سیمین شفیقی (متولد ۱۳۲۲ خورشیدی در تهران) کاپیتان تیم ملی بسکتبال زنان ایران بود. وی که فارغالتحصیل علوم اجتماعی از دانشگاه ملی بود، در تیمهای بسکتبال چندین و چند باشگاه عضویت داشت. در سال ۱۳۴۹ قهرمان باشگاههای تهران شد و در دوم آذر ۱۳۴۴ در اولین مسابقه تاریخ تیم ملی ایران که در مقابل تیم ملی ترکیه برگزار شد شرکت کرد. سیمین در ورزش دو نیز فعالیت داشت و در نخستین دوره مسابقات دو میدانی قهرمانی دانشگاهها و مدارس عالی ایران (در اصفهان)، در رشتههای پرتاب وزنه و دو امدادی ۵ در ۸۰ متر به همراه تیم دانشسرای عالی اول شد و در رشتههای پرتاب دیسک و پرش ارتفاع نیز امتیاز آورد. متاسفانه دوم خرداد سال ۱۳۵۱ سیمین شفیقی همراه با ژانت کهنصدق قهرمان کلیمی دوی ۱۰۰ متر ایران، در تصادف اتومبیل جاده پارک وی نزدیکی پل ونک در تهران حان باخت.
رخشندهٔ اعتصامی -پروین اعتصامی - ( ۱۲۸۵ در تبریز – ۱۳۲۰) یکی از مشهورترین شعرای زن ایران است. وی از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را آموخت و از همان ایام زیر نظر پدرش و استادانی چون دهخدا و ملکالشعراء بهار سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان عصر خود بود که در شکلگیری زندگی هنری پروین و کشف استعدادها، و ذوق و گرایش وی به سرودن شعر نقش مهمی داشت. پروین در بیست و هشت سالگی ازدواج کرد، اما به دلیل اختلاف فکری با همسرش، پس از چندی از او جدا شدد و برای مدتی در کتابخانهٔ دانشسرای عالی تهران به شغل کتابداری به کار پرداخت. پروین بر اثر بیماری حصبه در سی و پنج سالگی در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه، در آرامگاه خانوادگیاش، به خاک سپرده شد. زادروز وی (بیست و پنجم اسفندماه)، به عنوان «روز بزرگداشت پروین اعتصامی» نامگذاری شدهاست.
تنها اثر چاپ و منتشر شده از پروین اعتصامی، دیوان اشعار اوست، که دارای ۶۰۶ شعر شامل اشعاری در قالبهای مثنوی، قطعه و قصیده میشود. پروین بیشتر به دلیل به کار بردن سبک شعریِ مناظره در سروده هایش، معروف است. مضامین و معانی اشعار پروین، حاکی از شوق فراوان او به آموختن، مخالفت با ستمگران و همدردی با محرومان است. در دیوانش بیش از هفتاد نمونه مناظره آمده که وی را از این لحاظ در میان شاعران فارسی برجسته ساختهاست. این مناظرهها نه تنها میان انسانها و جانوران و گیاهان، بلکه میان نخود و لوبیا، سیر و پیاز و انواع اشیاء – از قبیل سوزن و نخ – نیز اتفاق میافتد. پروین در بیان مقاصد خود از «تخیل» و «تمثیل»، با شیوایی کمنظیری استفادهٔ کردهاست.
برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی (۱۱ تا ۱۴ سالگی) او هستند.
...
از کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوههای یادگیری به او کمک میکرد. گاهی شعری از شاعران قدیم ایران مانند سعدی یا حافظ را به او میداد تا بر اساس آن شعر دیگری بسراید؛ وزن آن را تغییر دهد یا قافیهای نو برایش پیدا کند. همین تمرینها و تلاشها زمینهای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آن آشنا شود و در سرودن شعر تجربه کسب کند. همچنین پدرش گاهی قطعههایی زیبا و لطیف از کتب خارجی (انگلیسی، فرانسوی، ترکی و عربی) جمع میکرد و پس از ترجمه آنها به فارسی، پروین را تشویق میکرد تا آن را به صورت شعر درآورد. برای نمونه، یوسف اعتصامی شعر «قطرات سهگانه» از Trilussa تریللوس شاعر و داستاننویس ایتالیایی را ترجمه و در مجله بهار چاپ کرد. سپس پروین با الهام از این سروده، شعرهای «گوهر و اشک» و «دو قطره خون» را سرود. از معروفترین اشعاری که او در این سنین سروده، میتوان به گوهر و سنگ، ای مرغک، اشک یتیم، کودک آرزومند، صاعقه ما ستم اغنیاست، سعی و عمل و اندوه فقر اشاره کرد.
پروین در طول عمر خود دربارهٔ ارتقاء رتبه و مقام زن کوشید و حتی شعری نیز به نام «زن در ایران» در این باره سرودهاست. در این شعر، به تیرهروزی زنان و وضعیت بد حقوق آنان در جامعه مانند منع زنان از سوادآموزی، پرداختهاست. او همچنین زن را اسیر نادانی و پریشانی اوضاع جامعه میداند.
...
در خرداد ۱۳۰۳، جشن فارغالتحصیلی پروین در مدرسه برپا شد. او در آن جشن دربارهٔ بیسوادی و بیخبری زنان ایران حرف زد و در قسمتهایی از سخناناش که به «اعلامیه زن و تاریخ» معروف است، گفت: «داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معرفت مستفید نماید. ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و ماثر عظیمه آن زینت افزای تاریخ جهان است. ایران که تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد. ایران با عظمت و قوتی که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده اکنون دنبال گمگشته خود میدود و بدیدار شاهد نیکبختی میشتابد. پیداست برای مرمت خرابیهای زمان گذشته، اصلاح معایب حالیه، و تمهید سعادت آتیه چه مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاهها را عبور نماید. امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان اصلاحات مهمه اجتماعی در ایران فراهم گردد. در این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشته اقبال در فضای مملکت سیروس و داریوش بالگشایی خواهد کرد. »
...
گفته میشود پروین اعتصامی پیشنهاد رضاشاه را برای تدریس ملکه و ولیعهد نپذیرفت. از او نقل شده که اعتقاداتش در مورد ایستادگی در برابر استبداد، به او اجازه نمیداد در چنین مکانهایی حاضر شود. او پس از رد کردن مدال لیاقت، شعر «صاعقه ما ستم اغنیاست» را سرود.
برزگری پند به فرزند داد
کای پسر، این پیشه پس از من تراست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
کشت کن آنجا که نسیم و نمی است
خرمی مزرعه، ز آب و هواست
پس از مرگ پروین، قطعهای با عنوان «این قطعه را برای سنگ مزار خودم سرودهام» از او یافتند که مشخص نیست چه زمان برای سنگ مزار خود سروده که را بر سنگ مزارش نقش کردند.
ملوک آغوز - آفَت (۱۳۱۳ - ۱۳۸۶) خواننده ایرانی در سبک موسیقی کوچهبازاری بود که کار خوانندگی را در کافههای ساز و ضربی لالهزار شروع کرد. آفت در طول سالهای دهه ۱۳۴۰ (خورشیدی)، همراه با مهوش و شهپر، یکی از سه خواننده عامهپسند و پرطرفدار ایران بود. آفت را رقیب مهوش خواننده مردمی کافههای تهران میدانستند، اما لقب بلبل شرق در تئاترها و کافه کابارهها فقط متعلق به آفت بود. آفت در کودکی پدرش را از دست داد و زندگی سختی را میگذارند و با توجه به سن کمی که داشت مجبور شد در یک کارخانه کار کند تا بتواند امورات خود و مادرش را بگذراند. میگویند از کودکی عاشق بازیگری و خوانندگی بود و همیشه صفحه خوانندگان آن دوران را گوش میکرد و برای دوستانش آنها رو اجرا میکرد. آفت در نوجوانی مادرش را هم از دست داد و سرپرستیاش را دایی وی (که بعدها آفت ترانه بابا کرم را برای وی خواند) به عهده گرفت و به آفت کمک کرد تا بتواند به رویاهایش جامه واقعیت بپوشاند. ابتدا آفت در تئاتر پارس به همراه ستارههای تئاتر آن زمان لرتا، شهلا و… نمایشهایی اجرا کرد که در آن ترانههای «میان پرده» میخواند، صدایش بسیار مورد توجه عموم قرار گرفت و اسمش بر سر زبانها افتاد و به کاباره «شبهای تهران» دعوت شد که در ان زمان مهوش، ستاره نو پا در آنجا میخواند. آفت در بسیار از فیلمها بازی داشته یا آواز خوانده که میتوان از آنجمله آتشپاره تهران، آقای هفترنگ و… نام برد. وی همچنین در تبلیغهای تلویزیونی هم بهعنوان یک چهره معروف حضوری فعال داشت که از آنجمله میتوان به تبلیغ آدامس خروس نشان اشاره کرد.
نمیدانم این چقدر واقعی است. گفته میشود آفت در اواخر دهه ۱۳۴۰ که سفری به آلمان و برای دیدار پسرش به سوریه رفته بود در آنجا وقتی به اصرار دوستان به زیارت رفته بود توبه کرد و دیگر هیچ وقت نخواند و به جمع درویشان پیوست. میگویند کتابی هم در دست چاپ داشت به نام «از فقر تا فقر» که مُجوّز انتشار نگرفت. آفت بعد از انقلاب در امور خیریه و کمک به مستمندان فعالیت داشت. قاسم جبلی از نزدیکترین دوستهانش بود و ترانههای دو صدایی زیادی در گذشته با هم خواندهاند. از آفت دو پسر به نامهای حسین و حسن و هفت نوه و یک نتیجه به جا مانده که در آلمان زندگی میکنند. آفت در سن ۷۳ سالگی هنگام خواب در تهران در گذشت.
از آهنگهای معروف آفت که قدیمیها هنوز آنها را زمزمه میکنند «دم گاراژ بودم»، «مامان»، «کوه نور»، «عشق پوشالی»، «دل منو شکستی» و «غریبه» را باید نام برد و از زیباترین کارهایش میتوان به اهنگ کفش زرین اشاره کرد. بلالی شیرفروش، من خودم میدونم که زشتم، افت آفت جونم، قناری و تاکسی بگی منو، از دیگر آهنگهای او هستند.
ستّاره فرمانفرماییان (۱۳۰۰ - ۱۳۹۱) مادر مددکاری اجتماعی ایران، فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما از شخصیتهای با نفوذ قاجار بود. او اولین دانشجوی ایرانی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود که لیسانس جامعهشناسی گرفت و پس از آن برای گرفتن فوق لیسانس در مددکاری اجتماعی به دانشگاه شیکاگو رفت.
خانم فرمانفرماییان در سال ۱۳۳۷ مدرسهٔ عالی مددکاری اجتماعی تهران را تأسیس کرد. دانشگاه هاروارد نام وی را به عنوان یکی از زنان پیشرو در علم مددکاری در لیست زنان تأثیرگذار تاریخ آمریکا قرار دادهاست. ستاره فرمانفرماییان خاطرات زندگی و کار حرفهای خود را در کتابی با عنوان دختری از ایران منتشر کرد که در ایران بارها تجدید چاپ شد. ستاره خانم در راه احقاق حقوق زنان ایرانی بسیار تلاش نمود و حتی ملاقاتی نیز با محمدرضا پهلوی داشت. تصویب «لایحه ملی تنظیم خانواده» با تلاش او ممکن شد. از دیگر اقدامات او تأسیس «مراکز رفاه» در محلّههای فقیرنشین تهران و حاشیهٔ تهران بود که به کودکان و خانوادهها کمک میکردند. او همچنین اوّلین کسی است که سیستم آموزشی در مهدکودکها در ایران را براساس اصول تربیتی مدرن تغییر و تحوّل داد. «مدرسهٔ عالی مددکاری اجتماعی» بعد از چند سال فعالیت با مجوز وزارت علوم به دانشگاه ارتقا یافت و از طریق کنکور سراسری در دو مقطع لیسانس و فوقلیسانس دانشجو جذب میکرد. این مدرسه و شاگردان ستاره فرمانفرماییان خدمات اجتماعی و حمایتی بسیاری را در پرورشگاهها، محلههای فقیرنشین، مدارس، زایشگاهها و درمانگاهها تعریف و اجرایی کردند. شاگردان فرمانفرماییان با نظارت او در محلهٔ روسپیخانههای تهران، شهرنو درمانگاه و محلهای ویژهای برای ارائهٔ خدمات بهداشتی و درمانی به زنان روسپی راهاندازی کرده بودند و در آتشسوزی بزرگ این محلهدر دههٔ چهل، در مهار آتش به مأموران آتشنشانی کمک کردند. گویا در آغاز انقلاب برایش پروندهسازی میشود و برخی در نخ اعدام او بودند ولی آیت الله سید محمود طالقانی دخالت کرد و مرتجعین ناکام شدند. ستاره فرمانفرماییان ۳ خرداد ۱۳۹۱ در لس آنجلس، کالیفرنیا و در سن ۹۱ سالگی در گذشت.
پروانه بهار دختر ملک الشعراء بهار است. وقتی پدر، بعلت بیماری سل در آسایشگاه لِزَن در کشور سوئیس تحت درمان بود پروانه، پروانه وار گرد او میچرخید و پرستاری میکرد. او بعدها در آمریکا، به دانشگاه رفت و در رشته کتابداری به درجه فوق لیسانس نائل شد و سالها در این رشته تا درجه مدیریت در کتابخانه صندوق بینالمللی پول (IMF) به خدمت مشغول بود. پروانه خانم در کنار کار و خانواده فعال اجتماعی هم بود و سالها در نهضت آزادی زنان و مبارزه علیه نژادپرستی بر ضد سیاهپوستان در کشورآمریکا مبارزه کرد. کتاب خاطرات او با عنوان «مرغ سحر» پرده از ستم بزرگی که در دوران رضاشاه، به فرهنگورزان و دانشورانی چون ملک الشعراء بهار رفت برمیدارد. عنوان خاطرات پروانه بهار «مُرغ سَحر»، خاطره تصنیف آزادیخواهانهای به همین نام از ملکالشعرای بهار را به یاد میآورد. ملکالشعرای بهار هم شاعری بزرگ بود و هم آزادیخواهی که دغدغه ظلمستیزی داشت. شاعری که بهجز مجموعه اشعارش، هم کتابی چون «سبکشناسی» را در کارنامه دارد و هم کتاب «تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران» را. خاطرات پروانه بهار دورههایی از زندگی پدرش را به زیبایی روایت کرده و میتواند پژوهشگران را در شناخت هرچه بهتر او یاری کند. در بخشی از خاطرات پروانه بهار، به دوران تبعید پدرش به اصفهان نیز اشاره شده و شرایط سختی که با آن روبرو بود.
توصیف پروانه بهار از تنگدستی خانواده در سالهای آخر عمر شاعر اندوهناک است. پدر پس از مدتها بیماری، دچار فقر شده و با همسرش تصمیم میگیرد دار و ندارشان را به فروشند تا بتوانند زندگی کنند. پروانه خانم شرح میدهد که پدرش او را نزد رئیس بانک ملی میفرستد تا در ازای گرو گذاشتن خانه، ده هزار تومان قرض کند اما رئیس بانک موافقت نمیکند. تصور آنکه انسانی شریفی چون ملکالشعرای بهار، درمانده ده هزار تومان شود و ناچار دخترش را نزد رئیس بانکی بفرستد و پاسخ منفی بگیرد، دردناک است و نشانگر دوران آلوده به استبداد. گویی استاد بزرگ ادب فارسی نه به اندازه یک مقاطعه کار، نه به اندازه یک پزشک، نه به اندازه یک مهندس، حتی به اندازه یک بقال سر گذر هم از رفاه برخوردار نبودهاست. نه فقط ملکالشعرای بهار، علامه قزوینی، علیاکبر دهخدا، محمد فرزان، بدیعالزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، عباس اقبال آشتیانی و … آنها هم در فقر و تنگدستی بودند. پروانه بهار میگوید مادرم ناچار شد کتابخانه پدرم را بفروشدکه با آن چرخ زندگی بگردد اما چیزی دست ما را نگرفت. خانواده از دولت تقاضای کمک میکنند اما در مجلس سنا چاپلوسان و مداحان حکومت جمال امامی و علی دشتی بخصوص از هر اتهامی به ملک الشعرای بهار فروگذار نمیکنند.
گوهر عشقی مادر ستار بهشتی، وبلاگنویس ایرانی است که در آبان ۱۳۹۱ جان سپرد. او پس از مرگ فرزندش کوشش بسیاری نمود تا قاتل(ان) ستار را به محاکمه بکشاند. گوهر خانم مرگ پسرش را به موضوعی رسانهای تبدیل نمود و باعث جنجال گستردهای در نظام سیاسی حاکم بر ایران گردید. وی در ۱۷ اسفندماه ۱۳۹۲ در سفارت اتریش در ایران با کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا دیدار نمود. در این دیدار کاترین اشتون پس از شنیدن صحبتهای عشقی، خطاب به وی گفتهاست:
واقعاً خود من یک مادر هستم و میفهمم شما چه میکشید.
...
این دیدار و سخنان کاترین اشتون واکنش نیروهای حکومتی را در پی داشت. پس از اعلام حکم دادگاه مبنی بر تشخیص قتل شبهعمد و صدور کیفر سه سال حبس برای قاتل ستار بهشتی، گوهر عشقی ضمن اعتراض به آن، از ملاقات قاتل ستار و درخواست بخشش معنوی وی ضمن اعتراف به تعمد در قتل پرده برداشت.
سیمین قدیری (زادهٔ ۱۳۲۴ خورشیدی) خوانندهٔ زن ایرانی است. شهرت وی بیشتر به خاطر اجرای ترانههای کودکانه با صدا و لحنی سحرانگیز است که در همکاری با آهنگسازانی چون فریبرز لاچینی، بابک بیات و ترانهسرایی شاعرانی نظیر احمدرضا احمدی، ژیلا مساعد، محمود کیانوش و فرهاد شیبانی به اوج درخشش خود رسید. یکی دو سال قبل از انقلاب، کاست صدای او «آواز فصلها و رنگها» همچنین کاست «آوازهای دیگر» بر سر زبانها بود. با ترانه هایی چون «باد آمد»، «یک گل ده گل»، «اسب سفید»، «آفتاب مهتاب» باران، «کبوتر»، مادر، گندمزار، من نوشتم باران، قاصدک، دوست داشتن، باغ بهرنگ...
در سبک و لحن و نغمه و ملودی، منیر وکیلی، «پری زنگنه» و مینو جوان را تداعی میکند.
این بحث ادامه خواهد داشت
پانویس
- دوستان دانشور و فرهنگورز، در این بحث، به بیش از ۱۵۰ زن اشاره میشود که هر کدام زندگی متفاوتی داشتند و به شیوه خاص خویش با چالشها و مشکلات درافتادند. بدیهیست که همه در یک راستا و از یک قماش نیستند. اینکه نگاه و دیدگاه شماری از آنها حرف و حدیث دارد (که دارد)، یا با آنچه من و شما فکر میکنیم مطابق نیست، دلیل نمیشود که از آنان یاد نشود. - کسانیکه در این بحث از آنان اسم میبرم کم و بیش شناخته شده هستند، اما دیگرانی هم هستند که از آنان کسی یاد نمیکند اما در شمار شریفترین زنان میهن ما هستند، زنان مچاله شده و رنج دیدهای که قربانی تاریخ مذکر و فقر فرهنگی بوده، به اطاعت خودخواسته و ستم مضاعف، خو کردهاند. باید در فصلی جداگانه از آنان سخن گفت.