان امان و آسودگی هستیم. ما آورندگان آزادی مردمان هستیم. «موسم رهایی آدمی فرا خواهد رسید و من کمربسته باران و بشارت هستم. عمر شما از زمانی شروع میشود که اختیار سرنوشت خویش را در دست میگیرید. آفتاب به گیاهی حرارت میدهد که سر از خاک بیرون آورده باشد. باران باش و ببار و نپرس کاسههای خالی از آن کیست.
پس از کشف گِلنوشته مزبور و انتقال آن به موزهٔ بریتانیا، «تئوفیلوس پینچز» Theophilus Pinches در سال ۱۸۸۰ میلادی نخستین نسخهبرداری از آن را انجام داد. او بود که گفت بخش نخست گِلنوشته (سطر ۱–۱۹) گزارش کاهنان بابلی، و بخش دوم (سطر ۲۰ به بعد) بیان خود کورش است. همان سال «هنری راولینسون» Henry Rawlinson برای اولینبار متن استوانهٔ کورش را به زبان انگلیسی ترجمه کرد و در نشریهٔ انجمن سلطنت آسیایی منتشر نمود. ده سال بعد، «ابرهارد شرادر» Eberhard Schrader نیز ترجمهای از این استوانه را انجام داد. در اوایل سدهٔ بیستم میلادی، «فرانتس هاینریش وایسباخ» Franz Heinrich Weißbach حرفنویسی و ترجمهٔ آن را در سال ۱۹۱۱ میلادی، بههمراه دیگر نوشتههای شاهان هخامنشی بهچاپ رسانید. پس از وی نیز کسان دیگری همچون «لئو اوپنهایم» Leo Oppenheim، «ویلهلم آیلرز» Wilhelm Eilers و «هانشپتر شاودیگ» Hanspeter Schaudig به برگردان استوانه دست یازیدند. سال ۱۹۷۵ «پاول ریچارد برگر»، سطر ۳۶ آن را خواند. تا آن زمان بهدلیل آسیبدیدگی، متن خوانده نشده بود. آخرین ترجمهها از استوانهٔ کورش را «میکالووسکی» Michalowski و «ایروینگ فینکل» Irving L. Finkel انجام دادهاند.
نخستین ترجمه فارسی از استوانه کورش را حسن مشیرالدوله پیرنیا انجام دادهاست. «این ترجمه که در جلد دوم کتاب «ایران باستان» آمده، با اینکه از واژههای قاجاری استفاده شده»، روان است. برگردان عبدالمجید ارفعی، محمدجواد مشکور و شاهرخ رزمجو، و...هم در دست است. به گِلنوشته مزبور دیگران نیز، از جمله رضا مرادی غیاث آبادی، حسین بادامچی، ژوزوف ملیک هوسپیان، پارسا دانشمند، هایده ترابی، ضیا صدر الاشرافی، شهرام آرین، پرویز رجبی و... توجه داشتهاند.

پیش از برگردان فارسی متن استوانه از خوانشهای معتبر، ببینیم مضمون آن چیست. همانطور که پیشتر اشاره شد، بخش نخست از زبان کاهنانی است که کورش را عَلَم کردند و در آن نبونعید (شاه بابل) بهدلیل بیاحترامی به مردوک، سرزنش میشود.
...
مردوک خدای خدایان، پادشاه همهی آسمانها و زمین، سرزمینهای دشمنانش را تسخیر میکند و با دانایی گستردهاش، جهان را زیر نظر دارد. زمانیکه نبونعید فرومایه به سروری سرزمین بابل گمارده شد برای اور Ur / Uru (شهری باستانی در جنوب میانرودان) و جاهای دیگر، بُتهای ساختگی فرستاد و هر روز یاوهسرایی کرد و در آیینها دست بُرد و ترس از مردوک - خدای خدایان را پایان داد. [او را به هیچ گرفت]. نبونعید، بردن نذورات را به پرستشگاهها برانداخت. او همچنین در آیینها به گونههایی ناروا دست برد. غم و اندوه را در شهرهای مقدس براکند و پرستش مردوک را از دل خویش شُست. نبونعید به بابل بدی کرد و مردمان را به نابودی کشاند. [در پیامد این اوضاع]، مردوک از شِکوهیِ بابلیان خشمگین شد و دلش به رحم آمد و برای مردم سرزمین سومر و آکّد، شاهی دادگر جستجو کرد و او کورش، شاه شهر انشان Anšan [یکی از مراکز سیاسی دولت عیلام] بود. مردوک همه سپاهیان ماد را در برابر او به کرنش درآورد و عامهی مردم را به کورش سپرد و به کارهای نیکش به شادی نگریست. سپس وی را فرمان داد تا به سوی بابل برود و خود، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت (پشت او را گرفت). سپاهیان گستردهِ کورش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ افزارها در کنارش روان بودند. مردوک که یاریاش به مردگان زندگی میبخشد همه را از سختی و دشواری رهانید و نبونعید سرکش، شاهی که ترس را کنار گذاشته و مردوک را به حساب نیاورده بود، به کورش سپرد. پس از آن، سومر و اَکّد و همه بزرگان و فرمانداران در برابر کورش کرنش کردند و بر پاهایش بوسه زدند و از پادشاهی او شادمان گشتند.
ـــــــــــــــ
بخش دوم استوانه مزبور، معرفی کورش و چگونگی فتح بابل از زبان فاتح آن است.
...
منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکُد، شاه چهار گوشهی جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان. از تخمهی پادشاهیای جاودانه، آن که پادشاهیش را مردوک دوست دارد و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهان است. من با آشتی به بابل آمدم و در کاخ شاهی، جشن و شادمانی برپا کردم. این را مردوک، سرور بزرگ، که بابل را دوست دارد به من بخشید و من هم در پی نیایش او بودم. سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام برمیداشتند. من نگذاشتم کسی در همهی سومر و اَکّد هراسآفرین باشد. در پی امنیت بابل و معابد مقدسش بودم. خستگیهایشان را تسکین دادم و از بندها رهایشان کردم و مردوک، سرور بزرگ، از رفتار نیکم شادمان گشت و به من برکتی نیکو ارزانی داشت. همهی شاهان سرزمین آمورو که در چادرها زندگی میکنند، باج سنگینشان را به بابل آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. بگذار آنان سهمیهرسان نیایشگاههایمان باشند تا روزگاران دراز. من همهی سرزمینها را در صلح قرار دادم. معابد مقدس را که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود به شکل نخست درآوردم. خدایان سرزمین سومر و اَکّد را که نبونعید به بابل آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به محل اصلیشان بر گرداندم.
آخر سر، کورش فرمان بازسازی دیوارهای تدافعی شهر بابل را ذکر نموده و میگوید که او در طول کار بازسازی، کتیبهای از آشور بانیپال (شاه آشوری) را ملاحظه میکند.

دویست سال پیش از کورش، سِناخریب، پادشاه آشور، منشور خود را در حمله و فتح بابل اینگونه اعلام کرد: «بزرگ و کوچک، هیچکس (از مردم بابل) را باقی نگذاشتم. من میدانهای شهر را با اجسادشان پوشاندم.»
پس از او آشوربانیپال پادشاه آشور در حمله به بابل و عیلام چنین گفت: «معابد عیلام را با خاک یکسان کردم… سپاهیان من کشتزارهای مقدس آنان را به آتش کشیدند.»
ترجمه فارسی متن استوانه کورش
در این بخش، برگردان «متن استوانه کورش» را از متن اصلی بابلی به فارسی که توسط دکتر شاهرخ رزمجو، انجام شده، مینویسم.
نقطهچینها نشاندهنده شکستگیهای استوانه است، واژگان داخل کروشه در متن اصلی آسیب دیده و اندکی بازسازی شدهاند، مطالب داخل پرانتز نیز توضیح برخی اصطلاحات داخل متن است.
۲) [........................................................] با دانایی گسترده،...کسی که گوشههای جهان را زیر نظر دارد،
۳) [.....................................................................].......... فرزند ارشد [او] (=بِلشَزَر)، فرومایهای به سروری سرزمینش گمارده شد
۴)...[..................................................................................┐اما┌ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرارداد،
۵) نمونهای ساختگی از اِسَگیل سا[خت و].......................................برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [فرستاد؟]
۶) آیینهایی که شایستهٔ آنان (خدایان/پرستشگاهها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک]......................گستاخانه [....] هر روز یاوهسرایی میکرد و [اها]نت آمیز
۷) (او) پیشکشیهای روزانه را بازداشت. او در [آیینها دست برد و].............درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در اندیشهاش به ترس از مردوک -شاه خدایان- پایان داد.
۸) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا میداشت.................................................همهٔ مردما [نش را....] (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
۹) اِنلیلِ خدایان (=مردوک)، از شِکوِهٔ ایشان بسیار خشمگین شد، و........................قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها میزیستند محرابهایشان را رها کردند،
۱۰) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّهَ (=بابِل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد....(او) بر همهٔ زیستگاههایی که جایگاههای مقدسشان ویران گشته بود
۱۱) و مردم سرزمین سومر و اَکَد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همهٔ سرزمینها را جست و بررسی کرد،
۱۲) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همهٔ سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همهٔ مردمان سر سیاه (=عامهٔ مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،
۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندهٔ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست
۱۵) (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش شهر مردوک، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تین تیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
۱۶) سپاهیان گستردهاش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارها در کنارش روان بودند.
۱۷) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.
۱۸) همهٔ مردم تین تیر (=بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اَکَد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهرههایشان درخشان شد.
(مردوک) سروری که با یاریاش به مردگان زندگیبخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.
…
۲۰) منم کورش، شاه جهان، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکّد، شاه چهار گوشهٔ جهان.
۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوهٔ کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.
۲۲) دودمان جاودانهٔ پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،
۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادهٔ کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.
۲۴) سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام برمیداشتند. نگذاشتم کسی در همهٔ [سومر و] اَکّد هراس آفرین باشد.
۲۵) در پیِ امنیتِ ┐شهرِ┌بابل و همهٔ جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل.....................؛ که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود،
۲۶) خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
۲۷) به من کورش، شاهی که از او میترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همهٔ سپاهیانم،
۲۸) برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همهٔ شاهانی که بر تخت نشستهاند،
۲۹) از هر گوشهٔ (جهان)، از دریای پایین، آنان که در سرزمینهای دوردست میزیند، (و) همهٔ شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی میکنند، همهٔ آنان،
۳۰) باج سنگینشان را به شواَنّهَ (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ=بابل] تا شهر آشور و شوش،
۳۱) اَکّد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاههای مقدس آن سو]ی دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود،
۳۲) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همهٔ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و
۳۳) خدایانِ سرزمین سومر و اَکّد را که نبونَئید – در میان خشم سرور خدایان- به شواَنّهَ (=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
۳۴) به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم،
۳۵) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که «کورش، شاهی که از تو میترسد و کمبوجیه پسرش
۳۶)..... بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)...؛ و باشد که مردمان بابل [شاهیِ] ┐او را┌بستایند.» من همهٔ سرزمینها را در صلح قراردادم.
۳۷)....................[غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که.......
۳۸)....[روزا]نه افزودم......................................در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
۳۹).....دیواری از آجر پخته، بر کنارهٔ خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود]... کار آن را [من....به پایان بردم.]
۴۰)...؛ که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفتهشدۀ سرزمینش در] شواَنّهَ (=بابل) نساخته بود.
۴۱).... (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو بر پا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
۴۲).... [دروازههای بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همهٔ آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسی] کار گذاردم.
۴۳).... [... کتیبهای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
۴۴) [..............] او.....مردوک، سرور بزرگ، آفرینندهٔ (؟)[.................................................................]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ2. [........................................................................] broad? in intelligence, ...... who inspects (?) the wor]ld quarters (regions)
3. [..............................................................…] his [first]born (=Belshazzar), a low person, was put in charge of his country,
4. but [..................................................................................] he set [a (…) counter]feit over them.
5. He ma[de] a counterfeit of Esagil, [and .....….......]... for Ur and the rest of the cult-cities.
6. Rites inappropriate to them, [impure] fo[od-offerings ….......................................................] disrespectful […] were daily gabbled, and, as an insult,
7. he brought the daily offerings to a halt; he inter[fered with the rites and] instituted […....] within the sanctuaries.

چنانچه بخواهیم به «سنّت خط و زبان فارسی» پایبند باشیم، میبایست ضبط «کورش» را [به جای کوروش] به کار ببریم. چرا؟ چون خط؛ به عنوان پدیدهای ایستا به نوعی نظمدهنده زبان به عنوان پدیدهای پویاست و از آنجا که کاربُرد خط، به نگارشدرآوردنِ زبان است، میباید نام و واژهای را ثبت و ضبط کند که اهل زبان، به کار بردهاند.
...

https://www.spiegel.de/spiegel/a-564395.html
مقاله اشپیگل به انگلیسی
https://www.spiegel.de/.../falling-for-ancient-propaganda
یاداشت آقای کاوه فرخ در آدرس زیر است:
http://koroshhakhamanesh.blogfa.com/post/39
مقاله آقای سام صفوی زاده و…
ــــــــــــــــ
شیخ صادق خلخالی و پادشاه هخامنشی
شیخ صادق خلخالی، جزوهای دارد کهای کاش و صد کاش در همان زمان شاه در معرض دید همگان قرار میگرفت. این به اصطلاح رساله تحقیقی که «کورش دروغین و جنایتکار» نام دارد، به دروغ و تزویر آلودهاست.
در کتاب تاریخ ایران باستان تألیف حسن پیرنیا، از قول یک مورخ یونانی آمدهاست که که کورش پسر چوپانی بود از ایل مُردها، که از شدت احتیاج مجبور شد راهزنی پیش گیرد….
جناب خلخالی این عبارات را چنین نقل کرده بود:
«کورش پسر جوانی بود اهل «مُر» که از شدت احتیاج مجبور شد راه زنی پیش گیرد و لواط بدهد»
۱) ایل مردها را به اهل «مر» بَدَل نمود. ۲) پسر چوپان را پسر جوان نوشت. ۳) راهزنی که هجوم بر کاروانها و «راهداری» معنا میدهد، با تغییر املاء کلمه، به راه زنی به معنای لواط دادن(؟)، جلوه داد.
یک- در آن اشارهای به «زن»(زنان) نشدهاست.
دو- خطابش بیشتر اول شخص است.
متون حقوق بشری چه درگذشتههای دور مثل قانوننامه اورنامو The Code of Ur-Nammu، کتیبه گودهآ، قانون حمورابی، و چه بعدها، همچون اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون ژنِو، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی) مخاطبش بیشتر سوم شخص است. فرمان کورش، برخلاف قانون حمورابی که حدود ۱۲۰۰ سال پیش از کورش است و به سوم شخص هم اشاره دارد، بیشتر از من صحبت میکند.
من...منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ(من چنین کردم...چنان کردم)
ــــــــــــــــ
سخنان نیل مک گرگور
https://www.youtube.com/watch?v=Pd7KmEgTBTM
وقتی به توماس جفرسون اشاره میکنند که گویا وی از کورش الهام گرفته، میفرمایند:
«قانون اساسی آمریکا به نحوی برگرفته از منشور کورش است»
ایشان بهخوبی میدانند زمانیکه قانون اساسی آمریکا نوشته میشد، هنوز منشور کورش در دل خاک بود و به دست نیامده بود تا توماس جفرسون و دیگران از آن اقتباس کنند.
لوح استوانهای کورش در سال ۱۸۷۸ در عمران بابل، با حفاریهای هرمزد رسام کشف شده و بین این دو سند فاصله بسیار است.

- Arnold, Bill T.; Michalowski, "Achaemenid Period Historical Texts Concerning Mesopotamia".
- Van Der Spek - Cyrus the Great
- Van Der Spek, R.J. "Did Cyrus the Great introduce a new policy towards subdued nations? Cyrus in Assyrian perspective"
- Grayson, A. K. 1975: “Assyrian and Babylonian Chronicles”
- Arnold, Bill T.; Michalowski, Piotr . "Achaemenid Period Historical Texts Concerning Mesopotamia".
- Torabi, H. 2019: “Cyrus the Great and his Perpetual Audience”
- Bickerman, E.J. (1946)."The Edict of Cyrus in Ezra"
- Arberry, A.J. (1953). The Legacy of Persia.
- Kuhrt, Amélie (1983). "The Cyrus Cylinder and Achaemenid imperial policy". Journal for the Study of the Old Testament
- Berger, P.-R. "Das Neujahrsfest nach den Königsinschriften des ausgehenden babylonischen Reiches".
- Rawlinson, H. C. (1880). "Notes on a newly-discovered clay Cylinder of Cyrus the Great". Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland 12.
- Discovering Cyrus: The Persian Conqueror Astride the Ancient World
- Walker, C.B.F. "A recently identified fragment of the Cyrus Cylinder". "The Babylonian Evidence of Achaemenid Rule in
- Richard Nelson Frye: Cyrus the Great
- Mesopotamia".The Cambridge History of Iran.Vol. 2.
- Iran: journal of the British Institute of Persian Studies
- Schmitt, Rüdiger. “CYRUS i. The Name”. In Encyclopædia Iranica.
- W. L. Moran, Notes on the New Nabonidus Inscriptions
- C. J. Gadd, The Harran Inscriptions of Nabonidus
- W. F. Albright, Ea-Mummu and Anu-Adapa in the Panegyric of Cyrus
- Beaulieu, P.A. The reign of Nabonidus, king of Babylon, YNES 10, NewHaven, 1989
1. [i3-nu ...] x-ni-szu
2. [... ki]-ib#-ra-a-ti3
3. [...] x x _gal_ ma-tu-u2 isz-szak-na a-na e-nu-tu ma-ti-szu2
4. u3#? [...]-szi-li u2-sza-asz2-ki-na se-ru-szu-un
5. ta-am-szi-li e2-sag-il2 i-te-[pu-usz-ma ...]-ti3#? a-na uri2{ki} u3 si-it-ta-a-ti3 ma-ha-za
6. pa-ra-as la si-ma-a-ti-szu-nu ta-[ak-li-im la-me-si ... la] pa-lih u4-mi-sza2-am-ma id-de-ne2-eb-bu-ub u3 ana# ma#-ag#-ri-ti3
7. sat-tuk-ku u2-szab-ti-li u2-la#-[ap-pi-it pel2-lu-de-e ... isz]-tak-ka-an qe2-reb ma-ha-zi pa-la-ha {d}marduk _lugal dingir-mesz_ ig#-mur# kar-szu-usz-szu
8. le-mu-ut-ti _iri_-szu [i]-te#-ne2-ep-pu-usz# u4-mi-sza-am-ma# x x [... _ug3]-mesz_-szu2 i-na ab-sza-a-ni la ta-ap-szu-uh2-ti3 u2-hal-li-iq kul-lat-si-in
9. a-na ta-zi-im-ti-szi-na {d}en-lil2 _dingir-mesz_ ez-zi-isz i-gu-ug-ma# [...] ki-su-ur2-szu-un _dingir-mesz_ a-szi-ib lib3-bi-szu-nu i-zi-bu at-ma#-an-szu-un
10. i-na ug-ga-ti-sza u2-sze-ri-bi a-na qe2-reb szu-an-na{ki} {d}marduk ti#-[iz-qa-ru {d}en-lil2 _dingir]-mesz#_ us-sa-ah-ra a-na nap-har da-ad2-mi sza2 in-na-du-u2 szu-bat-su-un
11. u3 _ug3-mesz kur_ szu-me-ri u3 uri{ki} sza i-mu-u2 sza-lam-ta-asz2 u2-sa-ah#-hi-ir ka-bat#-[ta-asz2] ir-ta-szi ta-a-a-ra kul-lat ma-ta-a-ta ka-li-szi-na i-hi-it ib-re-e-ma
12. isz-te-'e-e-ma ma-al-ki i-sza2-ru bi-bil lib3-bi-sza it-ta-ma-ah qa-tu-usz-szu {disz}ku-ra-asz2 _lugal iri_ an-sza-an it-ta-bi ni-bi-it-su a-na ma-li-ku-ti3 kul-la-ta nap-har iz-zak-ra szu-um#-szu2#
13. _kur_ qu-ti-i gi-mir um-man-man-da u2-ka-an-ni-sza a-na sze-pi-szu _ug3-mesz_ sal-mat _sag-du_ sza u2-sza-ak-szi-du qa-ta-a-szu2
14. i-na ki-it-ti3 u3 mi-sza2-ru isz-te-ne2-'e-e-szi-na-a-ti3 {d}marduk _en gal_ ta-ru-u2 _ug3-mesz_-szu2 ep-sze-e-ti-sza dam-qa-a-ta u3 lib3-ba-szu i-sza-ra ha-di-isz ip-pa-li-is#
15. a-na _iri_-szu _ka2-dingir-mesz_ ki a-la-ak-szu iq-bi u2-sza-as-bi-it-su-ma har-ra-nu tin-tir{ki} ki-ma ib-ri u3 tap-pe-e it-tal-la-ka i-da-a-szu
16. um-ma-ni-szu rap-sza-a-ti3 sza ki-ma me-e _i7_ la u2-ta-ad-du-u2 ni-ba-szu-un _{gesz}tukul-mesz_-szu-nu sa-an-du-ma i-sza-ad-di-ha i-da-a-szu
17. ba-lu qab-li u3 ta-ha-zi u2-sze-ri-ba-asz2 qe2-reb szu-an-na{ki} _iri_-szu _ka2-dingir-mesz_ ki i-ti-ir i-na szap-sza-qi2 {disz}{d}na3-ni2-tuku _lugal_ la pa-li-hi-szu u2-ma-al-la-a qa-tu-usz-szu2
18. _ug3-mesz_ tin-tir{ki} ka-li-szu-nu nap-har _kur_ szu-me-ri u uri{ki} ru-be2-e u3 szak-ka-nak-ka sza-pal-szu ik-mi-sa u2-na-asz2-szi-qu sze-pu-usz-szu ih-du-u2 a-na _lugal_-u2-ti-szu2 im-mi-ru pa-nu-usz-szu2-un
19. be-lu sza i-na tu-kul-ti-sza u2-bal-li-tu mi-tu-ta-an i-na pu-usz-qu u3 u2-de-e ig-mi-lu kul-la-ta-an ta-bi-isz ik-ta-ar-ra-bu-szu isz-tam-ma-ru zi-ki-ir-szu
20. a-na-ku {disz}ku-ra-asz2 _lugal_ kisz-szat _lugal gal lugal_ dan-nu _lugal_ tin-tir{ki} _lugal kur_ szu-me-ri u2 ak-ka-di-i _lugal_ kib-ra-a-ti er-be2-et-ti3
21. _dumu_ {disz}ka-am-bu-zi-ia _lugal gal lugal iri_ an-sza-an _dumu-dumu_ {disz}ku-ra-asz2 _lugal gal lugal# iri#_ an-sza-an _sza3-bala-bala_ {disz}szi-isz-pi-isz _lugal gal lugal iri_ an-sza2-an
22. _numun_ da-ru-u2 sza _lugal_-u2-tu sza {d}en u {d}na3 ir-a-mu pa-la-a-szu a-na tu-ub lib3-bi-szu2-nu ih-szi-ha _lugal#_-ut-su e-nu-ma a-na# qe2#-reb tin-tir{ki} e-ru-bu sa-li-mi-isz
23. i-na ul-si u3 ri-sza-a-ti3 i-na _e2-gal_ ma-al-ki ar-ma-a szu-bat be-lu-ti3 {d}marduk _en gal_ lib3-bi ri-it-pa-szu sza ra-im# tin-tir{ki} szi-ma#-a#-tisz# isz#-ku#?-na#-an-ni-ma _u4_-mi-szam a-sze-'a-a pa-la-ah#-szu2
24. um-ma-ni-ia rap-sza-ti3 i-na qe2-reb tin-tir{ki} i-sza-ad-di-ha szu2-ul-ma-nisz nap-har _kur_ [szu-me-ri] u3# uri{ki} mu-gal-li#-ti3 ul u2-szar-szi
25. _iri#{ki#}_ babila{ki} u3 kul-lat ma-ha-zi-szu i-na sza-li-im-ti3 asz2-te-'e-e _dumu-mesz_ tin-tir[{ki} ...] sza# ki-ma la lib3-[bi] _dingir_-ma ab-sza2-a-ni la si-ma-ti-szu2-nu szu-ziz-zu!#
26. an-hu-ut-su-un u2-pa-asz2-szi-ha u2-sza-ap-ti-ir sa-ar-ma-szu-nu a-na ep-sze-e-ti-[ia dam-qa-a-ti] {d}marduk _en gal#_-u2 ih-de-e-ma
27. a-na ia-a-ti {disz}ku-ra-asz2 _lugal_ pa-li-ih-szu u3 {disz}ka-am-bu-zi-ia _dumu_ si-it lib3-bi-[ia u3 a]-na# nap-har# um-ma-ni-ia
28. da-am-qi2-isz2 ik-ru-ub-ma i-na sza2-lim-ti3 ma-har-sza ta-bi-isz ni-it-ta#-[al-la-ak i-na qi2-bi-ti-szu2] sir-ti nap-har _lugal_ a-szi-ib _bara2-mesz_
29. sza ka-li-isz kib-ra-a-ta isz-tu tam-ti3 e-li-ti3 a-di tam-ti3 szap-li-ti3 a-szi-ib na#-[gi-i ne2-su-ti3] _lugal-mesz kur_ a-mur-ri-i a-szi-ib kusz-ta-ri ka-li-szu2-un
30. bi-lat-su-nu ka-bi-it-ti3 u2-bi-lu-nim-ma qe2-er-ba szu-an-na{ki} u2-na-asz2-szi-qu sze-pu-u2-a isz-tu [szu-an-na]{ki#} a-di _iri_ asz-szur{ki} u3 szuszin{ki}
31. a-ka3-de3{ki} _kur_ esz3-nu-nak _iri_ za-am-ba-an _iri_ me-tur2-nu bad3-an{ki} a-di pa-at _kur_ qu-ti-i ma-ha-za# [e]-ber#-ti _i7_ idigna sza isz-tu pa!-na-ma na-du-u2 szu-bat-su-un
32. _dingir-mesz_ a-szi-ib lib3-bi-szu2-nu a-na asz2-ri-szu-nu u2-tir-ma u2-szar-ma-a szu-bat da-ri2-a-ta kul-lat _ug3-mesz_-szu2-nu u2-pa-ah-hi-ra-am-ma u2-te-er da-ad2-mi-szu2-un
33. u3 _dingir-mesz kur_ szu-me-ri u3 uri{ki} sza {disz}{d}na3-ni2-tuku a-na ug-ga-ti3 _en dingir-mesz_ u2-sze-ri-bi a-na qe2-reb szu-an-na{ki} i-na qi2-bi-ti {d}marduk _en gal_ i-na sza-li-im-ti3
34. i-na masz-ta-ki-szu-nu u2-sze-szi-ib szu2-ba-at tu-ub lib3-bi <> kul-la-ta _dingir-mesz_ sza u2-sze-ri-bi a-na qe2-er-bi ma-ha-zi-szu-un
35. _u4_-mi-sza-am ma-har {d}en u3 {d}na3 sza a-ra-ku _u4-mesz_-ia li-ta-mu-u2 lit-taz-ka-ru a-ma-a-ta du-un-qi2-ia u3 a-na {d}marduk _en_-ia li-iq-bu-u2 sza {disz}ku-ra-asz2 <> _lugal_ pa-li-hi-ka u {disz}ka-am-bu-zi-ia _dumu_-szu2
36. x [...]-ib# szu-nu lu-u2 x x x x x x _ug3-mesz_ tin-tir{ki} ik#-tar#-ra#-bu# _lugal_-u2-tu _kur-kur_ ka-li-szi-na szu-ub-ti ne2-eh-ti3 u2-sze-szi-ib
37. [_n kur]-gi{muszen} 2(disz) uz-tur{muszen}_ u3 _1(u) tu-gur4{muszen}-mesz_ e-li _kur-gi{muszen} uz-tur{muszen}_ u3 _tu-gur4{muszen}-mesz_
38. [... _u4_]-mi-szam u2-ta-ah-hi-id _bad3_ im-gur-{d}en-lil2 _bad3 gal_-a sza tin-tir{ki#} [ma-as]-sar#-ta#-szu2 du-un-nu-nu3 asz2-te-'e-e-ma
39. [...] ka-a-ri a-gur-ru sza2 _gu2_ ha-ri-si sza _lugal_ mah-ri i-pu#-[szu-ma la u2]-szak#-li#-lu# szi-pi-ir-szu
40. [... la u2-sza-as-hi-ru _iri_] a#-na ki-da-a-ni sza _lugal_ ma-ah-ra la i-pu-szu um-man-ni-szu di-ku-ut# [ma-ti-szu i?-na] qe2#-reb# szu-an-na{ki}
41. [... i-na _esir had-ra2]-a#_ u3 _sig4 al-ur3-ra_ esz-szi-isz e-pu-usz-ma [u2-szak-lil szi-pir-szi]-in
42. [... _{gesz}ig-mesz {gesz}erin-mah]-mesz_ ta-ah-lu-up-ti3 _zabar_ as-ku-up-pu u3 nu-ku-sze#-[e pi-ti-iq e-ri-i e-ma _ka2-mesz_]-szi#-na
en: [... magnificent gates of cedar] with a bronze overlay, thresholds and door-sockets [cast in copper, I fixed in all] their [doorways].
43. [u2-ra-at-ti ...] szi#-ti-ir szu-mu sza2 {disz}an-szar2-du3-ibila _lugal_ a-lik mah-ri-[ia sza2 qer-ba-szu ap-pa]-al#-sa!
44. [...] x x x [...]-x-ti3
45. [...] x x x [x x a-na] da#-ri2-a-ti3
________________________________
https://cdli.ucla.edu/search/search_results.php?SearchMode=Text&ObjectID=P386349

آیا کوروش کبیر واقعا الهامبخش بنیانگذاران آمریکا بوده؟
-------------------------------------------------------
اظهاراتی درباره الهامبخش بودن کوروش کبیر برای توماس جفرسون، از بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا، به موجی از اظهارنظرهای ضد و نقیض دامن زده است.
منتقدان میگویند که استوانه معروف کوروش، سالها بعد از انقلاب آمریکا کشف شد و به طور منطقی، آنچه به عنوان محتوای الهامبخش این استوانه بر روی مفاهیمی مانند حقوق بشر مطرح میشود، نمیتواند ارتباطی به تاسیس آمریکا و نگارش «منشور حقوق ایالات متحده آمریکا» داشته باشد.
اما مساله اثرات حکمرانی کوروش بر روی توماس جفرسون، نه موضوعی است که برای نخستین بار توسط آقای پهلوی مطرح شده باشد و نه مسالهای که به موضوع کشف استوانه کوروش ارتباطی داشته باشد.
هرمزد رسام، دیپلمات و باستانشناس آشوری الاصل بریتانیایی در سال ۱۸۷۹ و حدود یکصد سال بعد از تاسیس آمریکا، منشور کوروش هخامنشی را در بینالنهرین، عراق کنونی، کشف کرده است.
این اثر ارزشمند تاریخی، یک لوح گلی استوانه ای شکل است که بر روی آن داستان فتح بابل به وسیله کوروش دوم یا کوروش کبیر به زبان اکدی و به خط میخی نوشته شده است.
نوشته های این لوح که به ۲۶ قرن پیش تعلق دارد، شامل فرمان کوروش برای آزادی همه بردگان و اسیران در بابل از جمله یهودیان و بازگشت آنها به سرزمین هایشان است.
کوروش در این فرمان به اتباع سرزمین های فتح شده اجازه می دهد، معابد خود را برپا کنند و خدایانشان را بپرستند.
و به همین دلیل است که بعضی از پژوهشگران و سیاستمداران از منشور کوروش به عنوان نماد مدارای دینی و «نخستین اعلامیه حقوق بشر» نام برده اند.
این در حالیاست که از نظر برخی از مورخان، توماس جفرسون، نویسنده اصلی بیانیه استقلال آمریکا و سومین رئیس جمهوری این کشور، به شیوه کشورداری کوروش کبیر به عنوان نماد یک «پادشاه خوب و عادل» علاقه داشته است.
این محققان برای اثبات نظر خود به کتابهای کتابخانه شخصی توماس جفرسون اشاره میکنند.
حدود شش هزار و ۵۰۰ جلد کتاب توماس جفرسون پس ازمرگ او به کتابخانه کنگره فروخته شد و در این بین دو نسخه از کتاب کوروشنامه (سایروپدیا به انگلیسی یا کوروپدیا به یونانی) که توسط گزنفون، فیلسوف، تاریخنگار و ژنرال یونانی حدود ۲۴۰۰ سال پیش نوشته شده، به چشم میخورد.
پیوند کوروش کبیر و آمریکا
هنگامی که ده سال پیش منشور کوروش برای نمایش به واشنگتن آورده شد، نیل مکگرگور، مدیر پیشین موزه بریتانیا به بیبیسی فارسی گفت: «موضوع مهمی که به دست فراموشی سپرده شده، نقش شیوه حکمرانی کوروش در شکل گرفتن فلسفه سیاسی موسسان ایالات متحده است.»
به گفته آقای مکگرگور، «کوروش در دیدگاه بسیاری از متفکران دوره روشنگری مردی بود که راه حل استقرار مدارای دینی را در حکومت ها پیدا کرده بود» و همین موضوع او را برای سیاستمدارانی مانند توماس جفرسون جذاب میکرد.
با این حال، در آن زمان شناخت این افراد از کوروش بسیار کم و محدود بود.
خداداد رضاخانی، تاریخنگار و مدرس دانشگاه لایدن میگوید اصولا آشنایی با تاریخ دوران هخامنشی سالها پس از استقلال ایالات متحده در میان نخبگان غربی رخ داد.
او به بیبیسی فارسی گفت: «در قرن نوزدهم با ورود اروپاییها به ایران و اهمیت پیدا کردن مطالعات دوران باستان، مطالعه تاریخ هخامنشی اهمیت پیدا کرد. در همان زمان یونان باستان هم در حال کشف بود. فقط کوروش نیست. هیچ کسی را (از دوران باستان) نمیشناختند. تازه در حال یادگیری بودند.»
البته بخشی از آشنایی دنیای غرب با کوروش کبیر، به متون مذهبی و ارجاعات به او بر میگردد. در کتاب عزرا، فتح بابل به وسیله کوروش و دستور او مبنی بر آزادی یهودیان برای بازگشت به اورشلیم و بازسازی معبدشان حکایت شده است.
در این کتاب به نقل از کوروش نوشته شده که یهوه (خداوند) از او خواسته تا معبد یهودیان را در اورشلیم بازسازی کند.
روایت آزادی یهودیان از اسارت بابل، احترام برخی یهودیان را برای کوروش به همراه داشته است.
اما منبع اصلی سیاستمداران و متفکران دوره روشنگری برای مطالعه درباره او، کتاب کوروش نامه (سایروپدیا) به قلم گزنفون، فیلسوف، مورخ و ژنرال اهل آتن است.
هنگامی که کوروش کوچک، شاهزاده کمتر شناختهشده هخامنشی علیه برادر بزرگ خود، اردشیر دوم شورش کرد، گزنفون سی ساله را به عنوان یکی از فرماندهان ارتش مزدوران خود به کار گرفت.
کوروش کوچک در سال ۴۰۱ پیش از میلاد از برادر خود شکست خورد و در ساحل رود فرات کشته شد.
گزنفون بعد از این جنگ به اسپارتا رفت و کتابهای آناباسیس (تاریخنگاری شورش کوروش کوچک) و کوروشنامه از جمله آثار باقی مانده از او هستند.
گزنفون در کوروشنامه که ترکیبی از وقایع تاریخی و داستان است، از کوروش کبیر تجلیل کرده است.
تورج دریایی، تاریخنگار و رییس مرکز مطالعات ایران در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین میگوید کوروشنامه گزنفون در آن دوران مورد علاقه افرادی بوده که در پی آشنایی به زبان یونانی بودند.
تورج دریایی میگوید: «کوروش نامه هم برای فراگیری به زبان یونانی مهم بود و هم از متون مهم دوران روشنگری برای آشنایی با افراد منحصر بفرد در تاریخ بوده است.»
به گفته این استاد دانشگاه، هدف و انگیزه گزنفون از نوشتن کتابی درباره کوروش کبیر نیز اهمیت دارد.
او میگوید: «حرف گزنفون با جامعه یونان که فکر می کرد در آن زمان افول کرده این بود که از نظر اخلاقی، از ایرانی ها که دشمن شما هستند، یاد بگیرید. او کوروش را انتخاب می کند که از نظر او شخصیت والایی دارد.»
یادداشتها و علامتگذاریهای توماس جفرسون بر روی نسخههای کوروشنامهای که در اختیار داشته هم بیانگر علاقه او به این کتاب و شخص کوروش است.
به گفته معصومه فرهاد، رئیس موزه داران گالری های فریئر و سکلر در واشنگتن، مطالعه کوروشنامه به قدری برای توماس جفرسون اهمیت داشته که در سال ۱۸۲۰ در نامهای به نوه خود، به او توصیه کرد که یونانی یاد بگیرد و کوروشنامه را به زبان اصلی بخواند.
به گفت نامبرده: «این موضوع نشان دهنده اهمیت شخص کوروش و زندگی او برای جفرسون است.»
-----------------------
کوروشنامه چیست و چقدر معتبر است؟
گزنفون، نویسنده کوروشنامه به عنوان یکی از فلیسوفان یونان باستان نیز شناخته میشود.
چنانکه هلین سانچیزی وردنبورخ، از مورخان و کارشناسان برجسته دوران هخامنشیان در دانشنامه «ایرانیکا» نوشته است، کوروش نامه، بیوگرافی نیمه تخیلی نیمه واقعی کوروش کبیر است.
به نوشته او، عنوان کوروشنامه یا Cyropaedia تنها به نخستین کتاب از مجموعه کتابهایی درباره کوروش تعلق دارد. در کتاب نخست، نیاکان کوروش، نظام آموزشی ایرانیان و دوران حضور کوروش در دربار آستیاگ، آخرین پادشاه مادها و پدربزرگ کوروش کبیر روایت شده است.
به گفته خانم وردنبورخ، شش کتاب بعدی به این موضوع اخصاص دارد که چگونه کوروش، سپاه ایران را بازسازی میکند و سپس فتوحاتش شرح داده شده است.
او میگوید که کتاب هشتم، ایدههای کوروش برای پادشاهی و ماجراهای فتح بابل و بازگشت به ایران اختصاص دارد. ابداعات مهمی مانند تاسیس ساتراپها (شبیه به استان) در این کتاب شرح داده شده است.
این مورخ هلندی در ایرانیکا نوشته است که کتاب «کوروشنامه» برای دورانی طولانی اثری مهم بوده که به شکل گستردهای توسط سیاستمداران، سربازها و معلمها مطالعه میشده است. به گفته او، اسکندر مقدونی، آگوستوس (نخستین امپراتور روم)، نیکولا ماکیاولی، و راجر آشام (معلم اثرگذار ملکه الیزابت اول در انگلیس) از جمله کسانی بودند که با این اثر آشنایی داشتند.
او نوشته است، تصویری که گزنفون از کوروش به عنوان پادشاه مصلح و خیرخواه ارائه کرد در شکلگیری این باور که بنیانگذار هخامنشیان، حاکمی متفاوت بوده و ایدهها و ادیان مختلف را تحمل کرده، بسیار اثر داشته است.
و البته چنانکه خانم وردنبورخ نوشته است، قصد گزنفون از نگارش کوروشنامه، تاریخنگاری نبوده و اساسا در این سالها، مورخان معتبری، بخشهایی از روایات این اثر را زیر سوال بردهاند.
با این حال او تاکید کرده که به رغم پرسشها درباره بخشهایی از کوروشنامه، این اثر در تاریخنگاری مدرن درباره هخامنشیان بسیار اثر گذاشته است.
شاهنشاهی هخامنشی در یکصد سال اخیر به یکی از مستندات تاریخی مهم در ارتباط با سابقه دیرینه کشورداری ایرانیان تبدیل شده است.
شاهنشاهی هخامنشی در یکصد سال اخیر به یکی از مستندات تاریخی مهم در ارتباط با سابقه دیرینه کشورداری ایرانیان تبدیل شده است
خداداد رضاخانی می گوید محتوای کوروشنامه و حضور گزنفون در سرزمینهای تحت حاکمیت هخامنشیان، محققان غربی را «به فکر واداشته که ممکن است او اطلاعات دست اولی درباره دوران کوروش» در اختیار داشته است.
با این حال، آقای رضاخانی تاکید دارد که در دوران معاصر، محققان کوروشنامه را به عنوان یکی از منابع درجه اول درباره زندگی کوروش حساب نمیکنند.
تورج دریایی و خداداد رضاخانی میگویند این ظن وجود دارد که همه وقایع شرح داده شده به وسیله گزنفون مربوط به کوروشکبیر، موسس سلسله هخامنشیان نیست.
خداداد رضاخانی میگوید: «کوروشنامه را نمیتوان به عنوان تاریخنگاری کوروش حساب کرد. چون این گمان وجود دارد که به طور نامحسوس مربوط به کوروش کوچک باشد و کوروش کبیر تنها یک بهانه برای نوشتن یک نصیحتالملوک باشد.»
او میگوید: «کلاً شناخت دوره باستان در آن زمان در مراحل اولیه بوده. کورش در آن زمان چندان شناخته شده نبوده است. ممکن است جفرسون از طریق عهد عتیق اسم کوروش را میشناخته و کتاب کوروشنامه را خوانده بوده، ولی به این معنی نیست که اطلاعات چندانی از دوران کوروش یا حتی کل سلسله هخامنشی وجود داشته. دانش از سلسله هخامنشی و کوروش به عنوان موسسش تازه از میانه قرن ۱۹ و بعد از ترجمه متون باستانی، از جمله رمزگشایی خطوط میخی، شروع به شکلگیری میکند. اواخر قرن ۱۸، دوره جفرسن، زمانی است که حتی تاریخدانان هم تاریخ بینالنهرین باستان و پادشاهی هخامنشی را نمیدانستند.»
صرف نظر از میزان دانش واقعی فلاسفه سیاسی دوره روشنگری از کوروش، روایتهای موجود از او به گونهای بوده که شخصیت سیاسیاش را جذاب کرده است.
الگویی که به گفته نیل مکگرگور برای موسسان ایالات متحده جذابتر از اروپاییهای عصر روشنگری بود.
نیل مک گرگور میگوید: «هیچ کشور اروپایی نتوانست این الگو را به اجرا بگذارد. آنها یا مانند بریتانیا یک دین دولتی تاسیس کردند یا مانند فرانسه بعد از انقلاب به همه ادیان پشت کردند. فقط ایالات متحده توانست همانند کوروش با همه ادیان به یک شکل رفتار کند و فاصله همه آنها را با ساختار حکومت حفظ کند.»

برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook