میراث مکتوب نیاکان (۹)خوداینامگKhwadāy-Nāmag کُهَنترین کتابِ تاریخ ایران
...
...
برای چشمان شنوا و زیبایی که ایران را با همه زخمهایش دوست دارند، و برای «ایران درّودی» بانوی پُر رمز و راز نقاشی
در بحث میراث مکتوب نیاکان، به یادگار زریران، نامه تنسر، گاتاها، ماتیکان یوشت فریان، درخت آسوریگ، اَوِستایِ گاهانی و غیرگاهانی و اندرزنامههای کهن ایرانی اشاره شد. با یادآوری این واقعیت که ایدههای روزگار قدیم با جامعه امروز ما همخوانی ندارد و هویت ملی ایرانی، در هویت باستانی خلاصه نمیشود، این قسمت را به داستان خداینامه، سرگذشت پهلوانان و تاریخ حماسی ایران اختصاص میدهم.
...
از دوره هخامنشیان، ثبت وقایع مهم سالیانه از رسوم دربار پادشاهان ایران بود. اشکانیان و ساسانیان نیز کتابهایی در تاریخ شاهان خود داشتهاند. مهمترین اثر تاریخی دورهٔ ساسانی که در آن نام پادشاهان ایرانی و وقایع دورانهای مختلف(البته آمیخته با افسانه)، ضبط شده، خَوداینامگ Khwadāy-Nāmag است که متشکل از دو واژه «خودای» xwaday به معناى شاه و «نامگ» namag به معناى کتاب میباشد. میتوان آنرا کتاب شاهان یا شاهنامه نامید. در روزگار قدیم شاهنامه نام عمومی همه کتابهایی است که در موضوع داستانهای باستانی نوشته یا سروده میشدند.
خداینامه به زبان پهلوی است و تدوینکنندگان آن از منابع سُریانی هم(مثلاً در مورد اسکندر) استفاده کردهاند. مضمون این کتاب کُهَن تاریخ حماسی ایران، آفرینش جهان و نخستین شهریار تا مرگ یزدگرد سوم ساسانى است و در تهیه و تنظیم آن دبیران شاهی، موبدان و خاندانهای بزرگ ساسانی نقش داشتهاند. خداینامه در دورهای شکل گرفت که از میانههای سدۀ چهار میلادی، پیوند میان نهاد دین و نهاد دولت آغاز شدهبود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در دربار ساسانی سالنامههای رسمی وجود داشت
گفته میشود ایرانیان قدیم در دوره ساسانی زرتشتی بودند (که البته در این مورد حرف و حدیث کم نیست)، و از خداوندگار عالم تعبیر به هرمز(اورمزد) میکردند و کلمه «خدای» را که به معنی سَروَر و فرمانروا است، فقط برای شاهان بکار برده و آنان را خداوندگار (خدایگان) مینامیدند. در کتیبههای پهلوی که در آنها نوشتههائی به یادگار مانده، اردشیر و شاپور و نرسه و بهرام و...همهجا «خدایگان» و از نژاد خدایان نامیده شدهاند.
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی در مروج الذهب پیشدادیان را «خداهان» یعنی پروردگاران نامیده و حمزه اصفهانی در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، از قاتل یزدگرد سوم با عنوان «خداه کشان» (یعنی شاه کشان) یادکردهاست.
جّد سامانیان را هم «سامان خداه» میگفتند، چون در ناحیه سامان از نواحی بلخ فرمانروا بودهاست. واژههای مشابه مانند «کابل خدای»، «زابل خدای»، و «کدخدای» نیز قایل تأمل است.
...
خداینامه از نظر منشأ پیدایى روایات به سه بخش تقسیم میشود:
بخش نخست، از آفرینش جهان و ظهور اولین پادشاه تا جنگ بزرگ کیخسرو و افراسیاب، که سرشت اساطیرى دارد.
بخش دوم، از لهراسپ تا حمله اسکندر که ریشه در روایات و داستانهاى تاریخى زرتشتى دارد.
بخش سوم، از اسکندر تا مرگ یزدگرد سوم که منشأ آن در نهایت سنّت تاریخنویسى ساسانیان است. این بخش که قسمت اعظم آن تاریخ و داستانهاى منسوب به شاهان ساسانى را در برمىگرفت، مفصّلترین بخش خداینامه بودهاست.
از آنجا که در دربار ساسانی سالنامههای رسمی وجود داشت و در آنها رویدادهای تاریخی، به شکل پذیرفتهشده از سوی حکومت ساسانی ثبت، و در گنجینۀ کاخ شاهی در تختگاه ساسانیان نگاهداری میشد. بعید نیست که این سالنامههای رسمی، درواقع، تحریرهای نخستین خداینامه بوده باشد.
...
کتبی که سرگذشت شاهان ایران را دربرداشته از زمان هخامنشیان موجود بودهاست. منابع یونانی به این اسناد که البته معلوم نیست مطالب آن منحصر به آرشیوهای سلطنتی بوده یا اخبار داستانی را هم در برداشته اشاره کردهاند، همچنین، به شیوع داستانهای پهلوانی میان ایرانیان و اینکه بخشی از تعلیم و تربیت جوانان ایرانی، آشنا شدن با کارنامه خدایان و پهلوانان است.
...
در تورات هم ذکر تواریخ شاهانه چند بار آمدهاست، مثلاً در «کتاب استر»(باب ۶ و ۱۰)، همچنین در «کتاب عزرا»(باب چهارم، از ۱۱ تا ۱۹)، متن شکایتنامهای بر ضد یهودیان خطاب به شاهان ایرانی (اردشیر...) نقل شده که در آن گفته شده یهودیان مشغول ساختن بنای اورشلیم هستند و اگر آن شهر بنا شود از دادن باج سرباز خواهند زد و...ما این را اطلاع دادیم تا [خودتان] در کتاب تواریخ نیاکانتان [سابقه امر را] بررسی کنید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در متون کُهَن به خداینامه اشاره شدهاست
متن اصلی خداینامه به زبان فارسی میانه در دست نیست، اما عنوان این کتاب چند بار در متون کهن آمدهاست. ازجمله: ابنندیم در الفهرست(صفحات ۱۳۲، ۳۰۵، ۳۶۴)، تاریخ حمزۀ اصفهانی(صفحات ۱۵، ۱۹، ۴۳)، التنبیه و الاشراف مسعودی(صفحه ۱۰۶)، البدء و التاریخ مقدسی(صفحات ۱۹۵-۱۹۷)، السعاده و الاسعاد ابوالحسن عامری(صفحات ۲۹۶، ۲۹۸، ۳۰۰) تاریخ بلعمی(صفحه ۱۲۶)، مجمل التواریخ و القصص... همچنین متن پهلوی بندهش. از فصل راجع به دوره موبدان(در کتاب بندهش) معلوم میشود که مؤلف آن خداینامه را میشناختهاست.
...
باتوجه به اینکه مؤلفان اغلب این کتابها معاصر بودند و هریک در مواضع متفاوتی، از این کتاب نام بردهاند، معلوم میشود هیچیک عنوان آن را از دیگری نگرفته و این عنوان در آن زمان در میان نویسندگان شناخته شده بودهاست. شایان توجه است که بعد از هجوم اعراب به ایران زمین، خداینامه با عنوانهایی مانند سِیَرالمُلوک یا سیر ملوک الفرس، سیر العجم، تاریخ ملوک بنی ساسان و نامۀ پادشاهان پارس و... بر سر زبان افتاد.
...
در روزگار سامانیان که حیات ادبی و زبان فارسی رونق گرفت، گروهی در پی گردآوری داستانها و افسانههای تاریخ ایران بر آمدند و نخست خداینامه را به فارسی دری برگرداندند و بخشهایی بر آن افزودند. این کتاب به شاهنامه ابومنصوری شهرت یافت. مؤلفان آن یکى از تحریرهاى خداینامه پهلوى را به فارسى ترجمه کردند و آن را اساس تألیف خود قرار دادند. خداینامه با ترجمه به زبان فارسی حیات دیگری یافت. سامانیان، دقیقی شاعر را هم تشویق کردند تا این کتاب را به نظم در آورد، اما او بیش از هزار نکته نگفته بود که چراغ زندگیاش خاموش شد. دقیقی جان باخت و فردوسی که او را خواب دیده بود کار به نظم کشیدن شاهنامه یا بهتر بگویم «نامه باستان» را ادامه داد.
چنان دید گوینده یک شب به خواب
که یک جام میداشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
برآن جام می داستانها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاوس کی......
بدین نامه گر چند بشتافتی
کنون هرچ جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
سخن را نیامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار
بگفتم سرآمد مرا روزگار...
کنون من بگویم سخن کو بگفت
منم زنده او گشت با خاک جفت
که یک جام میداشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
برآن جام می داستانها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاوس کی......
بدین نامه گر چند بشتافتی
کنون هرچ جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
سخن را نیامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار
بگفتم سرآمد مرا روزگار...
کنون من بگویم سخن کو بگفت
منم زنده او گشت با خاک جفت
...
یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراکنده در دست هر موبدی
از و بهرهای برده هر بخردی
یکی پهلوان بود دهقاننژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده روزگار نخست
گذشته سخنها همه باز جست
ز هر کشوری موبدی سالخورد
بیاورد این نامه را گرد کرد
شاید آن «نامه» که فردوسی از آن صحبت میکند و در دست موبدان پراکنده بوده همین «خداینامه» باشد. فردوسی از کتاب خود با نامهای نامه باستان، نامه شهریار و نامه خسروان، یاد کردهاست.
علاوه بر گشتاسپنامه دقیقی، روایات شفاهی، مینوی خرد، یادگار زریران، کارنامه اردشیر بابکان و شاهنامه ابومنصوری، ازجمله منابع شاهنامه فردوسی، خداینامه بودهاست.
...
با مطالعهٔ شاهنامه بطور خاص میتوان عناصر تشکیل دهندهٔ حداینامه را تا حدودی دریافت. ازجمله، اسطورههای کهن هند و ایرانی که نمونهٔ آنها را در اوستا هم مییابیم مانند قصههای مربوط به جمشید و ضحاک و داستانهای اقوام سکایی که بعداً به سگستان یا سیستان مهاجرت کردند و افسانههای آنان دربارهٔ زال و رستم و از این قبیل...
...
یادآوری کنم که پیش از شاهنامه فردوسی، شاهنامههای زیادی به نظم و نثر سروده شدهاند. گاتاها و یشتها را میتوان از جمله نخستین داستانها و شاهنامههای منظوم شمرد. شاهنامه ابوالمؤید بلخی، شاهنامه مسعودی مروزی، همچنین، شاهنامه ابومنصوری و شاهنامه منظوم دقیقی...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابن مقفع، خدای نامه را ترجمه و تالیف کرد
در زمان منصور خلیفه عباسی، دانشمند ایرانی، روزبه پور دادویه معروف به ابومحمد عبدالله ابن مقفع، خداینامه را از زبان پهلوی به عربی ترجمه کرد. البته کار ابن مقفع ترجمه تنها نیست، تالیف هم هست. چرا؟ چون مطالب غیرحماسی و غیر ایرانی هم در آن وارد شدهاست. حمزه اصفهانی گفته که ابن مقفّع بخشهایی از خداینامه را ترجمه نکردهاست. [تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، جلد ۱ صفحه ۴۳] شاید وی مجبور به سانسور هم شده و برخی مطالبی که موجب برانگیختگی احساسات دینی مسلمانان میشد، را حذف کردهاست.
...
شماری از منابع کهن، مترجمان دیگری را نیز بهجز ابنمقفع(ازجمله بهرام بن مردان شاه)، نام بردهاند که ترجمههایی از خداینامه به دست داده بودند...
در میان این ترجمهها(یا بهتر بگویم ترجمه و تالیفها)، برگردان ابنمقفع که پارهای از آن را در «نهایه الارب فی اخبار الفرس و العرب» میتوان یافت، قدیمتر از بقیه است. گویا بخش اندکی از برگردان بهرام بن مردانشاه نیز در تاریخ حمزه اصفهانی در دسترس است.
...
در خداینامهها به داستانهای متفاوتی برمیخوریم که گاه با ملاحظات سیاسی همراه است. در بعضى قسمتها که دبیران شاهى، عهدهدار آن بودند، وقایع سیاسى و اجتماعى اهمیت بیشترى داشت. اما در تحریرهایى که موبدان و روحانیان در تدوین آن شرکت داشتند، با نگاهی مذهبی به حوادث نگریسته میشد. پس اگر به تحریرهای مختلف خداینامه برمیخوریم تعجبی ندارد. دست کم میتوان به وجود ۹ ترجمه و اقتباس از خداینامه به عربی پی بُرد.
...
حمزۀ اصفهانی از موسی بن عیسى کسروی نقل میکند که او نسخههای گوناگون از خداینامه را...، به دقت مطالعه کرد، اما آنها چنان با هم اختلاف داشتند که او حتى دو نسخۀ یکسان نیافت.(تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، صفحه ۱۵)
حمزه اصفهانی تصریح میکند که بهرام بن مردانشاه، موبد ولایت شاپور در فارس، بیستواندی نسخه از کتاب خداینامه را جمعآوری کرده بود تا از روی آنها سالشمار تاریخی شاهان ساسانی را اصلاح کند.
(سنی ملوک الارض و الانبیاء جلد۱، صفحه ۱۹)
از آنجا که بهرام بن مردانشاه موبدی زرتشتی بود، حتماً اساس کارش بر متون پهلوی استوار بودهاست. بنابراین، اختلافی که مورخانی چون موسی بن عیسی کسروی درباره نسخههای خداینامه یادآور شدهاند، تنها معلول ترجمه نبودهاست. اگرچه تردیدی نیست که این اختلافات در ترجمههای بعدی به مراتب بیشتر شدهاند.
جز این، با توجه به معروفیّت ابن مقفّع به فصاحت و بلاغت، اگر او خداینامه را به عربی، ترجمه کرده و این کتاب به نثر شیوای او موجود بوده، دیگر چه لزومی داشته که اینهمه مترجم دوباره به ترجمه همان خداینامهای بپردازند که ابن مقفّع ترجمه کرده بودهاست؟ توجیه منطقی این است که خداینامه یکی دو تا نبوده و این مترجمان متون گوناگونی را به عربی برگرداندهاند که اگر نه در کلیات، در جزئیات با یکدیگر فرق داشتهاند.
به نظر میرسد خداینامه اسم کتاب مشخصی نبوده، بلکه مانند لفظ شاهنامه اسمی عام و در واقع یک نوع ژانر ادبی بودهاست و به کتبی اطلاق میشده که حاوی داستانهای پهلوانی و سیره شاهان ایران بودهاند. (محمود امیدسالار - خداینامه)
البته این نظر مورد پذیرش همه پژوهشگران نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تدوین خداینامه، با هدف تاریخ سازی به نفع ساسانیان
وجود تحریرهای مختلف خداینامه چند سبب دارد. نخستین و مهمترین آن، گرایش طبقاتی مؤلفان خداینامه و کسانی است که این کتاب برای ایشان نوشته میشدهاست. در بعضی از خداینامهها که دبیران شاهی نقش بیشتری در تدوین آن داشتند، وقایع سیاسی و اجتماعی اهمیت بیشتری داشت. اما در تحریرهایی که موبدان و روحانیان در تدوین آنها شرکت داشتند، با دیدی دینی به حوادث نگریسته میشد. احتمالا خاندانهای بزرگ ساسانی نیز در تنظیم داستانهای پهلوانی نقش مهمی ایفا کردهاند.
به نظر میرسد تدوین خداینامه، با هدف تاریخ سازی به نفع ساسانیان صورت پذیرفته، بخصوص که روایات و اخبار هخامنشیان و اشکانیان از آن حذف شده بود.
موبدان در خداینامه داستانهای غیر ایرانی مانند سرگذشت اسکندر مقدونی و...را نیز گنجاندند، اما از دوره طولانی سلوکیان، و اشکانیان هیچ مطلب مهم غیر از چند نام در آن کتاب نیاوردند. دلیلش این بود که اشکانیان، و سلوکیان زرتشتی نبودند.
موبدان دوره پانصد ساله حکومت آنان را عهد هرج و مرج ثبت کرده و چنین وانمود کردند که در آن زمان کدخدایان، و امیران کوچکی در نواحی مختلف ایران فرمانروائی داشتند، و مردمان شاخص و قابل ذکری نبودهاند. البته به داستانهای گیو، گودرز، فرود، میلاد، زنگه شاوران، حتی رستم دستان، اشاره کردند ولی زمان آنها را قرنها عقب برده، به روزگار کیانیان نسبت دادند...
...
در روزگار شاپور دوم ساسانی، تدوین یک تاریخ رسمی که بتواند رویدادهای سیاسی را به تاریخ دین زرتشی اتصال دهد، عامل مهمی برای استحکام بخشیدن به حکومت ساسانی و سازمان دینی زرتشتی در برابر امپراتوری بیزانس و گسترش مسیحیت به شمار میرفت. ازاینرو، این تاریخ روایی که در روزگار ساسانیان شکل گرفت، بیش از آنکه به ثبت واقعیت تاریخی توجه داشتهباشد، وظیفه داشت تا آرمانهای دینی و ملی را به شیوهای که رهبران حکومت ساسانی در نظر داشتند، گسترش داده، پشتیبانی کنند. بدین سبب، اینگونه تاریخنگاری که به سنت نگارش خداینامهها تبدیل شد، حتى در استفاده از منابع مکتوبِ رسمیِ درباری ــ مانند بایگانیهای شاهی، فرمانهای سلطنتی، اسناد خزانهداری و کتیبهها ــ به عمد تغافل ورزید و تاریخ و حماسه و اسطوره را در هم آمیخت و در نتیجه، روایت تاریخیِ منسجمی از گزارشهای ناهمگون پدیدآورد. به این ترتیب، خداینامه ماهیتی چندگانه یافت و با اینکه هستۀ آن ویژگیهای حماسی و پهلوانی داشت، جنبۀ دینی و زرتشی نیرومندی یافت. (ایرانیکا، احسان میرشاطر)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاهنامه بایسنقری و داستان «دانشور دهقان»
در سده نهم هجری شاهنامه بایسنقری(نسخهٔ نگارهدار شاهنامه فردوسی) بر سر زبانها افتاد. در مقدمه بایسنقری که در سال ۸۲۹ هجری به فرمان نوهٔ تیمور گورکانی، نوشته شده، آمده که «چون انوشیروان به جمعآوری تاریخ گذشته تمایل بسیاری داشته، پیوسته به اطراف و اکناف جهان فرستادی تا در هر مملکت حکایات ملوک آنجا یا هر قضایای دیگر که شایسته ذکر بودی، تفحص نموده و تحقیق میکردند و نسخه آن به کتابخانه میسپردند و چون به زمان یزدگرد شهریار رسید، مجموع آن تواریخ، بطور پراکنده در خزانه او جمع آمده بود. دانشور دهقان را بفرمود تا آن تواریخ را فهرستی نهاد و از ابتدای دولت کیومرث تا انتهای سلطنت خسرو پرویز در ترتیب یاد کرد و هر سخن در آنجا کور نبود از موبدان و دانایان بپرسید و به آن ملحق گردانید و تاریخی جمع شد در غایت کمال.»
...
کم نیستند پژوهشگرانی چون دکتر ذبیحالله صفا که در داستان دانشور دهقان را مقدمه بایسنقری تردید کردهاند. بویژه که فردوسی بارها به دهقانان به عنوان روایان داستانهای حماسی اشاره کردهاست و کمتر این توهم پیش آمده که شخص خاصی به اسم دانشور دهقان راوی داستانهای پهلوانی بودهاست.
...
بنا بر مقدمه شـاهنامه بایسـنقری، در اواخـر دوره ساسانی، پادشاهان آن سلسله به فکر افتادند که تاریخی رسمی برای کشور ایران بنویسـند. از ایـن جهـت چنـد تـن از موبدان و دانشوران آن عهد گرد هم آمدند و تاریخ ایران را از قدیمترین زمان که به اعصار داستانی و افسانهای میرسید، از روزگار کیومرث و پیشدادیان تا زمان پادشاهی خسرو پرویز به زمان پهلوی ساسانی به رشته تحریر کشیدند و نام آن را خداینامه گذاشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خداینامه و یک پرسش
در دربار شاهان ساسانی دفاتر رسمی وقایع وجود داشته و آگاثیاس مورخ بیزانسی قرن ششم میلادی که همزمان با خسرو انوشیروان بوده، از آنها استفاده کردهاست. همچنین کسانی بودهاند که روایتهای تاریخی را افسانهوار از بر داشتند و سینه به سینه نقل میکردند. از این گذشته، زمان ساسانیان، داستانهای تاریخی و حماسی ایران نزد عامه معروف بود. در چند جای شاهنامه فردوسی هم به خواندنِ «نامه باستان» در زمان ساسانیان اشاره شده، از جمله آمدهاست که بهرامگور در بزم و شکار میخواست تا در حضورش نامه باستان بخوانند. هرمزد چهارم، پدر خسرو پرویز، نیز هنگامی که از پادشاهی عزل و زندانی شد، از پسرش خواست تا پیرمرد دانایی را پیش او بفرستد تا برای او داستانهای شهریاران را از روی دفتر بخواند. این روایات نشان میدهد که لااقل از زمان بهرامگور(۴۲۰ـ ۴۳۸ میلادی) داستان شاهان پیشین به صورت مکتوب وجود داشته و طبق سنّت، دفترخوانان آنها را میخواندند.
...
گفته میشود نخستین تدوین خداینامه، به دستور خسرو انوشیروان فراهم آمدهاست. آخرین تحریر خداینامه هم، بنابر استدلال «نولدکه»، در عهد یزدگرد سوم ـ آخرین پادشاه ساسانی ـ صورت گرفتهاست. خداینامهای که بعدها تحریرهای مختلفش به زبان عربی ترجمه شد، همان نمونهای است که در زمان یزدگرد سوم(۶۳۲ـ۶۵۱ میلادی) بازنگری و تدوین شد. با این حال، برخی رویدادهای عمده دوره پادشاهی یزدگرد پس از شکست نظامی ایران از اعراب به آن افزوده شدهاست.
...
اشارۀ فردوسی به «نامۀ باستان» که در بزمهای بهرام گور میخواندند و این نکته که هرمز چهارم، هنگامی که از شاهی خلع شد، در زندان از پسرش، خسرو پرویز میخواهد که «داننده مردی کهن» را که تاریخ شهریاران را میداند، به نزد وی بفرستد تا برای او دفتری از تاریخ بخواند، نشان میدهد که میتوان دربارۀ این نظر که تدوین خداینامه نخستینبار در زمان خسرو انوشیروان انجام گرفته باشد، تردیدکرد.
توجه کنیم که سلسله ساسانیان حدود چهارصد سال، درمنطقه وسیعی که ایران امروزی هم جزئی از آن بود، حکومت میکردند و دستگاه اداری بسیار مفصلی داشتند که از نظر امور مالیاتی، نظامی و اداری چهار قرن تمام این منطقه را کنترل میکرد. آیا چنین جامعهای که هم با کتابت آشنایی داشت و هم دارای آرشیوهای دولتی مفصلی بود، ادبیات مدوّنی که با داستانهای پهلوانی سروکار داشته باشد، نداشت؟ ممکن است چنین چیزی؟
آیا شاهان هخامنشی و اشکانی، و اسلاف انوشیروان در کتابخانهها و خزائن خودشان، کتابهای داستانی و پهلوانی نداشتهاند و نمیخواستند لااقل ریشه و تبار خودشان را به شاهان اوستایی و پهلوانان افسانه برسانند؟ پادشاهان همیشه متمایل بودهاند که اصل و نسب خودشان را به عرش اعلا برسانند. چرا باید این کار (تدوین خداینامه)، از دوره انوشیروان آغاز شده باشد؟
واقعاً چرا اُدبای ساسانی از آغاز سیادت این قوم تا سه قرن پس از آن که دوران فرمانفرمایی انوشیروان است، به فکر جمع آوری این حکایات نیفتاده بودند؟
چگونه ممکن است آنان بیش از سیصد سال بدون اینکه به فکر تدوین و جمع آوری داستانهای پهلوانی خود بیافتند، زندگی کنند؟
پانویس
در زبان و ادب پهلوی، کتابهایی را که دربارهی تاریخ مینوشتهاند یا فراهم میآوردهاند و در آنها کارنامه این سرزمین، به افسانه یا به تاریخ، بازنموده میشده است، «خوتای نامک» میخواندهاند. خوتای Xvatay، که گویا از «خوتایه» Xvataya یا «خوتاذه» Xvatadha اوستایی برآمده، به معنی شاه و فرمانروا است.
...
ماخذ عمده مورخینی چون طبری و یعقوبی و ابوحنیفه دینوری و مسعودی و ابن قتیبه و بلاذری و حمزه اصفهانی و ثعالبی و... هم خداینامه بود. کتبی چون «گرشاسپنامه» اسدی طوسی نیز، که دربارهٔ دلاوریهای گرشاسپ، پهلوان سیستانی (نیای بزرگ رستم) است، ریشه در خداینامه دارد. خداینامه بر شاهنامه ابوالموید بلخی و شاهنامه ابومنصوری هم تاثیر گذاشت.
منابع
- جلال خالقی مطلق، ازشاهنامه تا خداینامه
- احسان یار شاطر، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان
- دانشنامه ایرانیکا
- عبدالله ابنقتیبه، عیون الاخبار
- ابنندیم، الفهرست
- محمود امیدسالار، «خداینامه»،
- ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه
- محمود کویر، بر بال سیمرغ: جستارهایی درباره شاهنامه
- احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء
- علیرضا شاپور شهبازی، خداینامه در متن یونانی
- محمد نوری عثمانف، «خداینامهها و شاهنامههای مآخذ فردوسی»
- علی مسعودی، التنبیه و الاشراف
- محمد قزوینی، مقدمۀ قدیم شاهنامه
- مجتبى مینوی، فردوسی و شعر او
- تئودر نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب خویی
- عبدالله ابن قتیبه، عیون الاخبار
- کنستانتین اینوسترانتسف، تحقیقاتى درباره ساسانیان
- ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ، کتاب التاج، به کوشش احمد زکى پاشا
- کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى
- بارون روزن، «ترجمههای متعدد خداینامه»
- ازکائی، پرویز. «خداینامهها و شاهنامهها
- دانشنامه جهان اسلام، مقاله «خداینامه»
- میر جلال الدین کزازی، شاهنامه نامه شاهان نیست
- لوکوتین، تمدن ایران ساسانی، ترجمه دکتر عنایت الله رضا
- بندهش، گردآورى فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار
- جلال خالقى مطلق، مأخذ اصلى شاهنامه ابومنصورى
- ابوالفضل خطیبى، سرگذشت سیرالملوک ابن مقفّع
- ویکتور رومانوویچ روزن، درباره ترجمههاى عربى خداینامه، ترجمه محسن شجاعى
- تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب
- محمود امیدسالار، ملاحظاتی پیرامون سیر الملوک ابنالمقفع
- فایل صوتی. سخنرانی محمود امیدسالار
- خداینامه دکتر محمد جواد مشکور
- Daniel, Elton L. The History of Iran
- Agathias, The Histories,
- Boyce, M., A History of Zoroastrianism
- The Cambridge History of Iran
در همین زمینه
- میراث باستانی ایران در جای جای جهان
- هجوم اعراب به ایران زمین
- استوانهٔ کورش، «مانترا»ی خیال انگیز
- مدیحهِ کورش، یا لعنت نامه برای نَبونَئیدوس Verse Account of King Nabonidus
- میراث مکتوب نیاکان
- Yadegar-e Zariran یادگار زریران، «بهَگَوَد گیتا»ی ایرانی
- نامهٔ تنسر به گُشْنَسپْ
- گاتاها، «مانترا»ی تأملبرانگیز
- ماتیکان یوشت فریان و صدای پای آب
- درخت آسوریگ
- اَوِستایِ گاهانی و غیرگاهانی
- اندرزنامههای کهن ایرانی
- خوداینامگ، کُهَنترین کتابِ تاریخ ایران
- اَرداویرافنامه Ardā Wīrāz-nāmag
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook